6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Off انتشار: 3 سال پیش 93 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این داستانیه ک خیلی براش زحمت کشیدم تا یه جاهاشو باهم نوشتیم بعد از اون دیگه خودم ادامش دادم امیدوارم خوشتون بیاد خواهش میکنم این فه لایک کنید مثه داستان قبلی نشه مرسی💛
در رو باز کرد و جست و خیز کنان وارد اتاق شد:
_تهیونگ! ته! ته! من عاشق شدم! اره! اره فکر کنم عاشقش شدم پسر من عاشق شدم!
جین با چشمانی که از اشک شوق برق میزدن وهیجانی شگفت اور که درچشم هاش غوطه ور بود،به تهیونگ خیره شد و این حرف رو زد.
اومد و روی تخت، چهار زانونشست؛پرسش گرانه تهیونگ از حالت درازکش به جین و حرکاتش که به وضوح نشون میداد چقدر هول کرده ، خیره شده بود جین دستهایش را روی صورتش گذاشتو باذوق و استرس شروع به
پیمودن طول و عرض اتاق کرد:
_آمریکایی نیست
اوه اون فوق العادست تهیونگ! بهتراینکه اون اسیاییه!
دستاش رو از روی صورت ورداشتو به پشت سر چرخید؛تهیونگ باحالتی گنگ، همچنان به جین و دهان پر جنب و جوشش خیره بود!
جین از چی حرف میزد؟از عشق؟! ا عاشق؟
ناگهان به فکرفرو رفت؛انگار نقش زیبای عشق رویایی اش رو همه جای اتاق میدید!
_وقتی یاد اون چشمای قشنگش، اون موهای قشنگش، اون هیکل قشنگ و صورت قشنگش میفتم دلم میخواد داد بکشم و به همه بگم من عاشق شدم!
آه پر حسرتی کشید:
_اون همه چیزش قشنگه!
دوباره مشغول قدم زدن توی اتاق شد و تهیونگ رو گیج تر کرد! جین همچنان به شیرین ترین حالت درطول
ٔکنارهم چیدن کلماتی که از نظر خودش سازنده
دلرباش بود حرف میزد:
_طرز راه رفتنش، حتی نگاه سردش!دستهای قشنگش موقعی که داره ازشون کار میکشه...
ٔ
ته هیونگ،نگاه پرسشگر و متعحبش را به چشم های اودوخته بود،گوشه لبانش با تمسخر بالا رفت و تک خنده ای کرد:
_چی داری میگی جین؟درست حرف بزن ببینم قضیه چیه!
جین، بی طاقت به تهیونگ نزدیک شد و کنارش روی تخت نشست،دستش
رو محکم و به سرعت در دستانش گرفت و با عجز و التماس و امید به
چشماش خیره شد:
_بهم کمک کن تهیونگ، فقط تویی که میتونی کمکم کنی!
تهیونگ از حرف های گنک جین کلافه شده بود، دستش رو از میان دستاش پس کشید و با جدیت گفت:
_جین! محض رضای خدادرست حرف بزن ببینم چی میگی خب اینطوری که نمیتونم کمکی بهت بکنم
_برای خودمم عحیبه که دارم اینطوری ازش حرف میزنم و تعریفشومیکنم،
اما باور کن همین الانشم که دارم دربارش حرف میزنم،این قلب خوشگلم تند تند میزنه!
تهیونگ از تمجید قلب زیبا و عاشقش تک خنده ای کرد :
_تو آدم نمیشی جین!
_فرشته ها که ادم نمیشن. خب من عاشق یه دختر شدم و ازت کمک میخوام
تهیونگ از روی تخت بلند شد همراه با تعجبی که انگار به شادی هم امیخته شده یک دستش را حیرت زده روی دهنش و انگشت اشاره اش را به طرف جین گرفت، چشمان متعجبو جا خورده اش موجب شد شرمگین بودن جین بیشتر نمایان بشه.
همونطور که عقب عقب میرفت تا از اتاقش خارج بشه سرشو به طرفین تکون داد و گفت:
_فکرشم نکن! من توی این قضیه هیچ کاری از دستم بر نمیاد
جین دویدو لبه هودی تهیونگ رو از پشت کشید. تهیونگ بلافاصله هر دو دستش رو گرفت:
_متاسفم رفیق! ولی کاری ازدستم برنمیاد.
جین از روی ناچاری خودش رو مقابلش قرارداد و سد راهش شد،با نگرانی به صورت بیخیال تهیونگ خیره شد:
_انقدر بی رحم نباش! من حتی نمیدونم چجوری بایدبهش ابراز علاقه کنم یا
اصلا چی باید بهش بگم! نمیدونم اگه اینو بهش بگم، اون چیکار میکنه.
تهیونگ حالت متفکرانه ای به خودش گرفت:
_اممممم خب..
جین هردو بازوی تهیونگ رو بادستاش گرفت و عجولانه حرفش را قطع کرد؛
میدونست که تهیونگ هیچوقت در راه رضای خدا کاری برای کسی انجام نمیده.
_بگو! بگو چی میخوای هر چی بخوای بهت میدم!
تهیونگ دستاش رادر جیبهای جین مشکیش کرد و با خباثت گفت:
_از اونجاییکه تولد کوک نزدیکه پس حقوق سه ماهت مال منه!
_باشه!
