اینم قسمت آخر فصل ۲ امید وارم خوشتان بیاید
این را بگویم که پارت شش خیلی مهم هست پس نگذرید حتما پارت ۶ را بخوانید ۰_
مرینت:اون جنازه ی من بود 🤯🤯🤯
من گفتم که اینجا هستم
وقتی دیدم که بچه ها هم دارند همین را میگویند
بعدش رفتم پیش بانیکس
وقتی اون اومد رفتم داخل دروازه
گفتم همه چیز را بگو
اون گفت اون تو بودی که ۲۴ سالت بود
مرینت:🤯🤯🤯
بانیکس:تو داخل بیست و چهار سالگیت برای نجات گذشته ات خودت را با ترکیب معجزه گر خودت و کت نوار اون را نجات میدهی
مرینا:پس چرا مردم ؟
بانیکس:معجزه گر ها وقتی آرزو یی را بخواهند برآورده کنند وقتی این کار را کنند انرژی لازم را برای زنده ماندن ندارند و با خوردن غدا زنده نمیشود
زیرا انرژی آن کم است پس از روح صاحبش تغزیه میکند و روی آن را از بین میبرد و میخورد
مرینت:یعنی من دیگر از بیست و چهار سالگی بیشتر عمر نمیکنم ؟
بلنیکس:ببخشید مرینت ولی نمیتوانم در مورد آینده چیزی در موردش بهت بگم
😔😔😔😔😔😔😔😔
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی بود😍💜💜 لطفا پارت بعد رو زودتر بزار
عالی بود👌👌👌💗💗 واقعا اگه تو یکی از ناظر ها بشی عالیییی میشع من یه عالمه داستان دارم که دیر به دیر منتشر میشن😭😭😭😭😭
عالی بود من که خیلی خوشم اومد 😄😄😄
نظر دهید