10 اسلاید امتیازی توسط: Marinette انتشار: 4 سال پیش 191 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خبببببببببببب . نظر بدیدددددددددددددددددددددددددددددددد لایکککک کنیدددد 😅
سلامممممممممممم. گوشیم خراب شده بود با لپ تابم :)
روی تختم دراز کشیدم و تیکی گفت : مرینت . ببین تولد لزره ... گفتم : هرجا بخوای میتونی بری تیکی . فقط مواظب باش که کسی تو رو نبینه . تیکی سر تکون میده و شیرینی ها رو برمیداره : ممنون مرینت . ولی باید به بانیکس صحبت کنی چون لزر در اینده تشکیل شده . کوامی مارمولکه . اون رو اما درست کرده . البته تو و کت هم کمکش کردین . میشینم : چی ؟ ما چرا باید کمک کنیم ؟ تیکی از دهنش در رفت : بچتونه ها ! ولی سریع دستش رو روی دهنش میزاره . شوکه میشم و وایمستم : چیییییییییییییییییییییییی؟!یعنی میگی به ادرین نمیرسم ؟
تیکی : نه نه نه نه نه ! اممممم... ادرین خواست ولییی... تو قبول نکردی . بازم : چییییییییییییییییییییی؟ تیکی گفت : بدو زنگ بزن دیگع . خونسردیم رو حفظ کردم : خب . ما چند تا بچه داریم ؟ تیکی گفت : 3 تا . دانیل _ هوگو و اما . گفتم : وایییییییییی . میشه عکسشون رو ببینم ؟ تیکی عکس هارو نشون داد . ( عکس همین تست ) خببببببب . چقدر خوشگلننننننن!
گفتم : تیکی . این اما عه ؟ گفت : آرع . حالا با اجازه . و گوشی رو برمیداره و تو مخاطبین میره و به بانیکس زنگ میزنه . تیکی : سلام . چی ؟ اها اها اره . یادم که نرفت . باشه بیا دنبالم . ساسینا . و قطع میکنه . گفتم : میشه من رو ببره پیش اما ؟ تیکی گفت : امممم.. نه . هماهنگ باید بکنی ...
در همون لحظه ادرین و مرینت اینده : اما میپرسه : خب کی میرسیم فستیوال اسپاگتی یامی ؟ مرینت که رانندگی میکنه : برای دویست و پنجمین بار داریم میرسیم . اما میپرسه : دویست و پنجاه و یکمین بار تو زمان رو نگفتی. وقتی میرسن : اخجون !!! اسپاگتی ! و اما و دانیل و هوگو و تیکی و لزر و پلگ همه با هم میپرن تو اسپاگتی . مرینت میخنده : پس معلوم شد که کی لباس ها رو میشوره . ادرین :😐 .
برمیگردیم پیش مرینت : دراز میکشم و تا میام بخوابم گوشی زنگ میخوره . میگم : ها ؟؟ با لحن خواب الود . اون میگه : سلام مرینت . خواب بودی ؟ میپرم هوا : ادرین ؟ تویی ؟ هم هم ..ببخشید . حوصلم سر رفته بود . امم.. خب چی کار داشتی ؟ گفت : میخوام بیام خونتون . گفتم : چی ؟؟؟؟؟ گفت : هیچی بابا . از دست بابام فرار کردم . میتونم بیام ؟ گفتم : با...با ... باشه . مامانم و بابام هم خوشحال میشن ولی خوابن . با کمی دستپاچه گی این ها رو میگم . گفت : عه . خب پس مظاهم نمیشم ... سریع گفتم : نه نه نه . میتونی بیای . گفت : خب پس باشه خدافظ . و همون موقع در زنگ میخوره . وا میکنم ...
ادرین بود . میپرسم : چی جوری 5 ثانیه نشد اومدی ؟ گفت : دم در بهت زنگ زدم . گفتم : اها بیا تو . ادرین اومد تو و عکس رو دید . گفت : خوش به حالتون . یه خانواده کاملین . گفتم : خب تو هم داری . اصلا میتونه بد تر هم باشه . با ناراحتی میگه : بابام خیلی بد جنسه . گفتم : نه . اون بد جنس نیست . اون فقط میخواد ازت مراقبت کنه.
آدرین : بابابزرگمم اینقدر خشک بود . گفتم : خب پسر کو ندارد نشان از پدر !! بیخیال . اون دوست داره فقط خیلی جدیه !!
ادرین گفت : چه خفن . پس یعنی
آدرین گفت : تا حالا بهش فکر نکرده بودم که بابام دوسستم داره و فقط خیلی خشک و جدیه .! نمیدونم چرا تا حالا بهش فکر نکردم . گفتم : آمممم. همین الان بهش فکر کردی . و میریم تو اتاق و بلاخره میتونم بخوابم .
خببببببببببببببب لایک و کامنت فراموش نشه کیوتام 🥰
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالییییییییییییییییییییییییی
خوب بود
به تست های منم سر بزن