
خب قشنگا با لایک و کامنتاتون انرژی بدین و نظرم حتما بدین مرسی از همتون که این داستانو دنبال میکنین بگین دوست دارین توی چند پارت دیگه داستان تموم بشه؟💜
خب باید بگم زندگی کردن با یه پسر واقعا عجیب و غریبه،هم دستشویی و حمام مشترکه،هم کل خونه.. ادمین:مخصوصا اینکه خجالتم میکشین از هم دیگه بدتر😂) الان ۳روزه اومدم خونه مایکل و همچیز خوبه یه مشکلی که داریم اینکه هرشب دست همو میگیریم ولی حال من بدتر از قبل میشه ولی الان میتونم رنگ آبی روهم تشخیص بدم و این وااااقعا فوق العادس،قراره یکی دوروز دیگه با مایکل و میرا بریم مسافرت یه روزه تا دریا رو ببینم،من واقعا دلم میخواد دریا رو ببینم وقتی اسمونو دیدم حسابی شگفت زده شدم فکر نمیکردم اینقدر قشنگ باشه حیف ابرا هنوز سیاهن :)
امشب هم با مایکل ،میرا و یکی از دوستای میرا (جِسی) بریم سینما. _الو سلام مایکل _سلام کجایی؟ من توراه خونم تو آماده هستی؟ _آره دوستات با ما میان؟ فقط میرا،جسی خودش میاد _باشه اوکی من اومدم درو بازکن _دوباره سلام سلام _یکم دیرکردی آره تسا ولم نمیکرد داشتم فک میکردم چجوری دست بسرش کنم که نفهمه داریم میریم بیرون. _چرا چیزی شده؟
نه بابا منو کشته همش میگه شماره مایکلو نداری؟نمیدونی خونش کجاست؟قرار ندارین باهم؟ خوبه میگه باهم باهمم یعنی بدون کس دیگه ایی _مثل اینکه زیاد خوشت نمیاد درمورد من صحبت کنه.(ادمین:یه لبخند شیطون) معلومه دیگه اخه.... (ادمینتون دوباره:هواسش نبود داره چی میگه وقتی برگشت دیدش تازه فهمید😂🤦♀️) منظورم اینه...هیچی ولش کن. میشه بیای کمک؟ _حتما از وقتی با مایکل هم خونه شدم اون لباسامو انتخاب میکنه(سلیقشم خوبه) خوبه؟ _آره،بریم؟ بریم..
مطمئنین؟فیلم ترسناک بهتره هااا میرا_نه دیگهه دفعه بعدی.الان بیاین این فیلمو ببینیم مایکل_من مشکلی ندارم جسی_منم میگم بریم همینو ببینیم خیل خب باشه... من فیلم رمانتیک خیلی دوست دارم ولی خیلی زود گریم میگیره مخصوصا اگه پایانش غمگین باشه ممکنه کلی گریه کنم و دست خودمم نیست،برای همین یکم مخالفت کردم ولی مثل اینکه چاره ایی نیست. مایکل_از رمانتیک خوشت نمیاد؟ نه نه مسئله این نیست.. _پس چیه؟ حالا بعدا خودت میفهمی.
میرا_۴تا بلیط برای فیلم نحسی ستارگان بخت ما (ادمین:بچها من خودم واقعا این فیلمو دوست داشتم رمانشم خوندم پیشنهاد میکنم ببینینش واقعا زیباست... :)) بعضی بی نهایت ها از بینهایت های دیگه کوچیک ترن و مثل اینکه بینهایت ما کوچیک بود... _وایولت؟ بله؟ _خوبی؟ برای چی؟ _فک کنم حالت خوب نیست. میرا_نه بابا اتفاقا حالش خوبه هردفعه فیلمای اینجوری میبینه همینجوری گریه میکنه. برای همین گفتم فیلم رمانتیک نبینیم دیگه.. _اتفاقا بامزه شدی. (وایولت یه خنده کوچولو میکنه)
تو کل فیلم مایکل دست منو میگرفت که من بتونم با رنگ فیلم ببینم و اخرای فیلم که حالم برای اینم بد شده بود سرمو رو شونه مایکل گذاشتم،اونم شکایتی نکردو بقیه فیلمو همینجوری دیدیم... _امروز چیکاره ایی خانم وایولت؟ من امروز سرم شلوغه رییس! _امروز با من بیا بار اونجا با چندتا از دوستام قرار دارم. نه ممنون.. _این درخاست نبود. درهرصورت قبول نمیکنم.

