
ادامش👇🏻

از قصر خارج شد اون با مقدار پس اندازی که داشت یه اسب خرید و اسمش را گیسو فراوون گذاشت گیسو فراوون هم عاشق این اسم بود(تو ادامه داستان میفهمید چرا)اون وسایلشو اماده کرد دست پدرو مادرشو بوسید و از اونا خداحافظی کرد و رفت دنبال ماریل _خب خب باید دنبال ماریل باشیم گیسو فراوون کاش توهم میتونستی باهام حرف بزنی سرگرمم کنی

میدونی من بانو ماریلو دوست دارم خودمم میخواستم ازش خواستگاری کنم اما وقتی اون شکوه و اون فرمانروایی رو ازش دیدم پشیمون شدم میدونی من با اون یه دنیا فرق دارم من فقط تو و پدر و مادرمو یه مغازه اراق نونوایی دارم اما اون همه چی تموم از قصر و ابهت گرفته تا جلال و شکوه میبینی چقد فرق داریم اما یه سوال برام پیش اومده اون عاشق چیه من شده من نه خوشگلم نه جذاب لباس قشنگی هم ندارم فقط خدا میدونه تو دلمون چیه و تمام

همینطور که میرفتن به یه غار رسیدن مینبوری هم نداشت که برن اینطرف هانس تو این فکر بود که بره داخل غار یا نه همینطور که فک میکرد یه ندایی شنید که بهش میگه برو شجاع باش و برای نجات ماریل داخل غار برو چون نزدیکشی هانس یخ زده بود از ترس و تعجب خیلی اروم و لرزون دنبال صدا رفت با گیسو فراوون اما تا قدم اول و گذاشت که بره دنبال صدا دوباره ندا اومد که اهای خره این صدای منه گیسو فراوون چته تو یه نگاه به پایین بنداز

هانس خشکش زده بود گیسو فراوون بهش همه چی رو گفت از زندگیشو اینا زندگی گیسو فراوون زندگی مجلل و قشنگی داشتم خانوادم عاشقم بودن تا اینکه بابام رفت تو کار قمار و تو قمار باخت و ماهم فقیر شدیم اخرسر من فرار کردمو به یه شهر دیگه اومدم یه پیرزن دیدم بهم اب و غذا داد چشمت روز بد نبیه تبدیل به اسب شدم و فهمیدم پیرزن جادوگر بوده وقتی پیرزن مرد فرار کردمو منو گرفتن و پایه فروش گذاشتن تا اینکه بخت داشتمو تو منو خریدی

اخ میدونی تو مهربون ترین کسی هستی که من تو عمرم دیدم از مادر و پدرم هم مهربون تری ماریل عاشق مهربونیت شده راستی میدونی چرا ذوق میکنی که بهم میگی گیسو فراوون برای اینکه من موهای خیلی بلندی داشتمو با این اسمی که روم گذاشتی خیلی خوشحال میشم راستی من خیلی دوس دارم ادم بشم دوباره اسم اصلیم اناستازیا میدونم چطور ادم میشم دوام دست جادوگر اا میدونم چی میخوای بگی اره جادوگر مرده اما جسدش هست اون تقریبا ۳ ماهه که مرده و چون کسی از مردنش خبر نداره دفنش نکردن و تا اینکه جسدش پود نشه شانس ادم شدن دارم اگر پود شع تا ابد اسبم 😭باید جسد جادوگرو پیدا کنیم و بعد خونشو بگیریم و من بخورم چون با همون خون من تبدیل به اسب شدم و اگر دوباره بخورم ادم میشم من اون لحظه نتونستم خون جادوگر و بگیرم چون هل شده بودم و من که نمیتونم خون بگیرم ببین برو داخل غار ماریلو نجات بده بعد منم نجات بده

_واووووو من همیشه فک میکردم ماریل از همه بدبخت تره و اما تو.. _نه من بدبخت نیستم من خیلیم خوش بختم جادوگر بد بخته که قراره بدون خون بشه _اها باشه _راستی ماریلم خیلی خوشبخته اینده خیلی خوبی در انتظارشه _تو تو جادوگر شدی تو چطور میدونی اینده ماریل چیه بهم بگو _نمیتونم بگم و الا میمیرم _ااا باش جالا من گیسو فراوون صدات کنم یا اناستازیا _گیسو فراوون بهتره _باش بزن بریم تو غار _بریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
😚