سعی نکنید به فرد موفقی تبدیل شوید در عوض سعی کنید که انسان باارزشی باشید♡_♡ (البرت انیشتن) تقدیم به همه ی کسانی که رویا دارند.*_*💓 فالو=فالو
دست هام داشت از ترس می لرزید.هیچ وقت فکر نمیکردم ارتفاع اینقدر ترسناک باشد.سعی کردم بلند شم،خیلی درد داشتم. به سختی پاشدم. به دور و بر توجه کردم یه نفر اون جلو وایستاده بود همون پسر مو سفید بود.
نگاه تحقیر آمیزی بهم کرد گفت:《 دنبالم بیا.》برای چند ثانیه تعجب کردم، چرا با وجود چند تا آدم خطرناک، از اتاق بیرون امده بود؟ به سختی از روی تور پایین امدم و، دنبالش رفتم با صدای لرزان گفتم:《اگه نمیخواستی توی اتاق بمونی برای چی منو انداختی بیرون!؟》.
چیزی نگفت. رفتیم و رسیدیم به یه در فلزی.پسر بدون مکث رفت سمت در و رمز وارد کرد و در با صدای تیلیکی باز شد. پسر رفت تو و منم دنبالش رفتم. چند نفر اونجا بودن یه مرد چهار شونه با کت شلوار پشت میز نشسته بود و نگاه جدی داشت.
دوتا مرد دیگه ای هم بودند، همان دو تایی که قبلا دیده بودم. و یه خانم هم سمت دیگه میز ایستاده بود. به قیافه اش نمی خورد بیشتر از ۴۵ سالش باشه. موهای قهوه ایش رو روی شونه اش انداخته بود و لبخند گرمی زده بود.
مردی که پشت میز نشسته بود بهم نگاهی انداخت و گفت:《هووم،پس ارتفاع رو انتخاب کردی! .》سرش را تکان داد نگاهی بهم کرد و گفت:«فکر کنم B+ براش خوب باشه عکس العملش موقع تیر اندازی خوب بود. سرعتش هم خوب بود. ولی وقتیRN میخواست بندازتش بیرون، باید مقاومت میکرد و باهاش می جنگید. زن گفت البته کسی نمیتونه با RN بجنگه؛ به خاطر همین بهش A- بده)).و لبخندی بهم زد، با تعجب پرسیدم:《پس اون آدمایی که اونجا بودن واقعی نبودن!؟اگه نبودن برای چی میخواستند به من شلیک کنند!! . یعنی میگین آزمون بوده ؟ من که بهتون گفت برای این کار ساخته نشدم و فقط یک بچه معمولی هستم و می خوام یه خواننده بشم.》
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)