سلام دوستان ، اینم پارت آخر ، امیدوارم تا الان لذت برده باشید ، نگران نباشید ، بازم داستان میسازم ، دوستون دارم ، بزنین بریم♥️♥️😐
و انگشترمو در آورد و و وقتی به خودم تبدیل شدم انگشترم از دستش افتاد و قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم سورپرایز پدر و حلش دادم و انگشترمو بر داشتم و دوباره تبدیل شدم . شدو ماث : آدرین ، تو همون گربه سیاهی؟؟ دیگه برام مهم نیست من باید مادرتو نجات بدم ، معجزه گر هر دوتاتون رو میگیرم و به سمتمون یورش آورد و بعد کلی جنگیدن خیلی خیلی خسته شده بودیم که ، از زبان لیدی باگ : که گفتم لاکیچارم و بهم یک جعبه معجزه گر داد که توش رو باز کردم هیچی نبود و یادم اومد که همونیه که وقتی ارباب شرارت توی روز ابر قهرمانان به پاریس حمله کرد بود . گفتم شادو ماث ، لطفا معجزه گرتو بده و به ما ملحق شو و این بازی کثیف رو تموم کن.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود فربد جان بنظرم اون توهم قشنگ داستان رو نشون داد ولی معجزه گر روباه رو از کجا آورد؟؟؟؟
سلام فربد جان
من همین الان کل داستانت رو خوندم میدونم خیلی وقته نوشتیش
اما خیلی عالی بود و در حد عالی معرکه چون خیلی کاره که این همه رو فقط توی ۵ پارت بیاری
از نظر من عالی بود
امیدوارم داستان جدیدی بنویسی
سلام فربد منو محسن و علی تو واستاپ یه گروه زدبم جیمیلت رو رمزی بده که تیتچی منتشر کنه بیارمت اونجا
سلام ،
09026807006
این تعداد پولم تو بازی (جی تی ای هستش)
سلام عالی بود
سلام،خیلی ممنون♥️