
سلام دوستان این هم پارت2.
باید تو زمین شمشیر بازی میبود آدرین. اونجا چیکار میکرد. انگار.... انگار یکی جفتش بود. یعنی کی بود. داشتم میدیدمش که... همون لحظه یکی از شمشیر بازآ اومد نتونستم ببینم سریع فرار کردم. یعنی کی بود
نتونستم ببینمش یه چیزه آبی دیدم یعنی لباسش آبی بود. همش تو فکر این بودم که کی جفتش نشسته؟
از زبان آدرین. دیدم که انگار یکی داشت منو میدید. یعنی کی بود. شاید یکی از شمشیر بازآ بود. فردا صبح شد رفتم مدرسه. همه باهم قرار گذاشتیم بریم بستنی فروشی آندره. من با کاگامی اومدم.مرینت و لوکا هم باهم اومدن. و بقیه هم همکلاسی هامون هم با ما اومدن.
از زبان مرینت. من لوکا. با آدرین و کاگامی اومدن. همش فکرم پیش آدرین بود که اون روز. کی پیش آدرین بود. نکنه کاگامی بود. نهههه نگو. نه بابا کاگامی نبود. نکنه بود.
از زبان آدرین. موقع برگشت مرینت رو دیدم. بهش گفتم مرینت میخوای با منو کاگامی بیای بیرون. دستپاچه شدو گفت باشه. منم گفتم فردا اگه پدرم گذاشت بهت میگم.
از زبان مرینت. فردا شد و منتظر بودم بگه بریم بیرون.نیم ساعت گذشت هیچ پیامی نیمد. منم گفتم حتما پدرش نگذاشته بیاد. یهو پیام اومد. آدرین بود گفت بیا تا من میخوام برم کاگامیو بیارم. تو هم بیا.
منم رفتم به لوکا گفتم بیاد. اونم گفت باشه و رفتیم. من ناراحت بودم همش حواسم به آدرین بود که خوردم تو دیوار. لوکا گفت حالت خوبه مرینت گفتم من خوبم. آدرین هم گفت خوبی مرینت. گفتم خوبم ممنون.
از زبان آدرین. یه نفر شرور شد و کفشدوزک ومن شکستش دادیم. من گفتم کفشدوزک وایسا کارت دارم. وایساد چیه پیشی. گفتم میای قرار بزاریم. گفت اگه دوباره یه نفر شرور بشه چی؟ گفتم نترس این دفعه کسی شرور نمیشه. اون دفعه شانسی بود. گفت باشه. ساعت چند؟ گفتم ساعت 10:00. گفت خب باشه فردا ساعت 10.
از زبان مرینت. ساعت 9 بود. یهو یاد قرارم با گربه افتادم. گفتم هنوز1ساعت مونده یکم بخوابم. خوابیدم. بالاخره بیدارم شدم. رفتم پایین ساعت رو نگاه کردم. ??دیدم ساعت 10:10 وای تا میرسیدم حداقل 5دقیقه طول میکشیدو حتما میرفت. و ناراحت میشد و شرور میشد.
با تمام سرعت رفتم. دیدم همه جا شمع گذاشته.دیدم هیچکس نیست. ?وای حتما شرور شده بود. تقصیر من هم بود. یهو یه نفر پرید. جلوم..... گربه بود. فکر کردم شرور شده حالت جنگی گرفتم. یویومو زدم دور پاش. یویومو کشیدم افتاد گفت آخ نزن کفشدوزک. گفتم چی. گفت ای بابا چرا میزنی منم گربه. گفتم وای ببخشید یویومو باز کردم گفتم واقعا ببخشید. گفت اشکال نداره. ولی چرا زدی. گفتم فکر کردم شرور شدی. قرمز شده بودم از خجالت. گربه گفت کفشدوزک هم رنگ لباست شدی??. مسخره?. گفت بشین صندلی مو هل داد جلو. خودشم نشست.که همون لحظه....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگم چرا انقدر کم هر دو دایتان هات ?