
ساعامو علیک🙂👋🏻داعاشتون اومد با پارتی جدید که شما را به سوی جهنم هدایت میکند😹🔥برای رفتن به جهنم شما باید بلیط(کامنت)و پاسپورت(مرتبه) خود را تحویل دهید😹اقامت(خوندن)خوشی را برایتان ارزومندم🍻 خا خا لیدیز اند جنتلمن:/👋🏻مرتبه ها باید بالای ۳۰۰ تا شع:/کامنتا بالای ۲۰۰ تا:/لایکام بالای ۵۰ تا:|خود دانید دیه:>>>>>
-ژاپن؟اونم این وقت صبح؟چرا دیروز بهم نگفتی؟،جانگ کوک-ببخشید یهویی تصمیم گرفتم میدونم باید بهت میگفتم،خودمو زدم به اون راه-لضومی نداشت که بهم بگی،با لبخند اومد کنارم نشست جانگ کوک-بدت میاد اینجوری باهات حرف میزنم؟،-معلومه که نه فقط،جانگ کوک-فقط چی؟،-فقط اِمممممم فقط...شاید یکم...،جانگ کوک-خجالت میکشی؟،اروم سر تکون دادم جانگ کوک_خبببب فک نمی کنم دخترای خووب از دوستشون خجالب بکشن نه؟!،لبخند زدم و فقط از بودن لبخند شیطونش لذت بردم جانگ کوک_من به پسرا گفتم که تو زنم نیستی!!!،-وااااااقعااااااا؟،سر تکون داد جانگ کوک-انگار حدسشو میزدن اخه من همیشه میگفتم که اگه به من باشه دوس دارم هیچ وقت ازدواج نکنم...و این موضوع تابلو ترش میکرد که وقتی مامان گف که داره میاد لندن من زود زن گرفتم...میدونی که چی میگم...تهیونگم ک تورو میشناخت و اینکه تو زود اومدی اینجا و من تو مدت خیلی کمی بهت علاقه مند شدم خب واقعا غیر قابل باور بود،سرتکون دادم...ب دستم نگا کردم_پس دیگه نیازی ب این نیس!،خواستم انگشتر و در بیارم ک جانگ کوک مانع شد!جانگ کوک_چرا نمیزاری تو دستت باشه؟خوشگله منم میخوام بزارم تو دستم باشه!!!،_خب...چرا باید دستم باشه؟این اصن مال من نی مال توعه!،جانگ کوک_از این ب بعد این مال توعه دیگه هم حرف نباشه!،_خب بزار لاقل از اون انگشتم درش بیارم!،جانگ کوک_نه دیگه...تو همون انگشت خوشگله!!!،
از لجبازی بچگونش خندم گرفت ک خودشم خندید-حالا چرا منو میخوای با خودت ببری ژاپن؟اصلا چرا داریم میریم ژاپن،جانگ کوک-خب...گفتم یکم حال و هوامونو عوض کنیم و بریم تفریح...تنها موندن توام تو این خونه بی معنیه چرا باهامون نیای ژاپن؟چیزای زیادی تو اون کشور هس ک میتونه اولین و بهترین سفرتو واست بسازه اونم با رفیق شفیقت!!!،خندیدم_دیگه داری زیادی در حقم لطف میکنی کوک...ولی...،جانگ کوک_ولی؟؟؟،_خب...میترسم دوستات تو این سفر باهام راحت نباشن...شاید بهتر باشه سفرتون دوستانه باشه نه ی غریبه...،نذاشت ادامه بدم جانگ کوک_لطفا دیگه این جملات رو مخی و تکرار نکن خب؟؟؟اینا واسم از فوحشم بدتره!!!،_کوک...ببخشید،لبخند زد خواست صورتشو بیاره جلو ک نامجون در اتاقو باز کرد و از لای در سرشو اورد بیرون-اهممم اهممممممم!!!صبحتان بخیر!،من و جانگ کوک همزمان_صبح بخیر!،نامجون-جانگ کوک میشه یه لحظه بیای،سرشو تکون داد و نامجون در و بست جانگ کوک رو به من شد و گفت-فقط میخوام بدونی از این به بعد نه برای من یه خدمتکاری نه کس دیگه ای...هر چی که قبلا بودی و فراموش کن دوس ندارم فک کنی چون قبلا خدمتکار بودی هنوزم همونی...ادما عوض میشن،دستشو مشت کرد و گرفت جلوم جانگ کوک-رفیق؟،لبخند زدم-رفیق!،و زدم قدش!
