باز گزارش:/باااز گزارش:|اخه چرا ؟:/// این پارت بدبختم با هزار نظر و ۵۰۰ و خورده ای گزارش شد:|واقعا دلیل این همه حسادت و بی چشم و رویی رو نمیفهمم
تو راه هیچکدوممون ب حرف نیومدیم ولی میتونستم نگاهای سنگینشو رو خودم احساس کنم!بخاطر سنگینی نگاهش حتی نمی تونستم درست و منظم نفس بکشم!با این حالی ک نمیدیمش ولی میتونستم حس کنم بهم نیشخن زده!سعی کردم بهش بی تفاوت باشم و حواسمو با دید زدن اطراف پرت کنم...بالاخره بدون هیچ حرفی به مرکز خرید رسیدیم بعد از پارک کردن ماشین پیاده شدیم و وارد پاساژ شدیم اصن از همون ورودیش معلوم بود مخصوص پولداراس الان ک توشم قشنگ یقین پیدا کردم:/...همینطور که قدم میزدیم جانگ کوک گفت-چجور لباسایی دوس داری؟،-نمیدونم...خیلی وقته نیومدم خرید!،یهو دستمو گرفت وخیلی سریع منو برد داخل یه مغازه...با دیدن لباسای مغازه رنگ به رخسارم نموند!!!-ای...اینجا دیگه کجاس؟؟؟،جانگ کوک با نیشخن-بخشی بنام لباس زیر!!!،خیلی تقلا کردم که از مغازه برم بیرون اما...به قدری دستمو سفت گرفته بود که انگار میخواستم فرار کنم البته قصدمم همین بود:/!!!جانگ کوک مچ دستمو گرفت و محکم انداختتتم تو بغل خودش و دستاشو دور بدنم محکم پیچوند...باز خوبه پشت رگالای لباس بودیم و کسی ما رو نمیدید وگرنه ابرومون به فنا میرفت!!!جانگ کوک-داری چیکار میکنی؟...میخوای ابرومونو ببری؟؟؟،-نه بنظر میرسه تو میخوای ابرومونو ببری...میدونی اگه بفهمن تو همون طراح معروفی چقد واست بد میشه؟؟؟،جانگ کوک-میبینی که عینک زدم کسی نمیشناستم،یکم نگام کرد و با نیشخن ادامه داد_خجالت نداره که...فک کن ددی...ام یعنی...باباتم!،
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
84 لایک
محشر بود 😍💜💜
🙂🍕🥂
پارت ۵وو۶ کوووووووو
دِ لامصبا گزارش نکنییییییییییییییییییییین😭😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
مگه چی داشتتتتتتتتتتن😐🔪
خدایا یا اوناروگا*و کن یا منو😐🔪
چه بگویم چه نگویم🙂⚰
این همون پارتی نیست که ما رو با خاک یکسان کرد؟ 🙂💔
آری آری همان است😂🎣