
سلام دوستان ، اینم پارت آخر ، امیدوارم تا الان لذت برده باشید ، نگران نباشید ، بازم داستان میسازم ، دوستون دارم ، بزنین بریم♥️♥️😐
و انگشترمو در آورد و و وقتی به خودم تبدیل شدم انگشترم از دستش افتاد و قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم سورپرایز پدر و حلش دادم و انگشترمو بر داشتم و دوباره تبدیل شدم . شدو ماث : آدرین ، تو همون گربه سیاهی؟؟ دیگه برام مهم نیست من باید مادرتو نجات بدم ، معجزه گر هر دوتاتون رو میگیرم و به سمتمون یورش آورد و بعد کلی جنگیدن خیلی خیلی خسته شده بودیم که ، از زبان لیدی باگ : که گفتم لاکیچارم و بهم یک جعبه معجزه گر داد که توش رو باز کردم هیچی نبود و یادم اومد که همونیه که وقتی ارباب شرارت توی روز ابر قهرمانان به پاریس حمله کرد بود . گفتم شادو ماث ، لطفا معجزه گرتو بده و به ما ملحق شو و این بازی کثیف رو تموم کن.
شادو ماث: عمرا همچین کاری کنم ،من تا الان خیلی خوب پیش رفتم و حتما پیروز میدان میشم که یهو گروه مافیا ریختن تو عمارت 😱😱😱کارمون وحشتناک سخت شده بود که گربه گفت کاتاکیلیزم و به زمین زد و همه رفتیم پایین که من و گربه پرت شدیم روی یک پل و همه مافیا ها به غیر از پدرخوانده و شادو ماث افتادن تو آب و راحت برگشت نداشتن.من و گربه اومدیم از پشت فرار کنیم که چیزی که دیدیم باورمون نمیشد. از زبان کت:اون ا.وو.ن مادرم بود ، پاهام شل شده بود ، افتادم زمین و شروع کردم به گریه کردن 😭😭😭
بعد پنج دقیقا به خودم تبدیل شدم و انگشترمو در آوردم و پرت کردم سمت پدرم و گفتم : همینو میخواستی نهههه!!!!!!!!به لیدی گفتم گوشواره هاتو بده بهش . لیدی : اما ، آدرین : اما نداره . لیدی: باشه آدرین ، به خاطر تو و گوشواره هامو در آوردم و پرت کردم سمت گابریل . از زبان گابریل : وقتی بچه هارو تو اون حالت دیدم ناراحت شدم اما دیگه مهم نبود . قدرت پدرخوانده و زامبی مستر رو گرفتم و وقتی اکوماهاشون اومدن پیشم ، از شادو ماث خارج شدم و گوشواره و انگشتر رو برداشتم و به مستر باگ تبدیل شدم و گفتم لاکیچارم و یک کاغذ افتاد دستم که خالی بود .
اکوماهارو گرفتم ، ازادشون کردم و میراکیلس مستر باگ(یک احساسی بهم میگه بدجور سوتی دادم)و همه چی تعمیر شد و گفتم ، تیکی ، پلگ ، ترکیب بشید و یهو همه جا درخشید و درخشش تموم شد ( یاد سام درخشانی افتادم)بعدش گفتم آرزو میکنم همسرم زنده بشه و یهو همه جا درخشید و بعد مدتی درخشش تموم شد(ای بابا ، مگه ایرانه هی برق میره میاد😂)و یهو رفتم سر محفظه و محفظه رو باز کردم که دیدم همسرم زندس و به حالت عادیم برگشتم و اونو بغل کردم و گفتم خوشحالم که دوباره میبینمت همسر عزیزم ، امیلی : منم خوشحالم میبینمت و بعد به آدرین نگاه کردم که داره با اشک به مرینت نگاه میکنه که دیدم مرینت داره پودر میشه😱😱😱😱😱😱😱😱😱
زبان آدرین: مرینت داشت پودر میشد که با داد گفتم : مرینننننننننننننننت و اشکم سرازیر شد و داشتم گریه میکردم و پریدم بغلش و هی میگفتم ، ترو خدا نرو ، نرو ، نرووووووووووووو، که مرینت گفت دوست دارم آدرین و پودر شد . داشتم دیوونه میشدم که گفتم همین الان معجزه گر هارو بده من . پدرم: اما آدرین فقط یک بار بیشتر نمیشه آرزو کرد که یک لحظه همه جا برام سیاه شد و معجزه گر هارو برداشتم و فرار کردم سمت خونمون،همه معجزه گر هارو گذاشتم سر جاش و تبدیل شدم به کت و گفتم کاتاکیلیزم و تا خواستم خودمو باهاش بزنم که مرینت گفت آدرین این کارو نکن که برگشتم به پشت دیدم مرینته!!
خیلی خوشحال بودم ، کاتاکیلیزم رو زدم به میز ناهار خوری و سریع رفتم سمتش و بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن😭😭(از شوق) گفتم : مرینت نمیدونی چقدر گریه کردم ، نمیدونی ، چطوری زنده موندی ، تو که جلوی من پودر شدی . اول یکم آروم شو بعد واست توضیح میدم ، بعد چند دقیقه از زبان مرینت : به آدرین گفتم خب اون یک توهم بود و کسی که نابود شد یک پرنده بود!! گفتم خداروشکر همه چی به خیر گذشت و همو 👩❤️💋👨 و بعدش خودمون گرفت 😂.
اتفاقات ۳۰ سال بعد (مرینت و آدرین ازدواج کردن ، الان صاحب سه تا فرزند ، دو پسر و یک دختر، اسم پسر اول:آرژان ،سن : ۲۵ _____________________ اسم پسر دوم:آریان ، سن: ۲۱ _____________________ اسم دختر سوم:آتنا ،سن : ۱۸ _____________________ یک سگ و یک همستر دارن. اسم همستر : جودی اسم سگ: بنجی همکلاسی هاشون هنوز با هم دوست صمیمی هستند. و این داستان به خوبی تموم شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود فربد جان بنظرم اون توهم قشنگ داستان رو نشون داد ولی معجزه گر روباه رو از کجا آورد؟؟؟؟
سلام فربد جان
من همین الان کل داستانت رو خوندم میدونم خیلی وقته نوشتیش
اما خیلی عالی بود و در حد عالی معرکه چون خیلی کاره که این همه رو فقط توی ۵ پارت بیاری
از نظر من عالی بود
امیدوارم داستان جدیدی بنویسی
سلام فربد منو محسن و علی تو واستاپ یه گروه زدبم جیمیلت رو رمزی بده که تیتچی منتشر کنه بیارمت اونجا
سلام ،
09026807006
این تعداد پولم تو بازی (جی تی ای هستش)
سلام عالی بود
سلام،خیلی ممنون♥️