جانگ کوک-خیلی خب من میرم بیرون تا اماده شی عجله نکن هنوز وقت داریم تا پرواز،و از اتاق رفت بیرون...جلمه اش هی تو ذهنم تکرار میشد...آدما عوض میشن...درسته ادما عوض میشن همونطور که خودش عوض شده...بعد از اینکه اماده شدم رفتم تو اشپز خونه جانگ کوک و نامجونو اونجا دیدم که داشتن میخندیدن نامجون با دیدن من اومد سمتم و با خنده گفت-فقط میخوام بدونم دیشب و چطوری تونستین کنار هم بخوابین!!!،خندیدم_خبببب...سخت بود!،جانگ کوک ک سعی میکرد نخنده گفت_واقعا؟من ک لذت بردم!،تهیونگم ب جمعمون ملحق شد تهیونگ_ااااا؟لذت بردی؟اصن ی سوال!شما دیشب تو حال چیکار داشتین؟؟!،جانگ کوک_ایشون دلدرد داشتن!،یهو یونگی و هوسوک و جین و جیمین وارد اشپزخونه شدن و داد زدن_دل درررررردددد؟؟!،جانگ کوک_فقط دل درده سرطان نی ب جون خودم:/!!!،تهیونگ_اخه زود بود!،جانگ کوک_چی زود بود؟من هر ماه ی بار دلدرد میگیرم:|!!،_کوک...فک نمیکنم منظورشون این باشه!!!،یکم نگام کرد و تازه فهمید چی میگم بدبخت زبونش بند اومده بود:|جانگ کوک_اخه من...اصن چطور با خودتون همچین فکری کردین...ا اون فقط بخاطر بستنی زیادی ک خورده بود دلدرد گرف...ب جون جدم کاری نکردم!،با هول روبه من شد جانگ کوک_کردم؟!،بخاطر اینکه سربه سرش بزارم گفتم_فک نکنم!!!،
جانگ کوک_اِ از تو بعید بود دختر!،خندیدن...بعد از خوردن ی صبونهی مُفصل اماده شدیم و رفتیم فرودگاه، حسابی شلوغ بود!جدا از شلوغ بودناش دستشوییمم گرفته بود:/هرچند روم نمیشد به کسی بگم ک وضعیتم قرمزه و داره چشمک میزنه!!!فک کنم مجبورم تا موقعی ک میریم تو هواپیما خودمو نگه دارم!ولی خب اپاندیسه بدبخ داشبورد ماشین ک نی جا داشته باشه:|کارای پروازمونو انجام دادیم و روی صندلیای انتظار نشستیم تا نوبتمون برسه...جانگ کوک_کسی چیزی میخوره بگیرم؟!،جین_اره برو چنتا دونات شکلاتی بگیر انرژیم تحلیل رفته!،جانگ کوک_بقیه؟میکو تو چیزی نمیخوای؟!،به خودم اومدم_ها؟نه مرسی!،جانگ کوک_مطمئنی؟؟؟!،در حالی ک سعی میکردم خودمو واس دستشویی کنترل کنم گفتم_اره بابا!،لبخند زد جانگ کوک_خیلی خب...زود برمیگردم،و رفت...دیگه به معنای واقعی کلمه نمی تونستم تحمل کنم!_عاه...ب بچه ها من باید برم!!!،جیمین_کجااا؟،_ی یه کار خیلی چیز...مهمی دارم ک باید انجام بدم!!،تهیونگ_خب من همراهت میام شاید..،حرفشو قطع کردم_نه بخدا نمیشه...باید تنها برم خیلی خصوصیه!!!،تهیونگ_خب گم میشی!،_نه مگه بچم؟ما رفتیم!!،و خیلی سریع از اونجا دور شدم...بعد از ی عالمه پرس و جو که اقا دستشویی کجاس بالاخره پیداش کردم و رفتم تو یکی از اتاقا...
