سلام این اولین تست من هست امید وارم خوشتون بیاد

امروز با صدای تیکی از خواب بیدار شدم تیکی : مرینت سریع حاضر شو که مدرسه داره دیر میشه یکدفعه از تخت افتادم پایین و گفتم: بازم نه😩 که کوامی ها آمدن تیرکس : مرینت مراقب باش روار: مرینت داره دیرت میشه که به خودم آمدم و سریع حاضر شدم و رفتم پایین سایین : دختر بیا صبحانه😊 مرینت : نه مامان من دیروز دیرم شده باید برم🥵 که پدرم از آشپزخونه آمد بیرون و گفت: حداقل با خودت چندتا ماکارون بِبر تا ضعف نکنی 🙂
گفتم : باشه ممنون☺️ بعد ماکارون ها رو گرفتم و سریع به سمت مدرسه رفتم. وقتی رسیدم دیدم آلیا روی یه نیمکت نشسته و منتظر منه منم رفتم سمتش و بهش گفتم : سلام آلیا خوبی؟ آلیا:سلام مرینت ممنون تو خوبی؟ گفتم:اره،فکر کردم دوباره دیر کردم🤔 آلیا : امروز شانس آوردی چون کلاس چندتا نیمکتش خراب شده بود برای همین این زنگ کلاس نداریم 😉 مرینت : خوبه که دیدم آدرین با نینو آمدین سمت ما آدرین: سلام مرینت 😊 مرینت :مالس یعنی سلام ☺️ بعد زنک بعدی شروع شد
رفتیم کلاس که کلویی دوباره با سابرینا دعوا گرفت چون سابرینا تکالیف کلویی رو انجام نداده بود بعدش سابرینا با گریه رفت از کلاس بیرون بعد خانوم بوستیه آمد کلاس و شروع کرد به درس دادن . من که به آدرین خیره شده بودم یک دفعه دست یکی خورد به بازوم فهمیدم آلیا بود آلیا : مرینت بهتره هواست به درس باشه که یک دفعه صدای بوم آمد بعد خانوم بوستیه گفت:همه بچه ها برید خونتون بعد من به بهونه دستشوی از پیش آلیا رفتم و تبدیل شدم و رفتم روی یکی از ساختمونا تا پیشی بیاد
از زبان آدرین : سر کلاس بودیم و خانوم بوسته داشت درس میداد من که به فکر دخترگفشدوزکی بودم که یکدفعه صدای بومممم آمد و من از مدرسه رفتم بیرون و تبدیل شدم که دیدم
کفشدوز بانو روی یک ساختمان وایستادن و منتظر یک نفره من رفتم پیش گربه سیاه : سلام بانوی من دختر کفشدوزکی : سلام پیشی گربه سیاه : به نظر تو کی شرور شده🤔 دختر کفشدوزکی:فکر کنم سابرینا مطمئنم که آکوما توی عینکش باشه بعد رفتیم جلو تا ببینیم اسمش چیه و قدرتش چه شکلیه که شرور به ما حمله کرد شرور :من ملکه شرور هستم 😈 معجزه گراتونو تحویل بدید دختر کفشدوزکی:اصلا فکرشم نکن
از زبان مرینت :گفتم :اصلا بعدش اون از عینکش لیزر زد و ما جای خالی دادیم و فهمیدیم که قدرتش اینه که از عینکش لیزر میزد و به هرکس میخورد اونو پودر میکرد. من از پشت بهش حمله کردم اون جای خالی داد و بهم شلیک کرد ولی گربه سیاه با چوب دستیش نذاشت بهم بخوره .گربه سیاه:بانوی من یکم شانس نیاز داریم . من و گربه سیاه رفتیم پشت یک ساختمون گفتم:گردونه خوشانسی بعد بهم یه تفنگ آبپاش داد گربه سیاه:بانوی من دلت آب بازی میخواد😜 گفتم:گربه😠 بعد من به این ور و اون ور نگاه کرد و به گربه گفتم:حواسشو پرت کنم
از زبان آدرین : گفتم:باشه بانوی من بعد رفتم به ملکه شرور گفتم: هی ملکه شرور عجب عینک زشتی داری .بعد اون اصبانی شد و بهم شلیک کرد ولی من جای خالی دادم دیدم دخترکفشدوزکی آمد روبه روی ملکه شرور و روی عینک ملکه شرور آب ریخت و ملکه شرور حواسش پرت شد و من گفتم: پنجه برنده و عینکش رو پودر کردم بعد دختر کفشدوزکی اکوماشو گرفت و زدیم قدش و هرکی رفت خونه خودش
از زبان مرینت« رفتم پشت یه درخت و تبدیل به مرینت شدم و رفتم خونه سابین : سلام مرینت چرا آنقدر دیر کردی گفتم : آخه قایم شده بودم برای همین بعد رفتم به آلیا زنگ زدم (مکالمه آلیا و مرینت علامت الیا∆ علامت مرینت¶)∆:سلام دختر تو کجایی ¶:سلام آلیا من خونم ببخشید که نیومدم پیشت آخه قایم شده بودم ∆:اشکالی ندارد میگم امروز میای بیرون همه دوستامون هستن حتی آدرین ¶: باشه ∆:من باید برم ¶:باشه منم برم فعلا ∆:فعلا بعد رفتم نهار خوردم و آمدم از خستگی خوابیدم.
پایان امیدوارم خوشتون آمده باشه لطفاً کامنت بزارید و بگید ادامه بدم یا نه
❤️❤️❤️❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالویی بک بده
عالی بود عزیزم🙂😙
ممنون عزیزم