
ببخشید مدتی نبودممم
نگاشون کردم و گفتم پخخخخ همه برگشتن سمتم و چشاشون تا آخر باز بود و نگام میکردن از واکنششون اینقدر خندیدم حتی چشمام پر اشک شده بود اشکامو با سر انگشتم گرفتم و با ته خنده باقی مونده سرمو بلند کردم و بهشون نگاه کردم که همشون یه طرفم اومدن و بغلم کردن جز تهیونگ هنوز نگام میکرد منم خیرش شدم که نامجون دید من و تهیونگ به تنهایی نیاز داریم به اعضا علامت داد و همشون باهم رفتن سمت آشپزخونه
بهش نگا کردم و لبخندی زدم و به سمتش رفتم روی مبل کنارش نشستم و دستمو روی شونش گذاشتم و گفتم:تهیو...... هنو کامل نکرده بودم که محکم تو بغلش فرو رفتم لبخندی زدم و دستامو دورش گذاشتم که گفت:دلم تو همین یه ساعته برات تنگ شده بود فکر کنم خدا فهمید که دووم نمیارم بدونت با اخم تصنعی و لبخند از بغلش جدا شدم و گفتم :کجااااا ثابت کن با تعجب نگام کردم و گفت ثابت کنم؟چجوری؟ _امروز نذار لبخند از رو لبام بره. دستی روی گونم کشید و گفت:با کمال میل بانوی من
به چشمای همدیگه نگاه میکردم که تهیونگ یه لبخند مستطیلی که عاشقش بودم زد یهو جیمین بینمون نشست و گفت:منم میام تهیونگ گفت :توهم میای جونگ کوک ایستاد گفت نامردی نکنید هاااا ماهم میایم جینم گفت: احساس میکنم هوای بیرون عالیه
اومدم حرفی بزنم که جی هوپ از دستم منو گرفت و برد سمت در گفت :من رفتم آماده شم ا/ت برو آماده شووو جونگ کوکم داد زد مشکی بپوش مشکی در رو باز کرد و بردم بیرون و در رو بست به خنده افتادم نگا نگا دعوت میکنن خودشون رو با خنده آسانسور خواستم بزنم دیدم داره میره پارکینگ حولم نکشید بزنم بیاد بالا اخه فاصلش زیاده پس از پله ها دو طبقه پایینو رفتم و در زدم
دخترا تا منو دیدن کلو ب.و.سم کردن و بغلم کردن و ابراز دلتنگی و اینا منم برا فرار رفتم سمت دستشویی و بعد شستن دست و صورتم الکی اومدم بیرون و گفتم:حالا عجله دارم باید برم بیگ هیت بگم که من نرفتم و اینا بعد سولی گفت:نگفتی چرا ویزات رد شد؟ با سوالش رفتم تو فکر چرا اعضا نپرسیدن ازم شونه ای بالا انداختم و رو بهش همونطور که میرفتم سمت کمد گفتم :میگن چون بی حجابم تو تلویزیون و فلان بودم نذاشتن بیام ایران البته از خدامم بود نرمااا
یه شلوار مشکی لوله تفنگی با پیرهن سفید که بنداش کنار دست میوفتاد و کمربند طلایی در اوردم و پوشیدم و پیرهنمو کردم زیر شلوار و موهامو دم اسبی بستم (عاقا من دم اسبی دوس دالم)و کیف سفیدمو برداشتم با کفش همرنگش و زود دم در پوشیدم و بعد خدافظی سر سری اومدم بیرون و دوباره بدو بدو از پله اومدم بالا
جلو در رسیدم خم شدم بعد اینکه نفسی دوباره کردم خواستم در رو باز کنم که دستی جلومو گرفت برگشتم دیدم یه مرد سر تا پا سیاه پوش البته کت و شلواری سرفه ای کردم و گفتم:جانم؟؟؟؟؟ سرشو اورد پایین و گفت:آقا گفتن اجازه ندم دیگه شما بیاید طرف این خونه با تعجب نگاش کردم یعنی اعضا واقعا؟ با همون نیمچه تعحب نگاش کردم و گفتم:آقاتون کیه؟ _پی دی نیم نه دیگه شاخ در اوردم پی دی نیم چرا خواستم دوباره بیام داخل گلوی در ایستاد شروع کردم به کنار زدنش و همونطور گفتم: عوضی ....برو ..کنااار .. همون لحظه در باز شد و پی دی نیم توی در نمایان شد
بادیگارده تا دیدش منو ول کرد و کنار رفت و خم شد براش منم نفسی کشیدم و خم شدم براش و سلام کردم که لبخند زورکی رو لبام نشوندم و گفتم : آقا چرا این.... نکاه سردی انداخت و گفت:بیا داخل کارت دارم با تعجب نگاش کردم که کنار رفت و منم اومدم داخل اعضا رو مبل نشسته بودن و همون لباساشون بود و عوض نکرده بودن لبخند نگرانی زدم که ناراحت همشون سرشونو اوردن پایین
با سری افتاد نشستم و پی دی نیم جلوم نشست و بعد کمی سکوت گفت: شما چرا به شایعات توجه نمیکنید یا حتی جواب رد بهشون نمیزنید؟الان همه شایعه کردم شما دو نفر(منظورش منو تهیونگ)با هم قرار میذارید و عاشق همید درسته اینا؟ تا تهیونگ خواست حرفی بزنه زود گفتم:امم نه نه آقا همش غلطه _پس چرا همیشه کنار همید؟ من سرمو اوردم پایین چون حرفی نداشتم که دوباره گفت :از امروز ا/ت و تهیونگ و مثل قبل تهیونگ و جونگ کوک از هم دور میشن نمیدونم شما واقعا بینتون چیزی هست یا نه اما دور شید دارید همه قولاتون رو زیر پا میذارید (ابتدا بگم تهکوک همیشه بیگ هیت از هم دور میکنه و طبق دانستمون کمپانی ها اجازه نمیدن که اعضا قرار بذارن یا ازدواج کنن چون میگن شاید عاشق بشن پ استعفا بدن به خاطر همینه مخصوصا دخترا جلوشون گرفته میشه تا مثلا جلوگیری کنن از عاشق شدن یا مثل حامله شدن و اینا به خاطر همینه)همه با هم گفتیم چشم
خوب خوب ادامه دارم براتون چه ادامه ای تعجب کنین شاخ در بیارین🤦🏼♀️😅😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد کی میزاری 🤔
عالی بود 😍
تا پارت بعدی نمیتونم صبر کنم 😁