6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ic.sopa انتشار: 3 سال پیش 1,376 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۳ هفته بعد
مجری توی تلویزیون :《 خب بعد سه هفته ی خیلی بد برای آرمی ها تایید شده کیم هه هیونگدرواقع خواهر کیم تهیونگاست ، و جیمین و هه هیونگ هیچ رابطه ای با هم نداشتن و تمام اتفاق ها سوء تفاهم پیش نبوده ، همچنین آرمی ها که معلوم بود کمی شوکه شدند ولی خیلی راضی از این قضیه استقبال کردند ، جالب اینجاست که بدونید که سهام شرکت کیم هه هیونگ دویست درصد افزایش پیدا کرده و..》 سوآ فورا زد تلویزیون رو خاموش کرد و بهت گفت :《 هی به جای دیدن این اخبار مسخره بشین سریال نگاه کن ! الان تمام قضیه به خوبی و خوشی تموم شده ولی تو چرا هنوز ناراحتی ☹؟》 تو که به پنجره خیره شده یکاهی کشیدی و هیچ جوابی ندادی ، سوآ رفت سمت یخچال و درش رو باز کرد اونم یک اهی کشید و غذا های یخچال رو برداشت و انداخت توی سطل اشغال و بهت دوباره گفت :《 حداقل چیزی بخور قبل از اینکه تاریخشون تموم شه 😑 خوبه با پول تو دارم میخرم 🙄》 سوآ که باز جوابی ازت نشنید اومد سمتت و گفت:《 میگم امشب قراره با دخترا بریم بیرون، باید بیای 😀 حال و هوات هم عوض میشه ، برات آدرس رو میفرستم😊 فعلا☺️👋🏻》 و بعد رفت
سوآ رفت بیرون و به تهیونگ زنگ زد و گفت :《 نچ! نه جیزی خورده و جایی رفته ! فقط تو خونس! شما ها نمیخواین چیزی بهم بگین که چرا اینطوری شده و من رو از آمریکا کشوندین حتی ، حداقل بگین چرا نمیخواد حتی شما رو ببینه!》 ولی تهیونگ فقط گفت :《 ممنون که ازش خبر میدین🙂》
تو از توی پنجره داشتی رفتن سوآ رو نگاه میکردی که پا شدی و دوباره رفتی تلویزیون رو روشن کردی ، "مجری تلویزیون ":《 خب چند روزی انگار از کیم هه هیونگ ، خواهر کیم تهیونگ خبری نیست ولی به گفته ی مدیر شرکتش گفته شده که انگار روی پروژه ی اولین بشن شو یشون آماده میشن و خیلی سرشون شلوغه...》 از این حرف دستان مشت شد و تلویزیون رو خاموش کردی و کنترل رو پرت کردی و داد زدی:《 پروژه خیلی وقته که امادس😟 ولی وضع روحی من بعد از اون پیام های تهدید آمیز به مرگ و فحش هایی که مردم بهم می گفتم خوب نیست😭》 بغضت گرفت و آروم گفتی :《 ولی من فقط میخواستم مال اون باشم 😭😭😟》 روی مبل نشستی و روی زیر گریه 😭
که زنگ در خونت زنگ خورد ولی از حیاط نبود از در خونه بود ، تو اشکات رو پاک کردی و البته کمی ترسیدی آخه سوآ کلید و رمز خونت رو نداشت و نمی دونست، آروم رفتی در رو باز کنی ، وقتی در رو باز کردی فقط صورتت بیرون بود و کل بدنت پشت در قایم بود خوب نگاه کردی و پرسیدی :《 کیه؟》 که صدای پارس یونتان رو شنیدی ! به پایین نگاه کردی و دیدی داره هی پارس میزنه و دور خورش می چرخه! خیلی کیوت بود🥺 خواستی بستریش تو ولی نمیومد ، متوجه شدی کنارش یک برگه بود برگه رو برداشتی و خوندی ، معلوم بود دستخط تهیونگ بود نوشته بود 《 لطفا یک هوا بخور به هوای یونتان:)》 تو یک اهی کشیدی و به یونتان نگاه کردی و گفتی:《 طمئه ی لدی انتخاب نکرده ! میدونه من به یونتان خوشگله 😊 نه نمی گم! صبر کن کلید هام رو بردارم !》 یک نفس عمیق کشیدی و رفتی گفتی بهتره با این پیاده روی یکم آروم بشی و کنی از اون خاطرات بد رو فراموش کنی
ولی تا پات رو از خونه بیرون انداختی جیمین رو دیدی که تو ماشین نشسته بود و انگار منتظرت بود!
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
51 لایک
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار