ببخشید مدتی نبودممم
نگاشون کردم و گفتم پخخخخ همه برگشتن سمتم و چشاشون تا آخر باز بود و نگام میکردن از واکنششون اینقدر خندیدم حتی چشمام پر اشک شده بود اشکامو با سر انگشتم گرفتم و با ته خنده باقی مونده سرمو بلند کردم و بهشون نگاه کردم که همشون یه طرفم اومدن و بغلم کردن جز تهیونگ هنوز نگام میکرد منم خیرش شدم که نامجون دید من و تهیونگ به تنهایی نیاز داریم به اعضا علامت داد و همشون باهم رفتن سمت آشپزخونه
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
پارت بعد کی میزاری 🤔
عالی بود 😍
تا پارت بعدی نمیتونم صبر کنم 😁