ممنونم که تا اینجا اومدید قراره که داستانم بهتر بشه?
صبح با صدای تیکی از خواب پا شدم که این یعنی من دختر کفشدوزکیم . به تیکی صبح بخیر گفتم و پاشدم که برم پایین مرینت و ادرین پایین منتظر من نششته بودند و با دیدن من صبح به خیر گفتن منم بعد از صبح بخیر گفتن شروع به خوردن صبحانه شدم و یکدونه کلوچه برای تیکی برداشتم تا ببرم بالا بخوره که یکهو پدر بزرگ گفت:بنظر میای خسته ایی؟ من گفتم از چه جهت؟ مرینت گفت از این لحاظ که تو دیروز سرحال بودی من لبخند زدم ولی ادین ادامه داد:بابا شاد باش نا سلامتی تو الان.....اخ. من گفتم:حالتون خوبه؟، مرینت گفت: من اشتباهی پام رفت روی شوهرم بعد چشم غره ایی به ادرین کرد. من اندو رو در این حال رها کردم و رفتم روی بالکن
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
عالی.
عاشقانه اش کن.
راستی به تست منم سر بزن اسمش (??چه جور دختری هستی؟??) هستش
حتما ممنونم?
سلام عزیزم تست رو زدم نظر هم دادم عالی بود بزودی نظرم تایید میشه
دوست عزیز شخصیت سازی رو خوب انجام دادی ولی برای بعد می خوای چی کار کنی حتما می خوای بگی ادرین قبلا با یکی ازدواج کرده یه بچه داره بعد اون می خواد ادم بده داستان بشه
من
عاشقانش کن
بله چشم?