10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Alice انتشار: 4 سال پیش 2,422 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان به خاطر تاخیر معذرت می خوام
ادرین: بی سر صدا رفتم پشت سرش . می خوای هلت بدم اول یه لحظه جا خورد و بعد که به من نگاه کرد هلش دادم انگار داشت خیلی بهش خوش می گذشت خب منم از اینکه اون در کنارم بود لذت می بردم یه لحظه پای مرینت به زمین خورد و کفشش در اومد من تاب رو نگه داشتم و کفش رو از روی زمین بر داشتم و جلوش نشستم یکم قرمز شد منم همین طور بعد کفش رو کردم تو پاش مرینت: اخ ادرین: حالت خوبه؟ مرینت: فکر کنم پام به زمین کشیده شده ادرین: کفشش رو در اوردم کف پاش زخم شده بود ولی خب نمی تونستم کفش پاش کنم . می تونی راه بری؟ پاش رو گذاشت رو زمین اما تا پاش رو گذاشت پاش رو برداشت
مرینت: نه نمی تونم پام خیلی درد می کنه زمین هم آلودس ادرین: بلند شدم و پای مرینت رو گرفتم و بغلش کردم بعد بردمش و گذاشتمش رو تخت اتاق جعبه ی کمک های اولیه رو اوردم و رفتم تا پاش رو ضدعفونی کنم اما تا دستمال رو گذاشتم رو زخم سریع پاشو جمع کرد و با دست پاشو گرفت . مرینت اول باید زخم رو تمیز کنم تا بتونم باند پیچیش کنم مرینت: باشه چاره ای نداشتم زخم هم خیلی درد می کرد پام رو اوردم جلو و با کلی درد ادرین ضدعفونیش کرد اما بعد تا کرم رو به پام زد دادم رفت هوا اما ادرین برای اینکه من کمتر درد بکشم سریع بقیشو زد و من تحمل کردم ادرین: اوف بلاخره تموم شد و بعد یه باند تمیز برداشتم و پیچیدم دور پاش . خب تموم شد اما برای اینکه خوب بشه باید استراحت کنی مرینت: باشه ممنون ادرین
ادرین رفت منم یکم با گوشیم ور رفتم و دو ساعت خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر بود از پنجره ای که بقلم بود بیرون رو تماشا کردم منظره ی قشنگی داشت بعد عمو چنگم با ادرین اومدن و دستشون یه چایی بود چنگ: سلام مرینت بیا این چایی رو بخور برات خوبه اما تفالش رو نخور مرینت: چایی رو خوردم بعد عموم لیوانش رو ازم گرفت و گیاه توش رو جمع کرد ( تفالش ) چنگ: این یه گیاه دارویه اگه بهم می گفتید زودتر می اوردم . باند پای مرینت رو باز کردم بعد ادرین یه باند تمیز بهم داد بعد گیاه رو روی زخم گذاشتم و دوباره باند پیچیش کردم مرینت: زخمم دیگه درد نداشت بعد عموم گفت که می تونم بلند شم اروم بلند شدم و ادرین دستم رو گرفت دیگه می تونستم راه برم اما خب بهتر بود کفش نپوشم تا نرم بیرون باید یه جوری خودم رو سرگرم می کردم عموم یه دستگاه بازی داشت داشتم توی اتاقم بازی می کردم که ادرین اومد ادرین: سلام مرینت من حوصلم سر رفته میای با هم بازی کنیم مرینت: باشه اما مثل اون دفعه نباشه ادرین: باشه
