7 اسلاید صحیح/غلط توسط: MAMOOR12 انتشار: 3 سال پیش 350 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اقااااا من رد دادم😐 قسمت نهم نیومده هنوز 😐 منم اعصاب خورد اومدم پارت آخر رو براتون بنویسم پس هرچی شد هرکی مرد هر اتفاقی افتاد تقصیر من نیست😂
مرینت : ما تقریبا به بیرون شهر تزدیک شده بودیم پامو با یه پارچه بسته بودم و همه به حالت اول برگشته بودیم و کوامی هامونم خسته بودن غذا هم نداشتیم که بهشون بدیم استیو هم هنوز نمیدونم چرا نیومده بود که یهووووووو..... آدرین: یهو یه صدای آژیر مانند خیلی بلند اومد🤨 یهو تیکی گفت : وای نه😥 گابریل : چه اتفاقی افتاده.. پلگ : این صدا فقط زمانی میفته که صاحب معجزه گر نابودی و خلقت فوت کنه😞 آدرین: یعنی 😢 استیو مرد 😭 تیکی: همینطوره و این صدا تو کل جهان حتی سیارات دیگه هم درحال بخش شدنه گابریل: مگه قول نداده بود که میاد😭 آدرین: اون دروغ گفت😢.. مرینت: چرا ... آدرین: چون به هرحال دوسال دیگه میمرد... گابریل: چیی😢 ادرین:- اون سرطان مغزش برگشته بود و دیگه نمیشد درمانش کرد😞 مرینت :- ببینم اون چیه دیگه😨 ... یه نور سیاه و قرمز در حال نزدیک شدن به اونا بود و اومد جلوی مرینت وایساد ... مرینت : (نور رو گرفته تو دستش) یهو نور از بین رفت و معحزه گر استیو بود که یهو تیپگ اومد بیرون ... تیپگ : استیو😭 اون مرد 😭 ااولین و آخرین دوستم کجایی 😢 تیکی:- ما هیچ راهی نداریم باید فرار کنیم پاریس دیگه نابود شدست😞 ... آدرین: منظورت چیه 😥.. نورو : منظور تیکی اینکه باید شهر پاریس و مردمشو ول کنیم و تجدید قوت کنیم .. مرینت :- اما اینجوری که کل مردم پاریسو میکشن😢 ... پلگ:- از بین رفتن یک شهر مقابل از بین رفتن کل دنیا هیجی نیست😞 تازشم ما الان هیچ راهی نداریم... تیپگ :
تیپگ : یه راه داریم .. تیکی :- اما چه راهی حتی مگا کتلکیزام تو هم روشون عملی نمیکنه.. تیپگ:- اما من یک چیز قوی از مگا کتلکیزام دارم ... پلگ :- منظورت چیه وایسا ببینم نه تو حق این کارو تداری😤 تیکی:- پلگ راس میگه ما به عنوان تنها کسی که به تو میتونه دستور بده حق افزایش قدزتتو نمیدیم ممکنه اگه کنترولتو از دست بدی کل زمین رو نابود کنی ... تیپگ: من متاسفم ولی این برای اولین و آخرین بار میخوام از حرفتون سر پیچی کنم😢 ... تیکی: چییی.. تیپگ : افزایش قدرت ... مرینت:- که یهو تیپگ تبدیل سد به یه پسر مو سیاه به چشمای سبز و معحزه گر از دست من رفت داخل دست تیپگ .. پلگ :- تیپگ نهههه ( تیپگ یهو پرواز کرد سمت شهر) .. فرمانده بادمجان(یادتون بیاد قرار شده بود اسمشون بادمجون باشه😂) : هاهاها ما کل پاریسو تصرف کردیم😈 کل مردم ماریس مجبور میکنیم تا خدمتکار کارهای ما بشن😈 که یهو یه تور سبز قرمز در حدی محکم خورد به زمین که یه سوراخ بزرگ تو زمین ایجاد شد .. سرباز1:قربان اون یک فرد هست که داره میاد سمت اینجا... فرمانده بادمجون : بگیریدش😈 ... نیرو ها رفتن سمتش اما هرکی میرفت سمتش تا نزدیکش میشد پرت میشد اتور😨 که وقتی به من رسید...