_این یه درخاست کاریه و به عنوان رییست باید بگم باید بیای. جلسه کاری برای یه کتابخونه اونم توی بار؟به نظرم منطقی نیست جناب رییس. _حالا تو بیا مطمئنم پشیمون نمیشی. به نظرم اگه بیام پشیمون میشم. _اگه نیای اخراجت میکنم! چیی؟ _همین که شنیدی ساعت ۸ میام دنبالت. نخیر...خودم میام فقط آدرس بدین! _واقعا میخوای بری؟ به نظرت چاره دیگه ایی دارم مایکل؟ _ولی اون اصلا ادم درستی نیست. نمیخوام شغلمو از دست بدم. _باشه ولی...مواظب خودت باش. نگران نباش. _نگرانم.. (نزدیک تر شدن بهم) (یکم سرخ شدن و...) میبینمت _اه...میبینمت
_به به بالاخره اومدی وایولت. سلام رییس _میتونی جیسون صدام کنی،چیزی میل داری؟ نه ممنون رییس! _بچها این وایولته گفته بودم خیلی خوشگله. _آره گفته بودی،بیراهم نگفتی. _چشماتونو بدزدین این دختر ماله خودمه. (ادمین: چه پرورعه هااا) بله؟الان چی گفتی؟مال تو؟ _البته که تو مال منی..بهت نگفتم من هرچیو بخوام بدست میارم؟حتی شده با زور تورو ماله خودم میکنم وایولت،از راه سختش پیش بریم یا اسون؟ هه فک کردی!تو واقعا آدم عوضی هستی! _اینو میزارم به حساب راه سخت.خب پسرا میتونین چشماتونو باز کنین. همون لحظه ۳تا از همراهیای جیسون بلند شدن.
_خب میتونی ازم خواهش کنی اینارو نندازم به جونت وایولت! (تیکه آخرو داد زد جوری که بیشتر مردم توجهشون جلب شد) (وایولت هم کار همیشگیو کرد،موهاشو پشت سرش بست و آماده مبارزه شد) هه واقعا با خودت چی فک کردی؟ دوتا مرد اومدن سمتم و خاستن منو بگیرن منم کتکشون زدم وقتی درگیر اون دوتا بودم بدون اینکه بدونم اونیکی از پشت منو گرفتم منم با سرم کوبیدم از پشت کوبیدم تو سرش ولی اون دوتای دیگه در همون لحظه منو گرفتن که مایکل اومد و باهاشون درگیر شد. اولیو دومیو ناکار کرد منم حساب سومیو رسیدم.
مایکل که لبش زخمی شده بود و چند جاش کبود بود رو کرد به جیسون و گفت : اون ماله تو نیست ، هرکی بخواد به چیزی که ماله منه دست بزنه ما من طرفه!پس هواستو جمع کن دست رو کی میزاری عوضی! (مال اون؟هن؟ چرا قلبم اینقد داره نتد میزنه؟چرا وقتی این حرفارو زد اینقدر خوشحال شدم؟) بی اختیار زل زده بودم بهش و اون دستمو گرفتو برد بیرون و سوار ماشین شدیم که بهم گفت : بهت گفتم نرو اونجا!اگه من نبودم فک کردی ممکن بود چه بلایی سرت بیاد؟سرم داد زده بود و منم خیلی ناراحت شدم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااییی
مسیی☁️💕
عالی بود خیلی قشنگ بود 😍👏👏👏
عالی بود🌹🍫
من تازه با داستانت آشنا شدم و میگم خیلی خوفههه🤤
لطفا پارت 8 رو زودتر بنویس گلم 🙏🏻🌷
مرسی که انقدر انرژی مثبت بهم میدیی🌻🌻
واااااایییی من عاااااااشق داستانتممم😍😍😍😍😍💖💖💖💖
😍😍😍💙💙
عالیه داستانت واقعا
من یه چند روز نبودم آخرین بار پارت ۳ رو خونده بودم بعد.الان کامل همه رو خوندم و واقعا باید بگم این بهترین داستان تستچی هست از نظر من چون نه موضوعش کلیشه ای و تکراریه و همین اینکه فوق العادهه🤩
مرسییی با این کامنتای قشنگت😍🖤💜
سه تاش عالی بودن خیلی کیف کردن مایکل و باش حالا چقدر هوای وایولتو داره ها عاشق اینجوری داستانام 😍😍♥️♥️♥️♥️♥️😆
من به عشق کامنتای خوب شما انگیزم برای زودتر ادامه دادن بیشتر میشه ولی متاسفانه تستجی تا ۴شنبه تست نمیزاره بزاریم💔💖
هر سه تا پارت ۵ و ۶ و ۷ عالی بودن
مرسییی🌻🌻