این پارت خیلی احساسیه و اتفاقای خوبی میوفته . پس تا ته با من باشین
ماریا با گریه و بدون سوال و احوالپرسی : جونگ کوککککک زود بیا خونه من 😭😭😭😭 آریانا قرص خورده و خودکشی کرده 😭😭😭😭😭 . جونگ کوک سریع راه افتاد . طوفان میومد و هوا خیلی بد بود . انگار حتی طبیعت از مردن یه همچین فرشته ای ناراحت بود . کوک با سرعت ۲۲۰ کیلومتر بر ساعت میومد . گریه میکرد و فرمون ماشینو میزد و میگفت همه چیز تقصیر منه . کوک و امبولانسا همزمان رسیدن . کوک به امبولانسا گفت : اگه شبکه های تلویزیونی ، اخبار و حتی یه نفر دیگه بفهمه من میدونم و شما 😡😡😭😭. ماریا سوار ماشین شد . کوک : چرااا ؟؟؟ چرا اینکارو کرد ؟؟ چرا با من اینکارو کرد . ماریا : همشششش تقصیر تو و دوستاته . شما از سادگیش استفاده کردین . اون خیلی دل صاف و مهربونی داره . از بس خودش صادقه و اصلا دروغ نمیگه فک میکرد شمام اونطورین . نمیدونست دارین مث عروسک خیمه شب سازی باهاش بازی کردین . اون طاقت نداشت و وقتی من رفتم سر کار اینکارو کرد .
رسیدین بیمارستان . کوک به دکتر گفت : اقای دکتر هر کاری میکنممم . هر چی بگین انجام میدم . فقط نزارین خانومم بمیره . دکتر : نگران نباشین . ما کارمونو خوب بلدیم . معده تو رو شستوشو دادن و تو بیهوش بودی . دکتر : بهتون. تبریک میگم . اون نجات یافت . کوک داشت از خوشحالی اشک میریخت و گفت کی میتونیم ببینیمش . دکتر : هر موقع به هوش اومد . اولین کلمه ای که بعد از بهوش اومدن گفتی اسم کوک بود . تو : ک..وکک . جو..نگ...کو..کک . پرستارا به جونگ کوک خبر دادن و اومد تو اتاقت . کوک به سمتت اومد . کوک : اریانا ، خانومم ، نور چشمام . چرا اینکارو کردی ؟ به من فکر نکردی ؟ من داشتم دق میکردم . تو : ازم دور بمون . همه چی بین منو تو تموم شد . ارع من عاشقتم . میخواستم با مردن فراموشت کنم اما بهم اجازه ندادین ولی به مرور زمان فراموشت میکنم . تو هم برو و عاشق سارا شو . من حتی بعد از اون فهمیدم عشقم همون جونگ ککوک معروف تو گروه بی تی اسه . کوک از خجالت نمیتونست چیزی بگه و فقط اشکاش میریخت و رفت بیرون . از حرفات پشیمون بودی . چون کوک یجور دیگع ای گریه کرد و رفت .
چن روز گذشت و مرخصت کردن . ماریا و کوک همیشع در ارتباط بودنو کوک حالتو ازش میپرسید . ماریا یه نقشه ای کشید . اون میدونست تو و کوک دیوونه وار همو دوست دارین . پس نقشه ای کشید که دوباره بهم برسین . اون نقششو به کوک گفت و به تو هم گفت که امشب برات یه مهمونی راه انداخته . یه مهمونی دو نفره .( تو فک میکردی منظورش تو و ماریایی ولی اون منظورش تو و کوک بودی .) ماریا تو رو با زور از خونه برد بیرون و گفت ساعت ۶ عصر بیا خونع . تو : من الان چیکار کنم . ماریا از دور : نمیدونمم . فقط خودتو حسابی خوشگل کننن .
