
سلام 🙂 خب خداروشکر جدیدا تست ها زود منتشر میشه . بریم برای پارت ۱۴
خواستم برم که با شدت در آغوشش کشیده شدم .چی 😳 بغلم کرد! هر چی تقلا کردم که از ولم کنه بی فایده بود . هیکل اون کجا و هیکل من کجا . نمی دونم چرا شدت گریه ام بیشتر شد ، 😭 انگار منتظر همچین چیزی بودم تا خودم رو تخلیه کنم . بعد ۵ دقیقه آروم تر شدم ولی باز ولم نمی کرد ، منم دوست نداشتم که از آغوش گرمش بیام بیرون. ولی خیلی زشت بود دیگه ، با تکون خوردنم منو ول کرد. به خاطر حرف هایی که بهش زده بودم نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم . سرم پایین بود .
با دستش چونه ام رو گرفت و سرم رو داد بالا و گفت: به نگاه کن . چی شد تا دو دقیقه پیش ... حرفش رو خورد . جانگ کوک: بهتری؟ ا/ت: بله . جانگ کوک : باز چرا داری پایین رو نگاه میکنی . درکت می کنم، خیلی عصبانی بودی ولی بیا بشین برات توضیح میدم . رفتیم نشستیم رو مبل و جانگ کوک شروع کرد: ببین اون شب تو کمپانی وقتی تو رفتی بیرون رئیس کمپانی ما گفت که بهتره اعلام کنیم من و تو قرار میزاریم . این طوری بقیه ی نقشه های اونا خراب میشه و بعد میگردن دنبال مقصر این موضوع ولی مدیر کمپانی jyp اول قبول نکرد میگفت این کار باعث میشه که تو از نظر روحی آسیب ببینی اما بعد با شنیدن حرف رئیس قبول کرد . ا/ت : مگه مدیر شما چی گفت؟🤔
کوک: گفت اگه ما شایعه رو تکذیب کنیم ا/ت باید یه مدتی کم فعالیت باشه . من اصلا دوست نداشتم که تو کم کار بشی . گروه شما تازه تو جهان مشهور شده و این جوری باعث میشد که آسیب ببینید . به خاطر همین من قبول کردم . "ا/ت" ناخودآگاه پوزخندی روی لبم نشست 😏کم کاری بهتر از مسخره بازیه . واقعا حرفاش خنده داره . حرف های جانگ کوک نتونست آرومم کنه . باید جلوی این مسخره بازی رو بگیرم اگر چه خیلی سخت تر از چیزیه که تصور میکنم .😔 صدام رو صاف کردم و گفتم: حرفات تموم شد . من باید برم دیرم شده .😒 کوکی: بزار برسونمت تو الان عصبی و ناراحتی . "ا/ت" اومدم بگم لازم نکرده تو برای من کاری انجام بدی ولی حرفم رو خوردم و گفتم: خودم میرم و بلند شدم و بدون خداحافظی از اتاق اومدم بیرون
"ذهن ا/ت" بیا مثلا خواستی قوی باشی ولی ضعیف ترین آدم کره خاکی بودی .🌍 واقعا که! رفتم و سوار ماشین شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم . تو راه همش خودم رو سرزنش میکردم که چرا یهو جلوی کوک کم آوردم و از طرفی هم از طرز حرف زدنم باهاش خجالت می کشیدم. 😓بعد از رسیدن به کمپانی سریع رفتم به دفتر مدیر. مدیر: سلام ا/ت . خیلی جدی و رسمی گفتم : سلام .😒 مدیر تعجب کرده بود اما چیزی نگفت . فقط گفت: بیا بشین . روی یکی از مبل ها نشستم و شروع کردم: آقای مدیر شما چرا بدون اطلاع من همچین کاری کردید ؟😠 مدیر : آهان اون رو میگی . آره باید بهت خبر میدادم ولی می دونستم که قبول نمی کنی . چاره ای نداشتم، نمی خواستم که کم کار بشی . می دونستم که کارت رو خیلی دوست داری و این باعث میشه که از نظر روحی آسیب بدی ببینی . ا/ت: الان واقعا فکر میکنید که من از نظر روحی در سلامت کامل هستم؟ این کارتون بیشتر به من آسیب زد . مدیر : حالا کاریه که شده . تو و جانگ کوک هم یه مدت تظاهر کنید که قرار می زارید و بعد هم اعلام کنید که از هم جدا شدید. همین . این جوری شر این قضیه هم کم میشه
"ا/ت" چه راحت حرف میزنه. واقعا متاسفم برای همشون . هم برای مدیر هم برای کوکی هم برای مدیر کمپانی هایب . همشون آدم های خودخواهی هستن . از همشون بدم میاد.😤 از جام بلند شدم و یه خداحافظ زیر لب گفتم و رفتم بیرون . "از زبان کاملیا" از رفتن ا/ت ۳ ساعت میگذره. وقتی با اون حال از خونه رفت بیرون خیلی نگرانش شدم یعنی همه خیلی نگرانش هستن . هر جور شده باید یادم بیاد که این رو کجا دیدم حالا که این اتفاق افتاده باید پیداش کنم و تحویل پلیس بدم . دوباره رفتم سراغ عکس به دختره می خوره هم سن و سال من باشه. یعنی تو مدرسه دیدمش؟🤔 مین هی: کاملیا بیا بیرون یه لحظه .
کاملیا: بله چی شده؟ مین هی: ت کسی رو نمی شناسی که ا/ت رفته باشه پیشش ؟ کاملیا: نه ا/ت که اینجا کسی رو نداره . مین هی: آره بیچاره خانواده اش هم که ایرانن .🇮🇷 اون این جا تک و تنها باید با این همه مشکل سر کنه . هی جئونگ: تلفنش هنوز خاموشه . وای نکنه یه اتفاقی براش افتاده . بلایی سر خودش نیاره .😧 کاملیا: نه بابا اون با حرص از خونه رفت بیرون . بلایی سر دیگران نیاره باید خداروشکر کنیم . مین هی: نرفته باشه سراغ جانگ کوک.😦 این سوک: آخ اگه رفته باشه . دام خنک میشه پسره سرخود ب*ی*ش*ع*و*ر هر کاری دلش خواسته کرده. 😠 مین هی: این سوک آروم باش . این سوک : به خدا اگه می تونستم خودم میرفتم ،هم یدونه میزدم تو گوشش هم کلی حرف بارش میکردم. ولی حیف ...حیف که نمی تونم حالش رو بگیرم ( باز هم از همه کوکی لاور ها و آرمی ها پوزش می طلبم) هی جئونگ: خوبه با این اخلاقت پسر نشدی . وگرنه الان کوکی بیچاره رو پخ پخ میکردی . آروم باش بچه . مین هی: حالا اینا رو ول کنین من نگران ا/تم . کاملیا : بچه ها ... بچه ها ا/ت اومد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالیییییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
ممنونم 💜
داستانت خیلی عالی بود🤩. من تازه ارمی شدم ودارم از بی تی اس داستان مینویسم. خوشحال میشم بهش سر برنی🙏
ممنون💖 به جمع ما خوش اومدی 😁 چشم حتما سر میزنم