(نولبو و هونگبو)
روزی دو برادر به نام های نولبو و هونگبو وجود داشتند. نولبو ثروتمند و حریص بود اما هونگبو فقیر و سخاوتمند بود. یک روز هونگبو گنجشکی را با پای شکسته پیدا کرد، آن را به خانه ی خود برد و به گنجشک کمک کرد.،پرنده بهتر شد، پرواز کرد و رفت. بعدا گنجشک برگشت و سه دانه کدو برای هونگبو آورد، آن ها رشد کردند و وقتی هونگبو کدو ها را باز کرد، از آن ها سکه های بسیاری بیرون آمد. نولبو داستان را شنید و فکر به دست آوردن سکه ها به سرش زد، او یک گنجشک پیدا کرد و پایش را شکست، پرنده ی بیچاره فرار کرد و سه دانه کدو برای او آورد. دانه ها بزرگ شدند و نولبو آن ها را باز کرد، ناگهان شیاطین بیرون آمدند و نولبو را شکنجه دادند. از آن پس نولبو درس گرفت که دیگر حریص نباشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)