....... وقتی به من رسید اومد گلومو گرفت😨.. تیپگ : تو بهترین دوست من منو از من گرفتی 😡منم زندگی تو و تمام سربازاتو میگیرم ... فرمانده بادمجون: چطوری میخوای این همه آدم رو از بین ببری😏 تیپگ : اینجوری .... (-یه بشکن زد) فرمانده بادمجون : یهو همه سرباز ها شروع کردن به پودر شدن😨 همه سرباز ها از بین رفتن تا اینکه هیچکی نموند که اون گلومو ول کرد و افتادم زمین یهو احساس کردم از تو دارم نابود میشم 😰 دیگه هیچ حسی نداشتم تا اینکه دیدیم دارم پودر میشم .... ( مرد) تیپگ: احساس قدرت زیادی میکردم به دلیل اینکه اون بشکن کلی قدرت ازم گرفت ولی این بیشتر قدرتمو آزاد کرد که یهو غیر ارادی گفتم مگا کتلکیزام میخواستم بزنم به زمین تا خالی شم اما اگه میزدم کل زمین نابود میشد😖 که یهووو
..... یهو قیافه استیو اومد جلو چشمم یه نفس عمیق کشیدم دستمو از زمین دور کردم مگا کتلکیزام داخل دستمو آروم به تیکه های کوچیک تقسیمشون کردم هوا پر از تیکه های کتلکیزام بود اما انقدر ریز بودن که قدرت نابودی هیچ چیزو نداشتن و آروم ذرات به سمت زمین اوردم و خالی شدم و الان دیگه به عنوان اولین کوامی که یادگرفته قدرتشو کنترل کنه هستم که یهوووو
که یهو دیدیم مرینت و آدرین.و گابریل و ناتالی اومدن.. مرینت :-چی شد چرا هیچکس نیست😨 تیپگ : همشون نابود شدن همه چی تموم شد😁 تیکی: تیپگگگگگ😤 تیپگ : بله😞( الان تیکی رفته جلوی صورت تیپگ که تو خالت انسانیه) هر مجازاتی میپذیرم من از دستور شما سر پیچی کردم😞 تیکی: بهت افتخار میکنم 😢 تو اولین کوامی هستی که تونستی قدرتتو کنترل کنی ... پلگ : منم بهت افتخار میکنم که نزدی کل کره زمینو نابود کنی 😂 تیپگ :😅ممنون وایسا ببینم استیو کجاست 😨 یهو اونور نگا کردم استیو رو زمین دیدیم 😢 رفتم نزدیکش نبضشو گرفتم وایسا ببینم 😀
........ نه اشتباه کردم😞 یه لحظه فکر کردم نبضش داشت میزد اما اشتباه بود😭 ... پنچ سال بعد... تیپگ : خوب اینم از این دفتر چه خاطرات بعدا باید یکی دیگه بگیرم😁 خوب استیو 😁 امروز اومدم اینجا تا بعد چهار سال یه سری بهت بزنم و از اوضاع بهت بگم😁(نکته فکر نکنین استیو زندست الان جلو قبر استیو که روی یک کوه خاکش کردن هست😢) امروز بلاخره بعد چهار سال کل معحزه گر های گم شده رو پیدا کردم بعد یه طور دور دنیای طولانی و اینکه من صاحب خواهر برادر شدم🙂 دوتا برادر و یدونه خواهر خیلی ناز😍 و خوب امروز روز ازدواج مرینت و آدرین هست و منم واسه همین سفر دور دنیا رو ول کردم😅 و میخوام بعد امروز بع خودم استراحت بدم و اینکه من الان کلا تو حالت انسانی هستم و معحزه گرمو خودم دستم کردم😁 و ناتالی و پدرت هم با هم یک سال میش ازدواج کردن و همه خوشحالن😁 و همه اینا به لطف توئه و من دارم همه خاطراتمو مینویسم و اینکه فکر کنم بلاخره همه چیز تموم شد دوست من😢🙂 خدافظ ارام بخواب بهترین دوست من ...(تیپگ رفت) روح استیو-: من ارومم بهترین دوستم😢🙂 خدافظ......
خوبببببب داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید😐😂 خوب اماده داستان بعدیم باشید که قراره اسمش🤔miraculous love باشه و حالا شاید بعدا اسمشو عوض کردم و اینکه داستان عالیه منتظرش باشید😍 و خدانگهدار😁
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
خیلی قشنگ بوددددد🥺🥺🥺😭😭😭
داستانی تخیلی غمگین هیجانی
عالی بود بهترین رمان بود ولی حیف که استیو مرد
من تازه امسال خوندمش
براح😐😂امروز بعد سال ها اومدم تستچی تعجب کردم دیدم این پارت داستانم کامنت گرفته😂
من پارسال روح بودم تو تستچی امسال کاربر هستم تازه امسال خوندمش😂👌🏻عالی بود
وای 🤕🤕🤕🤕🤕
حرفی ندارم
عالی بود
ولی این حق استیو نبود 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ممنونم و حتمی داستان بعدیمو بخونید تو اون زیاد. قراره نیست کسی بمیره 😂
زیاد قرار نیست کسی بمیره یعنی بازم کسی میمیره؟ 😐
کی میدونه😁 شاید بمیرن شاید نمیرن🙃