ادرین: باشه . داشتیم دنبال یه بازی دو نفره می گشتیم که یه بازی رقص دیدیم رفتیم توش مرحله ی اول یه اهنگ عاشقانه بود مرینت می خواست بزنه مرحله ی بعد اما نمی شد پس مجبور شدیم انجامش بدیم اما رفتیم تو حال که جا بیشتر باشه مرینت: راستش رقصش یکم زیادی عاشقانه بود حرکت اخر این بود که ادرین منو از کمر خم می کرد اما بعد که این کارو کرد صدای دست زدن اومد پشتمون رو نگاه کردیم یه لحظه رفتم تو شوک پدر و مادرم ساکشون دستشون بود ( تازه رسیدن ) و با عموم داشتن مارونگاه می کردن داشتم از خجالت اب می شدم بخاطر همین خودم رو به ادرین چسبوندم و سرم رو تو سینش قایم کردم ادرین: یه لحظه از دیدن این صحنه جاخوردم به مرینت نگاه کردم به من چسبیده بود انگار داشت از خجالت اب می شد سریع دستم رو گرفت و بردم توی اتاق و همون طور که به در تکیه داده بود سرش رو گذاشت رو در
مرینت تو حالت خوبه؟ مرینت: به نظرت من الان خوبم پدر و مادرم ما رو توی اون حالت دیدن و البته عموم حالا چه فکری در بارمون می کنن اخه بازی توی اون دستگاه کم بود که ما این بازی رو انتخواب کردیم ادرین: از این حرفش تعجب کردم اما خب حق داشت خیلی جلوی پدر و مادرش خجالت کشید . خیلی متاسفم می دونم چه حسی داری اما خب ما فقط کارای توی بازی رو انجام دادیم مرینت: حرفاش کمی ارومم کرد منم بغلش کردم اون گفت که میره تا توی اتاق بقلی بخوابه چون هنوز پدر مادرم نیومدن توش منم خسته بودم و رفتم روی تختم یه لحظه به بیرون نگاه کردم دیدم که عموم دستش رو گذاشت روی مجسمه ی شیر گوشه ی حیاط و از یه راه پله رفت پایین من رفتم دنبالش و دیدم که اونجا یه اشپزخونه ی خیلی بزرگه با تمام امکانات خیلی برام جالب بود اما خب نمی خواستم عموم بفهمه پس دوباره رفتم توی اتاقم و خوابیدم بعد خوابم به شکل عجیبی بیدار شدم بعد که بیدار شدم یه نور دیدم اما بعد که دقت کردم دیدم اون نور از منه
یه سری طرح های عجیب روی بدنم بودن که نور می دادن بعد دیدم که همون طرح ها روی جعبه ی میراکس و تیکی هم هست تیکی: مرینت امروز روز خاصیه مرینت: چه روزی؟ تیکی: امروز روزیه که میراکس ها برای هزار سال اینده تغییر شکل می دن و این اتفاق هر هزار سال میفته و فقط هم امشب تو باید دو تا معجزه گر جایگزین معجزه گر طاووس و پروانه کنی یا اینکه اگر نتونستی به معبد بری توی چین یه معبد هست ولی خطرناکه امشب نگهبانان معبد به صورت بی رحمانه ای صاحب معجزه گر ها رو می گیرن و به زور معجزه گراشون رو می گیرن تا توی جعبه ی معجزه گرای مخصوص به خودشون بزارن تا همه تغییر شکل و قابلیت های جدید پیدا کنن امشب رعد برق های عجیبی هم توی اسمون می بینی اما نگران نباش بخاطر کوامی هاست این اتفاق توی یه شب در تمام جهان میفته مرینت: وای این خیلی وحشتناکه یعنی اونا دنبال ما هم میان . یه دفه یه صاعقه ی عجیب توی اسمون زد تیکی: مرینت زیاد وقت نداری اونا میان دنبالت و راستی کت نوار هم به چین اومده اما الان باید بری مرینت: سریع تغییر شکل دادم و از خونه رفتم بیرون که دیدم کت نوار هم اونجاست ( این حرف ها رو پلگ هم برای ادرین زده و ادرینم می دونه )
بهش سلام کردم اما بعد دو نفر که معجزه گر داشتند به ما حمله کردند یکی شون معجزه گر قو و اون یکی معجزه گر عقرب داشت ( معجزه گر قو سلاحش یه لانچیکو هست که بزرگ و کوچیک می شه و می تونه تبدیل به چوب دستی هم بشه و می تونه قدرت معجزه گرا مثل کتکلزم و لکی چارم رو از کار بندازه و لباسشم صورتیه و عقرب هم یه دم پشتش داره که می تونه با نیش بیهوشت کنه و لباسش خاکی رنگه ) لیدی باگ: داشتیم خیلی سخت مقاومت می کردیم خیلی قوی بودن من با عقرب می جنگیدم اما یهو قو چوب دستیش رو محکم به سر من زد و من افتادم رو زمین خیلی سرم درد می کرد اما بعد یه سوزش احساس کردم و دیگه نفهمیدم چی شد
