
بچه ها واقعا نا امید شدم پارتای قبل لایک و کامنتاون کم بود حتی نمیدونم الان چرا دارم این پارتو مینویسم
همینجور که داشتیم میرفتیم امیلی خانوم چشمش به ما افتاد و اومد پیشمون توی اون لباس آخر یجوری بغلم کرد ولی دیگه فشار زیادی تحمل نمیکردم بخاطر لباسم بعد از من آدرینو بغل کرد بعدش پدر و مادرم اومدن مامانم گریه اش گرفته بود بغلش کردم و گفتم:من که فراموشت نمیکنم مامان!قول میدم بهت سر میزنم!بعدش بابامو بغل کردم بعد آلیا ونینو اومدن نینو رفت سراغ آدرین آلیاهم سراغ من گفت:دلم برای اون مرینت مجرد پایه تنگ میشه بغلش کردم و گفتم:همچنین آلیا:😳😳😳مرینت:همونطور که من و آدرین دوروزه ازدواج کردیم شمام میکنین😝آلیا:ومنظورت از شما مرینت:خوب میدونی منظورم کیه😂😆آلیا:کیو میگی نینو؟؟؟مرینت:بله😆آلیا:فعلا که تو داری بله رو میگی مرینت:از کجا میدونی شاید نگفتم😁آلیا:😏میبینیم مرینت:خیلی خب مزاحم نشو کلی کار دارم😌آلیا:هنچنین و بعد دست نینو رو کشید و برد در حالی که نینو میگفت:آلیا کجا میری؟من هنوز با داداشم کار دارم
خندم گرفته بود در گوش آدرین گفتم:اونا زوج بامزه ای میشن آدرین:درست مثل ما😌مرینت:درواقع ما زوج با مزه ی قلابی هستیم آدرین:هرجور که باشیم یه زوج حساب میشیم(بچه ها میریم بعد از بله گفتن)مرینت:بعد از امضا کردن برگه ها بلند شدیم همه اومدن و بهمون تبریک گفتن و کادو دادن بعد ما دنسی که دیشب تمرین کرده بودیم و انجام دادیم زوجای دیگه هم همینطور بعد از اون رفتیم نشستیم زنا یه طرف و مردام یه طرف امیلی:به نظرم جمع زنونه برای صحبت کردن خیلی خوبه مردا اصلا اهل حرف زدن و غیبت کردن نیستن مرینت:😂ولی خب ما هر روز مجبوریم تحملشون کنیم امیلی:وای عزیزم رسما مجرد شدی بهت تبریک گفتم الان تسلیتم میگم!مرینت:خیلی ممنون روی سنگ قبرم مینویسن بر اثر ازدواج در گذشت و همه باهم خندیدیم😂😂امیلی:میگم خوب شد نذاشتم خونه ی جدا بگیرین اینجا بیشتر وقتتو با خودم بگذرون😆مرینت:خب راستشو بخواین در واقع منو آدرین زوجی هستیم که بیشتر وقتشون رو داخل شرکت میگذرونن یعنی رسما صبح میریم شب میایم اما قول میدم حتی شب بعد از برگشتن آقای گابریل و میفرستیم توی اتاق آدرین من میام پیش شما میخوابم😆😂
مرینت:بعد از کلی حرف زدن و مسخره بازی گفتم:با اجازه میرم پیش آدرین رفتن پیش آدرین نشستم آدرین:مشکلی پیش اومده؟مرینت:فقط حوصلم سر رفته آدرین: من نتونستم یه روز حوصله ی تو رو خاموش نگه دارم مرینت:من همینم که هستم تو واسه همین منو انتخاب کردی چشمامو باز کردم بلند شدم گفتم: اینجا چه خبره؟یهو آلیا رو دیدم که گوشی به دست روبرومه آلیا:یه بار نشد فلش این گوشی خاموش باشه😡مرینت:یه بار نشد خانوم عکاس چیزیو از دست بده حالا خوبه فقط خوابیده بودم آلیا:اون یه خواب معمولی نبود نگاه کن!گوشیشو طرفم گرفت من سرم روی شونه ی آدرینه و خیلی کیوت خوابیدم😍یهو تازه متوجه شدم چه خبره و برگشتم به آدرین نگاه کردم آدرین:نخواستم بیدارت کنم کم کم بعد از نیم ساعت همه ی مهمونا رفتن!انقد خسته بودم که فقط رفتم توی اتاق حوصله ی لباس عوض کردنم ندارم خیلی خسته ام

