سلام،اینم پارت دو ، امیدوارم کلی حال کنید و کلی لذت ببرید،دوستتون دارم شدید،بزن بریم♥️♥️♥️
بلاخره روز اینکه پدرخوانده رو شکست بدیم فرا رسید و منو کت آماده شدیم و رفتیم به مخفیگاهشون.
از زبان کت: رسیدیم به مخفیگاهشون اما تا اومدم بپرم یهو پام لیز خورد و با کله رفتم تو دل مافیا ها که همشون روی من هدف گرفتن و من چاره ای نداشتم و تسلیم شدم که یهو یکی با پشت تفنگ زد تو کلم و دیگه هیچی نفهمیدم (بیهوش شد)
از زبان لیدی باگ: دیدم که کت رو بیهوش کردن که گفتم نههههه و پریدم تو و باهاشون مشغول مبارزه شدم سه نفر از پشت منو گرفتن و یکی از جلو با مشت زد تو صورتم و دیگه هیچی نفهمیدم(این بنده خدا هم بیهوش شد،چرا یاد لست آف اس ۲ افتادم🤨؟)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود
ادامه بده جالب داستانت فقط یک مشکل داره
خیلی ممنون دوست عزیز ، چه مشکلی؟؟