سلام العلیکم 😄💖😊 این شما و داستان زندگی با عشق ( داستانی درام و عاشقانه )😂😂😂😂
بعد از اینکه جیمین حالش بهتر شد ،،،، ...
تصمیم گرفت بزنه به سیم اخر ، رفت دم خونه هیه و دوستاش . سر ظهر بود و از صبح هیچی نخورده بود و فقط با عجله اومده بود تا هیه رو ببینه . محکم در میزد ، داد میکشید و اسمشو صدا میزد تا اینکهچو در رو باز کرد و گفت = آقای محترم یکم درست بر خورد کنید . فکر نکنید هیه بهتر از شماست . فکر انتقام رو هم از سرتون بیرو... که یکدفعه جیمین حرفش رو قطع کرد و به ارامی اما مظرب گفت = عههه ، چ ،چه خووب ش ش شد که اومدید . میتونم هیه رو ببینم ؟ چو سردرگم شده بود که این الان باید عصبی باشه ! و گفت = خیر نمیشه . چون که هیه به استراحت نیاز داره و ما برای پس فردا قرار پرواز داریم . جیمین ترسید و گفت = ...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
جنلیسا❤️
جنلیسا هم فکر کنم خودت بدونی یعنی جنی و لیسا🌱☺️
😘😘😘😘 چه خوب 😘
خوشگل بود😍❤️
لایک کردم اجی❤️🌿
خیلی ممنونم اجی جون قشنگم .😍
راستی شما بایست تو بلک پینک کیه ؟💝💝