فقط پایین لباسمو جدا کردم درواقع این یه کارایی لباسمه دوتا لباس میشه بعد خودمو انداختم روی تخت(عکس اسلاید) آدرین اومد توی اتاق و بعد یکم که گذشت دیدم داره میاد طرف تخت بلند شدم بالشت پرت کردم سمتشو گفتم:کجا میای؟؟؟؟؟گفت:روی تختم مشکلیه؟مرینت:این دیگه تخت منه نشریف میبری روی کاناپه میخوابی آدرین:و کی میخواد مجبورم کنه؟مرینت:من!آدرین چجوری یه نگاهی به تخته ای که بالای تخت خواب وصل بود نگاه کرمد این چیه وای این همون عطر آدرینه؟؟؟همونی که همیشه میزنه و تاحالا هیچ جا بویی مشابهش ندیدم برداشتمش و گفتم:میشکنمش آدرین:بشکن ببینم😏مرینت:من شیشه ی شکستنی و از نشکستنی تشخیص میدم و انگشتامو باز کردم فقط با انگشت بزرگه و انگشت کوچیک ام گرفته بودمش آدرین:انقد بی رحمی نکن اون فقط یه دونه ازش تو جهان هست مرینت:به من چه آدرین:3ماه برای خریدنش صبر کردم مرینت:میدونم صبر کردن برای چیزی که دوست داری چجوریه اما قانع نشدم انگشتام لیز شده بودنو عطره کم کم داشت میوفتاد.....
همین که اومد بیفته آدری گفت:باشه،باشه سریع با اونیکی دستم گرفتمش و گفتم:انتخاب خوبی کردی یه پتو برداشت و رفت مبلشو تخت کرد و روش خوابید(بچه ها اگه از اونایی دیده باشین که تخت میشن)گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم اول از همه یه اخبار اومده بود ازدواج آدرین آگرست و مرینت دوپن چنگ مرینت دوپن چنگ به مرینت آگرست تبدیل شد!مرینت:شمام با این اخبارتون من چند ماه بیشتر مرینت دوپن چنگ نیستم یهو یه نفر گفت:حالا عصبی نشو مرینت آگرست سرمو برگردوندم دیدم بله آدرین خان رو مخه مرینت:پس اگه اینجوریه منم به تو میگم آدرین دوپن چنگ آدرین:حداقل مرینت آگرست به تو میاد دلی این به من نمیاد مرینت:به من چه من مرینت دوپن چنگمو مرینت دوپن چنگ میمونم آدرین:خیلی خب بابا فهمیدیم لجبازی بیا بریم شرکت دیرمون نشه

از روی تخت بلند شدم هنوز لباسای دیشب تنمه رفتم پشت پاراوان و یه لباس خوشگل پوشیدم(عکس اسلاید)آدرین:خوشتیپ شدی مرینت:درستش خوشگله آدرین:خانوم کوچولو دیگه نباید رو حرف من حرف بزنه تازه شم ما الان ازدواج کردیم مث قدیم نیس😉مرینت:هه همچین حرف میزنی انگار واقعا زنت شدم من اگه بخواستم ازدواج کنم تو آخرین گزینه بودی حتی به نظرم اگه توی جهان فقط تو بودی و من عمرا این ازدواج شدنی نبود آدرین:ولی حالا شده مرینت:شده بخاطر رییس بازی بعضیا اگه کسی جز من و تو توی جهان نبود هرکس نصف جهانو اداره میکرد و دیگه بجز بحث برای این که کدوم نصف زمین مال من باشه و کدوم مال تو همو میدیدیم اصلا چرا نشستم با تو بحث میکنم بیا بریم سر کار توی شرکت:رفتم توی اتاق آدرین چون فعلا طراحی نداشتم آدرین:امیدوارم دلیل موجهی برای غیبت دیروزتون داشته باشین خانوم دوپن چنگ مرینت:شوخیت.....یهو قضیه رو گرفتم و گفتم:بعله دارم!دیروز داشتم با رییس خودخواه و بد خلقم ازدواج جعلی میکردم واسه همین نیومدم سر کار عذر میخوام ولی خودتون کجا بودین؟؟؟ آدرین اول خنده ی کوچیکی کرد و بعد گفت:من رییس شرکتم کارمند نمیتونه ازم حساب پس بگیره که کجا بودم من هر وقت بخوام میتونم غیبت داشته باشم اومدم چیزی بگم که یهو یکی اومد داخل
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به این مبل ها می گن مبل چستر
عالیییییییییی❤❤❤❤
عالی بود به تست های منم سر بزن
عالی بود پارت بعد
عالی بوددددددددددددددد