سلام من اومدم با یه داستان جدید که درباره ی ارمی های ایرانی هستش
از زبان نویسنده : یه دختری به نام سحر بود وقتی دختره 10 سالش بود مادر و خواهر و برادرش در یه تصادف فوت کردن والان با پدرش زندگی میکنه چند سال گذشت و دختره 15 سال شد دوتا دوست پیدا کرد نیلوفر و ادرین نیلوفر و آدرین خواهر برادر هستن که مادر و پدر اونا هم مرده و دختره فقط با اونا دوسته چون دوست دیگه ای نداره چند روز گذشت و پدرش مریض شد دختره تصمیم گرفت بره کار کنه و درس بخونه اون روز نیلوفر و ادرین رفته بودن کره جنوبی
هر جا رفت قبولش نکردن و یه کافه نیاز به کارمند داشت دختره رفت اونجا کار کرد یه ماه گذشت حقوقش رو گرفت و دارو گرفت واسه باباش دختره یه خواننده رو دوست داش و رفت ت گوگل سرچ کرد همراه عکسای پسره عکس یه گروه هم اورد که اسمش btsبود از موقع طرفدار اونا شدش و اونا دلیل خندش بودن یه هفته نگشید که پدرش هم مرد دختره خیلی تنها بود ولی حقوق خوبی داشت و تصمیم گرفت پای خودش وایسه و کار کنه و درس بخونه
از خواب بلند شد و رفت دست و صورتش رو شست چند روز بود بخاطر کنکور خیلی سخت تلاش کرده بود و امروز کنکور داشت رفت کنکور داد و قبول شد امروز هم میخواد بره پسش دوستاش به کره دختره همه وسایل بی تی اس رو خریده بود مثلا البوم ارمی بمب لباس طرح بی تی اس عروسک bt21 خلاصه همه چی امروز بیلیت گرفت که بره کره فردا جمدونش رو اماده کرد و وسایل هاشو گذاشت تو فرودگاه بود و سوار هواپیما شده بود رفت نشست رو صندلی و خوابش برد با صدای خلبان از خواب بیدار شد از هواپیما پایین اومد
از زبان سحر (علامت سحر+علامت نیلوفر _علامت آدرین =) +سلام پچه ها پریدم بغل نیلوفر _سلام دختر دلم واست تنگ شده بود +منم دلم واستون تنگ شده بود =سلام بسه بیاین بریم+باش سوار ماشین آدرین شدیم و رفتیم خونشون _سحر اتاقت اون در بنفش هستش +باش (اسم سحر سن 18 عاشق رنگ سیاه و بنفش قد 174 وزن 43 اسم نیلوفر سن 18 عاشق رنگ ابی قرمز قد 169 وزن 47 اسم آدرین سن 20 عاشق رنگ سیاه و قرمز قد 177 وزن58
بزن بعدی،
کات، 🎬🎬😂😂انقدر خوش میگذره حرصتون بدم🤣🤣الان قیافه هاتون دیدنیه🤣میتونم قیافه هاتون رو تصور کنم😂😂🎬🎬🎬
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)