😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
تو ماشین که نشسته بودی کنار جیمین، بهش گفتی :《 پس تهیونگ یونتان رو نفرستاده بود و تو فرستادی و دستخطش هم کپی کردی ، درسته؟》 جیمین که معلوم بود کمی پشیمون بود سرش رو به نشانه ی آره تکون داد و گفت :《 آره، دلم برات تنگ شده بود و میخواستم و دوباره ببینمت 😞🙁 تو هیچ واکنشی نشون ندادی ولی تو دلت هم خوشحال 😃 و هم غمگین 😔 یک نفس عمیق کشیدی و روت رو سمت جیمین کردی و گفتی:《 میدونم خودت این رو بهتر میدونی! رابطه ی ما تمون شدست! ...... خداحافظ!》 و یونتام که بغلت بود رو گذاشتی و پیدا شدی و رفتی تو خونت!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
53 لایک
عالی بود👌😘
مثل همیشه محشر بود 👏🏻👏🏻🌈
خیلیییییییییییییی قشنگ بود
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
عالییی بود عاجیییییی(نشانه ی جیغ بنفش است و در دو ثانیه دیگر کاپل مادر و دمپایی ظاهر می شود🤣)