تهیونگ راضی از موفقیتش بشکنی زدو با بی رحمی ادامه داد:
ٔ_اجاره این ماهم خودت بده
_باشه!
تهیونگ درب یخچال را باز کرد و سرش را داخلش فرو برد:
_خب! امروز وقت دارم،پس اول بهم نشونش بده بایدببینم چجوریه
_همین الان ببینش!
تهیونگ لباش را کج کرد و از کنارش گذشت. در حالی که به طرف یکی از کاناپه های داخل نشیمن میرفت، گفت:
_الان حال ندارم جین
جین از کمد تهیونگ سویشرت سورمه ای بیرون کشید:
_بایدبه کوک بگم قراره با پولای من براش تولد بگیری؟!
تهیونگ برای گرفتن لباسش از دست جین، به
طرف اتاقش راه افتاد، معامله ی منطقی بود!
تهیونگ شونه هاش رو بالا انداخت و در حال پوشیدن لباسش گفت:
_کجا باید بریم؟
جین در خونه رو باز کرد:
_کتابفروشی سر چهارراه.
کتابفروشی،دقیقا اون طرف چهار راه بود، جین و تهیونگ طرف دیگه چهارراه ایستاده بودن.
ته هیونگ با بی حوصلگی پوف کشید :
_اینطوری اصلا نمیتونم ببینمش که! مطمئنی الان میادبیرون؟
جین، خیره به مغازه با استرس غر زد:
_یه لحظه حرف نزن! الان مغازرو تعطیل میکنه میاد.
تهیونگ سرش رو تکان داد، نگاهش را برگردوند و منتظربه دختری که از پشت پیشخوان مغازه، فقط سایه اش دیده میشد نگاه کرد
ناگهان چشمای جین درشت شدن و یکباره،باهیجان به حرفا اومد.
_ اونجاست.
تهیونگ نگاهش رو خونسردانه از جین گرفت و به مقابلش داد. اما ای کاش هیچوقت برنمیگشت! وجود شخصی که روبروش در حال جمع کردن پرده کرکره ای بود رو درک نمیکرد... دختری که میدید، جینا بود؟! اما چطور ممکن بود!
بدون اینکه متوجه چشمای دلتنگش باشه به دختر رویایی پشت شیشه خیره شده بود چقدر موهای روشنش به چهره اش میومد
انگار این موها فقط و فقط به اون میومدن
چه چهره رام و با وقاری دیده میشد،چه چهره معصومی. یعنی اون واقعا جینا بود؟
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
خب نظراتتونو حتما حتما حتما بکید لایکم فراموش نشه مرسی 💛👑
اینم اگه لایکش پایین باشه ادامش نمیدم کلا جم میکنم از تستچی میرم 😂
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
پارت بعد داستان هم والا که پارت بندی فقط کار منهو اصن نویسنده هم نمیشناسم. فقط از سایت برداشتم. ولی تو همین تستچی بارها گفتم که کار خودم نیست. پارت بندی هم برای اینکه داستان اینجا بیشتر باشه خودم میکنم پارت هارو بیشتر میکنم مثلا سه چهار پارت اونجا اینجا ی پارته🤝🏻😂 در حال گوش کردم اهنگ danger از پسرامون😁🤝🏻❤️ کلا اهنک قدیمی دوستم ❤️😁.
آهنگ مورد علاقم از پسرا هم تومارو هست😂🤝🏻 ی قرن زمان برد تا اهنگ مورد علاقم رو ثبت کنم. تازه بازم اینومیکم ولی همه اهنگا خوبن.😁🙌🏻⛓️
چه خبرا؟😂🤝🏻
به نظر من داستان محشریه من عاشقشم😂
اره منم آهنگا ی قدیمیشونو زیاد گوش میدم اونروز داشتم jump گوش میدادم 😂
خیلی خوبه
😂😂😂♥️♥️ بیا پست پارت ۵ همون داستان رو چک کن
کامتارو. ی چیزی میبینی😂 درباره همون تیکه🔞😂😐
هیقققق خیلی ناراحت شدم تستات پاک شده
وایییییی😶😂💙💙💙💙
داستان های خفنی داری😂🤝🏻
پین کردم بخونم بعدا😂❤️❤️
راستی تو خیلی وقته تو اکانت منی. خیلی حمایتم میکنی♥️🥺ممنوننن💙💅🏻
اجی میشیی؟ بیو گذاشتم بنده بخونش😂😐
عزیزمممم آره😍💛👑💋 منم زی ام 😂 مخفف زینب
عااااالی بود
فوق العاده بود
بینظیر بود
زود پارت بعد رو بزار❤
خیلی عالی بود عالی عالی اصلا نمیدونم چطوری این عالی رو توصیف کنم
مرسی عزیزممم😍🙈💛💋
اقا ت چیکار ب لایک داری اعتماد ب سقفت و ببر بالا اصن ب لایک و اینا نگاه نکن فقط بنویس
حال کردی چ انرژی بهت دادم😐💜✌️
عشق منی تو اخه 😂😂💛💛
سعی میکنم هم اینو ادامه بدم هم کویین آرمیو😂💛🔥
این. داستانو با نهیر عزیزم نوشتیم البته تا یه جاهاییشو امیدوارم خشتون بیاد😂
اون بالا قرار بود اینارو بکم ک فراموش مردم بگمشون 😂💔