منو جیمین فصل دوم(پارت سوم)

خب کیوووووتا من برگشتم اونم بعد ۱ ماه ...خیلی ممنونم این که کامنت میذارید و لایک میکنید ... خیلیییی ممنونم ...از تک تکتون

یهو ضربان قلب کوک رفت بالا و پرستارا و دکترا با عجله اومدن داخل ... و جیمین رو از اتاق بردن بیرون کیت:یقیه جیمین رو گرفتم (×کیت. +جیمین) ×چرااااا منو از اتاق اووردی بیروووون هان بهتت چیی گفتتت بگو بهت چی گفت هاان 🥺😭😭 +کیت رو بقل میکنه،هیششش آروم باش پرستار و نارحتی اومد بیرون

کیت:چی‌شدددده حالش خوبه؟🥺 پرستار:متاسفانه... کیت :متاسفانننننه چی🥺 پرستار:همسرتون رفتن کما

تا اینو شنیدم از حال رفتم وقتی بیدار شدم تو خونه بودم کیت:احساس کردم یکی منو بقل کرده به سختی سرمو اووردم بالا ×جیمین؟!!! دیدم جیمین منو بقل کرده ..و خودش خوابش برده ×هی جیمین

جیمین با حالت خواب و بیداری گفت +هیشش سوجین خوابیده آروم تر کیت:یه دقیقه بغضم گرفت 🥺چقدر مثل کوک رفتار میکنه 🥺 انگاری بچه خودشه 🥺

×جیمین بیدار شوو +جانم چی شده (خمیازه) ×چرا منو اووردی اینجا هان؟🥺 +تا کی میخواستی بیمارستان بمونی هان؟🥺میدونی چه آسیبی به خودت و سوجین میزنی؟🥺 ×یه دقیقه رفتم تو فکر...آره تو درست میگی نه باید بذارم سوجین نبود کوک رو احساس کنه ...

خب کیوتا مواظب خودتون باشین لایک و کامنت فراموش نشه لطفا حتما حتما کامنت بذارین تا بدونم داستان رو دوست دارین یا نه ... حتما حتما به کامنت هاتون جواب میدم 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