نشستم به در نگا کردم:/اخیییشششششش!چه فشاری روم بوده!!!تنها چیزی که نمیشه هیچوقت شکستش داد دستشوییه:/لامصب هر کاری میکنی نری ب زور میبرتت:|||کارم تموم شد و اومدم بیرون ک...ی عالمه مرد و تو محوطه سرویس بهداشتی دیدم!!!همه با دیدنم خشکشون زد!نذاشتم بیشتر از این نقطه توجه باشم و سریع خارج شدم!نمردیم و ی بار رفتیم سرویس مردونه:/خب حالا باید کدوم گوری برم؟اها باید دنبال صندلیای انتظار بگردم!...صب کن ببینم!!!اینجا ک پر صندلیهههه!!!اوووو شت رسما تو این سفر ریستارت کردم:/رفتم سمت یکی و گفتم_ببخشید میدونید پرواز هواپیما به ژاپن کجاس؟،_نه ببخشید،حالا دیگه شراً ریدینگ کردم:|اونقدر تو فرودگاه و گشتم که همه جاشو حفظ شدم!!!تازه یادم اومد ی گوشیه بی صاحابی دارم که میشه باهاش زنگ زد:/سریع شماره جانگ کوک و گرفتم و اونم بعد از چن ثانیه جواب داد_کوک کجایین؟،جانگ کوک_تو کجایی؟؟؟میدونی چن بار بهت زنگ زدم؟،_ببخشید نمی دونستم گوشی همرامه=_=،جانگ کوک_ما داریم میریم داخل هواپیما...ببین اون دکهی زیورآلات فروشی و میبینی؟،_نه کجاس؟،جانگ کوک_عااه دختر اخه چرا تنها رفتی ک حالا گم بشی ببین...برو پیش...،که قطع شد!!!
بعععلهههه شارژ این بی صاحابم تموم:/لاقل میذاشتی اون بدبخت حرفشو بزنه بعد ب درگاه الهی میشتافتی:|گفتش دکه زیوآلات فروشی...پس باید پیداش کنم ببینم بعدش چی میشع:/بعد از ی عالمه گشتن دوتا دکه زیوآلات فروشی رو پیدا کردم ک با هم خیلی فاصله داشتن...رفتم سمت یکیشون و اطراف و نگا کردم ک دیدم در پرواز هواپیما جلومه!!!سریع رفتم سمتش و داخل همون طونلایی ک به در هواپیما وصل میشن شدم بالاخره داخل هواپیما شدم و مهماندارا هم بهم خوش امد گفتن و منم با لبخند جوابشونو دادم:/با چشام دنبال کوک گشتم ک بالاخره پیداش کردم داشت چمدونشو میذاشت بالای صندلیش...با سرعت رفتم سمتش_کوک بالاخره اومدم!!!،برگشت سمتم و من درجا گریختم!!!_ببخشید اشتباه گرفتم!!!و به گشتن ادامه دادم که یکی از مهماندارا اومد سمتم و با مهربونیتی ب تمام معنا گفت_عزیزم لطفا بشین،لبخند زدم و شانسی رو ی صندلی خالی نشستم ولی هنوز با چشام دنبال جانگ کوک میگشتم!پیرزنی ک کنارم بود گفت_دنبال کسی میگردی؟،_بله...خب دنبال ی پسر جوونم،پیرزن_اشکالی نداره از هواپیما که پیاده شدی میتونی پیداش کنی!،_اوه...درسته!،و سر جام راحت نشستم پیرزن_من واسه ی تاسیس یه فروشگاه گل به نیویورک میرم شما واس چه کاری؟!!،صب کن ببینم...نیویوررکککککک؟؟؟
_چ چی؟یعنی این هواپیما به نیویورک میره؟؟؟،پیرزن_بله...چیزی شده؟؟؟،یکی زدم تو سرم ک پیرزن با تعجب نگام کرد!!!_از اشناییتون خوشبخت شدم خداحافظ!!!،با دو رفتم سمت مهماندا و تن تن حرف زدم_خانم من نباید اینجا باشم من قرار بود برم توکیو اشتباه اومدم خواهش میکنم ب خلبان بگین حرکت نکنه!!!،مهماندار_شششش اروم باش نگرانم نباش!،درو واسم باز کرد مهماندار_میتونین برین...عاع درضمن پرواز لندن به ژاپن روبه روی اون زیورآلات فروشیه،_ممنونمممم!،و سریع از هواپیما خارج شدم و به سمت همون زیورالات فروشی رفتم و با دیدن جانگ کوک و تهیونگ دست واسشون تکون دادم و سریع رفتم سمتشون جانگ کوک بلافاصله بغلم کرد و باعث شد نفس نفس زدنام قطع بشه!