ساعت ۶بود و تو حسابی به خودت رسیده بودی . خیلی زیبا شده بودی .رفتی جلو در . نمیدونستی چرا همچین دلشوره ای داشتی . درو زدی . یه نفر درو باز کرد . تو فکر میکردی ماریاست . وارد خونه شدی .همه جا با شمع و گل سرخ تزیین شده بود . یهو یکی دستتو کشید .کوک بود . تو : تو اینجا چیکار میکنی . کوک هیچی نگفت و فقط از لب*ات بوسید . خوشحال بودی ولی میخواستی خودتو عصبانی نشون بدی . پشتتو برگردوندی و کوک گفت : عشقممممم ... میدونم کار اشتباهی کرده بودم . من میترسیدم بهت بگم و از دستت بدم وگرنه همیشه فک میکردم که چجوری بهت بگم . کمی توضیح داد و بهش نگاه کردی و گفتی : کوک تو اولین و اخرین عشق منی . من جز تو نمیتونم کس دیگه ای رو دوس داشته باشم . کوک من خود تو رو دوس دارم . نه شهرتتو ، نه پولتو و نه .... . فقط خودتو بخاطر خودت دوس دارم . کوک : برای همینه که تو از زندگیمم با ارزش تری . اون شب جزء بهترین شبای زندگیتون بود . فقط میگفتین و میخندیدین . خیلی خوابت میومد و خسته رودی . کوک : چطوره باهم یه فیلم ببینیم . تو: کوک من خوابم میاد . کوک : پس بریم اتاق ، اونجا هم فیلم میبینیم همم اگه خوابت اومد بخواب . رفتین اتاق و وقتی داشتین فیلم میدیدن کوک یجور دیگه بهت نگاه میکرد . کوک : میدونی امشب خیلی خوشگل شدی . تو : تو هم خیلی خوشتیپ شدی و بعد یهو با بالش یکی زد بهت . تو : کوککک ... ☹️☹️☹️دارم فیلم میبنماااا . کوک : ب من ربطی نداره... تو : که اینطورر؟! 🤨 . و بالشو برداشتیو جوری زدیش که دردش اومد 😂😂😂😅😂 . همه جا پر شده بود از پَرِ پرنده . یهو کوک وایساد و گفت : الان وقتشه تنبیهت کنم . تو : نه .. نهه .نه . بعد از دستش فرار کردی . رفتی بودی تو اشپز خونه و خودتو قاایم کردی و مثل یه پرنده کوچولو نفس نفس میزدی. یهو کوک از پشت محکم گرفتت و گفت از دست من فرار میکنیی ؟؟؟ تو با خنده میگفتی : ولم کن بدجنسس😂😂😂 . من خیلی ازت قویترم 😐😂 . کوک : که اینطوررر؟؟🤨🤨😂😂😈😈 . و بردت به سمت اتاق ... . ادامه شو دیگه خودتون حدس بزنین 😐😅
لایک کن عزیزم 🥺💜
صبح روز بعد وقتی بیدار شدی تو بغل کوک بودی . خیلی حس خوبی داشتی . رفتیو یه صبحونه عالی حاضر کردی و بعد اومدی و کوک رو بیدار کردی . کوک بیدار نمیشد . تو: کوکککک بلند شو خب . صبحونه اماده کردم . کوک : خودشو به موش مردگی زده بود . یهو پرید و ترسوندت . کم مونده بود سکته. کردع بودی 😅. بغلت کرد و رفتین با هم صبحونه خوردین و بعد رفتین بیرون و باهم قدم زدین . کوک گفتش که میخواد تو رو به طرفداراش معرفی کنه و یع هفته بعد کنسرت دارن و میخواد به تک تکشون بگه که عاشق توعه و قراره بشی همسر آیندش . دل تو دلت نبود . بالاخره هفته بعد رسید و کنسرت برگزار شد . واییی کوک خیلی جذاب بود . انگار یه الماس بود و از دور میدرخشید . کوک : الان میخوام این اهنگو به عشق زندگیم تقدیم کنم . با این حرف همه جیغ کشیدنو و کوک گفت آرمیا لطفا اروم باشین چون میخوام بیارمش رو صحنه .وقتی داشت اهنگ میخوند فقط به تو نگاه میکرد و به تو اشاره میکرد ولی کسی متوجه نمیشد . چون جمعیت خیلی زیاد بود . یهو پرید وسط جمعیت و ازشون خواهش کرددور و برشو اروم کنن . اون به سمتت میمود و قلبت تند تند میزد تا اینکه اومد جلو و دستتو گرفت و بوسیدت . واییییی سالن داشت منفجر میشد و عکاسا و خبرنگارا فقط عکس میگرفتن . تو چشاتو بسته بودی و فقط به کوک و عشقتون فکر میکردی .
تهیونگ خود به خود اشکاش ریخت . جیمین متوجه شد و رفت سمتش . تهیونگ : شاید اگه من اون روز ولش نمیکردم من جای کوک بودم و بعد حالش خراب شد و افتاد . همه گفتن تهیونگااااا . بعد تو و کوک هم به سمتش دوییدین . تهیونگو بردین بیمارستان و دکتر گفت خبر بدی دارم براتون . دل تو دلت نبود ....
خب این پارتم تموم شد . پارت بعدی خیلییی اتفاقات ناراحت کننده ای میوفته 😢 لایمک و کامنت و فالو یادتون نره 💜🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اون قسمتی که گفتی خودمون فکرشو بکنیم باید با نیمه ی منحرف مغزمون حدس میزدیم یا با نیمه ی صاف و ساده😂😂✌🏻😐😐😂😂
😂😂😂😂😂با نیمه منحرف بهتره 😑😂
گزینه اول درسته 😅😉🤭
حتما یه سر ب دروغ سفیدم بزن 🙃💜
مثل همسشه عالیههه💜💜💜ب خدا اگ دستت ب تهیونگ بخوره هاااا😂😂
مثل همیشه تو هم عالی هستیییی 💜🥺
نگران تهیونگ نباش حالش خوبه خوبه 😅
تهیونگ چیزیش میشه؟
نههههه🥺😭
رمانت عالیه
مرسی عزیزمممم 💜🥺
مشخص نیست اریانا ب تهیونگ میرسه یا جونگ کوک .