هلووووو💜💜🤍🤍اینم پارت جدید معذرتم بابت تاخیر🥳🥳🥳💞🤍💜راستی از پارت بعد اسم داستان به (I,m in love)تغییر میکنه پس گمم نکنین
صبح روز بعد:👈🏻تی: مرینتتتتتتتتتتتتت پاشو دیگه ساعت نه و نیمه مر:چییییییی؟؟؟وای اگه اینجوری بشه دیر میرسم و اگر دیر برسم خانوم بلک فکر میکنه من بدقولم و استخدامم،،، تی:میخوای بری حاضر شی یا همینطور فک بزنی😒 مر:ببخشید الان سریع میرم حاضر شم...خلاصه حاضر شدم و تند تند یه چیزی خوردم و زدم بیرون و تا خود شرکت دوییدم....وقتی رسیدم همینطور داشتم نفس نفس میزدم🥵وقتی حالم جا اومد درو هل دادم و رفتم تو...دیدم خانم بلک تو لابی ایستاده و پشتش به منه و گوشیش تو دستشه....وای حالا بهش چی بگم حداقل ساعت باید ده و نیم اینا باشه.... ال:برگشتم و دیدم مرینت اونجا ایستاده و تو فکره انگار....گفتم:واوو مرینت چقدر آنتایدی!!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی بود خیلی داستانت قشنگه💞💞💞💞
مرص:)