_ک کوک!،جانگ کوک_هوم؟،_م میشه ولم کنی؟دارم له میشم!،که بیشتر به خودش فشارم داد!!!جانگ کوک_تا تو باشی بدون اجازه ی من جایی نری!!!حالا کارت چی بود؟،ی نگاه ناامیدانه بهش انداختم و دستامو گذاشتم رو شونه هاش و خودمو کشیدم سمت گوشش و اروم حرف زدم_خب...چیز داشتم!،اونم ادامو در اورد و اروم در گوشم گفت_چی داشتی؟،خندیدم_دشویی!!!،جانگ کوک_خب چرا نگفتی ببرمت؟،_ببخشید!،تهیونگ_اهم اهمممممم چی دارین پچ پچ میکنین؟،
سریع از جانگ کوک جدا شدم جانگ کوک_هیچی بابا...بهتره بریم داخل هواپیما دیگه وقتشه!،و وارد هواپیما شدیم و نشستم روی صندلیی که کنار جانگ کوک بود و خودش واسم خالیش کرده بود!جانگ کوک_به به میکو خانم قدم رنجه فرمودین بانو!،خندیدیم جانگ کوک_نمی ترسی ک؟،_نه معلومه که نه!،(چند دیقه دیگه وقتی که هواپیما داره اوج میگیره!)_کوووککککککک میخواد سقوط کنههههه؟؟؟،خندید جانگ کوک_نه دیوونه داره پرواز میکنع...داد نزن گوشاامممم!!!،و خندید_چراااا من گوووشاااممم کرررر شدهههه؟؟؟،جانگ کوک_طبیعیه الان خوووب میشیییی!!!،...بالاخره رسیدیم توکیوی ژاپن!بعد از ۲ ساعت فرودگاه موندن بخاطر نامجون که گم شده بود رفتیم خونه ی جانگ کوک...خونش توی یه دهکده یا یه جور روستا بود میگفت از شلوغی شهر های بزرگ بدم میاد منم همینطور جاهای شلوغ داغم میکنه نمیدونم این حسمو چجور تعریف کنم...درست مثل وقتیه که جانگ کوک بهم دست میزنه یا کاری میکنه که ضربان قلبم بالا بره اما تو جاهای شلوغ احساس میکنم دارم خفه میشم!...همه رفتن و رو مبلا ولو شدن جانگ کوک-نمیخواین بریم بگردیم؟هنوز ساعت ۹،سوکجین-نههههه من خسته ام،جانگ کوک-یعنی هیچ کدومتون نمیاین؟،-من میام،جیمین-منم همینطور،...
داشتیم قدم میزدیم و جانگ کوک داشت راجب هفته ی مد ژاپن و فستیوال لباساش با جیمین صحبت میکرد...منم داشتم اطرافو میدیدم...چمنای کوتاه و خونه هایی با سبک ژاپنی...محل اروم و خوبی بود حالا میفهمم چرا جانگ کوک چنین جایی و انتخاب کرده جانگ کوک_هی میکو نظر تو چیه؟،_راجب چی؟!،خندید جانگ کوک_لباسایی که طراحی میکنم دیگه!!!،_اووو اونا...خب...معرکه ان!،لبخند زد که گوشی جیمین زنگ خورد جیمین_ببخشید بچه ها!،و ازمون دور شد و شروع کرد به حرف زدن با تلفن... جانگ کوک_هی میکو بیا بریم اونجا!،_ک کجا؟،دستمو گرفت و منو برد پایین یه سخره ای با شیب اروم و چمنی که به یه رود متصل بود!_اینجا...خیلی قشنگه!!،اب رود توی نور ماه میدرخشید...چمنا با باد ملایمی که داشت میوزید اروم تکون میخوردن...صدای اب مثل ی لالایی تموم نشدنی بود!راستش اونجا میتونست ی مکان بی نقص واس استراحت کردن باشه!!!جانگ کوک_بشین،نشستم کنارش رو چمنا...جانگ کوک_خسته نیستی؟،_نه...چطور؟،جانگ کوک_اوم اخه من یکم خستم،_خب پس بیا بریم خونه تا استراحت کنی،جانگ کوک_اخه با این چیزا که حالم جا نمیاد!!!،_پس چی؟،صورتشو اورد جلو!جانگ کوک_لبام یکم درد میکنه!میتونی خوبشون کنی؟!!،
