تولد چویا

..............

امروز تولد چویاس از خواب بیدار شدیم بریم مافیا کازوهیکو:مممممم چویا! من یکم حالم بده میشه نیام چویا:باشه می خوای خونه بمونم؟ کازوهیکو:نه خیلی مشکل خاصی نیست چویا:باشه!

وقتی چویا رفت مشغول درست کردن کیک و اینجور چیزا شدم اول کیک درست کردم نزدیکای ظهر بود کازوهیکو:باید سریع باشم چویا عصر میاد

بعدی رفتم سراغ تزئینات و اینا همه چیز اماده شده بود که

صدای کلید اومد فهمیدم چویاس همه چراغ ها خاموش بود تا چویا اومد تو بمب شادی ترکید و ازش کاغذ رنگی اومد گفتم تولدت مبارک چویا چویا زبونش بند اومده بود نمی دونست چی بگه یکم هم ترسیده بود-_- گفت مگه سرما نخورده بودی من گفتم

هههه همش نقشه بود چویا(گریش گرفت) :ممنونم تاحالا هیچکس برام جشن تولد نگرفته بود و بغلم کرد. گفتم گریه نکن! عیب نداره. هرسال برات جشن تولد میگیرم چویا! بعدی رفتیم و حسابی جشن گرفتیم

پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه تا تست بعد!!!! خدافظ