کت نوار: لیدی باگ افتاد زمین و بعد که می خواستم برم طرفش قو منو کوبید به دیوار و عقرب لیدی باگو نیش زد اومد سمت من اما من جاخالی دادم و افتادم توی یه کوچه دیدم که عقرب لیدی باگو گرفت و با قو رفتن سمت یه جایی که توی بلندی بود و شبیه معبد بود بدون اینکه بفهمن دنبالشون رفتم و وارد معبد شدم و از در سرک کشیدم که دیدم لیدی باگو با زنجیر دستشو از بالا بستن و بیهوشه من پریدم روی سقف اتاق چون اونجا یه سری میله ی اهنی بود و روشون نشستم بعد یه مرد پیر با یه نفر که معجزه گر داشت اومد تو اتاق ( معجزه گر مار زنگی هستش که یه لباس کرم رنگ و بدون ماسک داره ) لیدی باگ کم کم چشماش باز شد اما انگار هنوز سرش گیج می رفت
پیرمرد ( کاهن معبد ): می بینم که بهوش اومدی زود باش معجزه گرتو به ما بده چون باید بره داخل جعبش ( دوستان چون اینجا چین هست نمی دونن معجزه گر کفشدوزک گوشوارش هست چون مال این کشور نیست ) لیدی باگ: تازه یه ذره فهمیده بودم که کجام و چی شده . هرگز من معجزه گرم رو به کسی نمی دم کت نوار: کاهن گفت خودت خواستی و به مردی که معجزه گر داشت علامت داد اون از دستاش یه سری طناب در اومد و طنابا مثل مار روی زمین خزیدن و از سر تا پای لیدی باگو مثل باند بستن طنابا هر لحظه سفت تر می شدن احساس می کردم که لیدی باگ داره درد می کشه انگار داشت له می شد
لیدی باگ: طنابا داشتن بهم فشار زیادی می اوردن انگار داشتن خفم می کردن فشاری که بهم میاوردن خیلی زیاد بود اما هیچ جوری نمی تونستم خودمو ازاد کنم . اه ولم کنید کاهن: زود باش معجزه گرتو به ما بده کت نوار: لیدی باگ داشت درد می کشید دیگه نمی تونستم تحمل کنم پس پریدم و با یه ضربه زنجیر و طنابا رو پاره کردم اما لیدی باگ بیهوش افتاد رو زمین مار زنگی بهم حمله کرد اما من کوبوندمش تو دیوار و دیگه بلند نشد . شما حق ندارید به یه نگهبان اسیب بزنید کاهن: نگهبان؟ اون یه نگهبانه؟ کت نوار: درسته اون یه نگهبانه و من ازش محافظت می کنم وقتی نگام به لیدی باگ افتاد وحشت کردم ?رفتم سمتش و سرش رو گذاشتم رو پام لیدی باگ ... لیدی باگ نه نه نه شما باهاش چی کار کردید ?
??
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
بعدی رو نمیزاری؟
آقا من همش بیام چک میکنم ولی بعدی نمیزاری?
ترو خدا بعدی بزار
بعدی??
خیلی عالی بود ادامه بده و لطفا توی قسمت جست و جو 《دوست ۱》را سرچ کنید حمایت کنید
اصلا دوسش ندارم... از عاشقشم هم باید یه چیز بهتر تر و بیشتر تر بگم.???????????????? بعدی لطفا!??
بعدی بعدی بعدی بعدی
خیلی خوب بود
کارلوس اسم خوبی برای شخصیت منفیه باحال میشه اگه قد بلند وچشماش عسلی و موحاش قرمز باشه یکم ترسناک میشه بعدی رو زود بزار
راستی نیش عقرب قسمت ۶ اومده حتما بخونیود و از من حمایت کنین
اسمش گاردین باشه