_کوک...شوخی بسه!بنظرم بریم خونه...حالا ک فک میکنم خستم!،خندید و هولم داد ک دراز شدم و روم خیمه زد!_کوک بسه...الان یکی میبینتمون!،جانگ کوک_شششششش!!!،و شصتشو رو لبام حرکت داد!_مگه نگفتی ما فقط دوستیم؟!،جانگ کوک_خب دوستا هم خستگی همو در میکنن!!!،اب دهنم و قورت دادم جانگ کوک_بهم اعتماد نداری؟،_معلومه ک دارم!،جانگ کوک_پس چیزی نگو و بزار!،و در گوشم حرفشو ادامه داد_خستگیمو در کنم!!!،_میخوای دقیقا چیکار کنی؟!،نیشخن زد جانگ کوک_حالا میبینی...چشماتو ببند!!!،_چ چرا؟؟؟،جانگ کوک_گفتم ببند!!!،حرفشو گوش کردم و چشمامو بستم و منتظر هر اتفاقی شدم!...پس چی شد؟چرا کاری نمیکنه؟!یکی از چشامو باز کردم دیدم داره سعی میکنه جلو خنده شو بگیره تا منفجر نشه!حالا داشتم با جدیت نگاش میکردم و اون داشت روم قهقهه میزد!!!_کجاش خنده دارع؟،جانگ کوک با خنده_منتظر چی بودی دقیقا؟؟!،خندیدم و با مشتم زدم به بازوش_تو دستم انداختی!،میدونست میخوام بزنمش زود از روم بلند شد و عقب عقب رفت!_وایسا ببینم...منو اوسکل میکنی؟!،رفتم سمتش و هولش دادم که تعادلشو از دست داد و افتاد تو رودخونه!!!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
والا چی بگم می میره؟
☆HATSU☆
| 2 ساعت پیش
پروفسورای قبل از تو سو تفاهم بودن😂🤝🏻بیشعورا فقط ادا تو در میاوردن😂😂😂🍻
😂😂😂😂😂اصلا پروفسر بودن تو خون ماست تو جون ماست تو......وجود ماست🤣🤣🤣
الله و اکبر الله و اکبر😐☝🏻😂😂😂😂
چالش~بنظرت چه اتفاقی واس کوک میوفته؟=|
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پروفسور تشریف آورد خب یکم صبر کنید بیاندیشم اها!
خب میکو هول میشه بعد خودش هم لیز میخوره میافته تو رودخونه (خله😐) حالا دیگه بعدش با شماست ا
دیگه زیاد گفتم😐😂
پروفسورای قبل از تو سو تفاهم بودن😂🤝🏻بیشعورا فقط ادا تو در میاوردن😂😂😂🍻
کی داستانو میزاری بالای 300 بازدید داری
لایکا هم بالای 50 تا
کامنت هم بالای 200 تا داری
ببینم پارت بعد رو گذاشتی همینجور ادامه بده عالیههه🍓🙂
داستانت حرف نداره🙂🙂✋🏻
اووووففففف قلبم دردش گرف(╥﹏╥)
امروز میزارم😐
اگه امروز بزاری 10 دیقه بعد منتشر میشه پس نمتونی دروغ بگی جیگر😁
لطفاااا بزاااار نزااارر ااررززوووو بهههه دللللل بممیرررررمممم
تست جدیدم ادما میرضن رو انجام بدید😐😁
هیچ تستی ب این اسم نداشتی خواهر😐🤝🏻
پاکش کردم جیگر😐
تا نکشی مارو اروم نمیگری نه ؟
پارت بعد رو بزار وگرنه میگم لولو خورخوره بیاد بخوردت
💔❤
بوگو بیاد ی کاپوچینو با هم بخوریم•-•
☆HATSU☆
| 29 دقیقه پیش
اخه چرا انقد زووود اخهههههه😐چرا انقد زود کامنتا و لایکا رف بالا نمیشد صبر پیشه کنین ترمز بگیرین اخه😐😐اخه اخه اخه😐☝🏻امروز میزارم😐👍🏻
افرین دختر خوب😂💔
ایدی شادته؟به صغرا بفرس صغرا برا من بفرسته:|چون شاد تو گوشی ماملانمه میگه این کیه😐😂💔
باااوووش😂😂😂😂فقط مبادا فکرای چیز کنی راجبم😐☝🏻☝🏻☝🏻
مرتبه کامنت لایک همه پی حله پارت بعددددد پلیززززززز
نمدم چرا هرچی فیک خوبه نویسنده هاشون قصد ازار طرفدار ها رو دارن
اخه چرا انقد زووود اخهههههه😐چرا انقد زود کامنتا و لایکا رف بالا نمیشد صبر پیشه کنین ترمز بگیرین اخه😐😐اخه اخه اخه😐☝🏻امروز میزارم😐👍🏻
هاتسو جان جدت اون فول پلاس اسماتاتو بگو من برم بخونم😂♿
جای نذاشتمشون
بیا ب ایدیم واست میفرستم🙂🍺😂