
سلام تمام نظر هارو خواندم وسعی میکنم بهتر بنویسم واگر میخواهید نظر بدید باادب بنویسید و دیگه اینکه اگر غلط املایی داشتم ببخشید واقعا حواسم نمیشه اگر هم نمی بخشید نه بخشید نظر بدهید و اینکه سن خود تون را بگید
خود نویسنده :☺️ گفتید که درباره داستان توضیح بدم نکته قابل توجهی که هست اینکه در داستان به زمان قبل برمیگردیم به سال ۲۰۱۰ می دونم الان در واقعیت درسال ۲۰۲۰هستیم ولی میخوام شما در نظر بگیرید که در سال ۲۰۲۵ هستیم خوب تا اینجا درست نکته دوم اینکه مرینت و آدرین در پارت ( قسمت ) قبل آدرین و مرینت هویت هم را فهمیدن نکته سوم : شخصیت های تازه سوزان دختر آدرین و مرینت ،تدی پسر لوکا و کاگامی ،لیندا دختر آلیا و نینو ،بن شخصیت جدید این پارت ( قسمت) پسر لایلا وفیلیکس نکته چهار فکر نکنید که از روی داستان کسی لایلا و فیلیکس را عاشق کسی کردم چون هردو بد بودن ،??بریم برای داستان
از دید سوزان ساعت ۷ بود بیدار شدم و رفتم و بعد از چند دقیقه بعد رسیدم مدرسه لیندا را دیدیم سلام کردم اون هم گفت سلام خوبی میگم امروز تولد شخص خاصی نیست گفتم شاید باشه ولی نمیدونم یکی زد سرم وگفت امروز تولد یکی از پسرا است فکر کردم و گفتم ?باز نفهمیدم دیگه قرمز شود ??گفت بابا تولد تدی حواست کجاست پس برای چی میخوایم بعد از مدرسه بریم خونه تدی اینا گفتم وای یادم نبودگفت خوبه که فهمیدی بعد از مدرسه
بعد از مدرسه رفتم خونه مامانم آمد طرف من گفت وای دختر م بیا ببین چه لباسی برات طراحی کردم بعد من تن من یک لباس قرمز تنم کرد و گفت خوب دخترم ببین فقط چند تا نگین بزنم تموم میشه گفتم مامان برای چی ؟؟! گفت هیچی نگو دخترم باید بریم تولد تدی رفتیم از زبان تدی
از دید تدی مامانم گفت خوب پسرم بیا ببین همه آمدن گفتم باشه رفتم جلو آینه خودم را سرتا پا نگاه کردم و گفتم جون چه پسری کی جذب این پسر خوش تیپ نمیشه یکی از پشت سر من گفت آه چه پسری ،?? برگشتم دیدم سوزان گفت سلام انتظار نداری که بگم وای چه زیبا گفتم نه نه گفت خوب بیا
رفتیم پایین بعد از باز کردن هدیه ها بابا م گفت خوب امروز یک هدیه دارم یکی از ستاره های ۱۵ سال پیش تا الان یک ستاره است جگد استون ( نمیدونم درست نوشتم یانه ) جگد وارد شود و شروع به زدن یک آهنگ عاشقانه شود مامان و بابا باهم رقصیدن لوکا وکاگامی هم باهم رقصیدن نینو وآلیا هم باهم رقصیدن و لایلا وفیلیکس هم رقصیدن،???????بعد یهو
صفحه قبل از دید سوزان بود الان از دید تدی است گفتم سوزان گفت بله گفتم کتاب را آوردی گفت بله گفتم پاشو برو کتاب را بخوانیم گفت باشه رفتیم یک جای خلوت ( برمیگردیم سال ۲۰۱۰) از دید مرینت
آدرین بغلم کرد و گفت من دوست دارم نه عاشقت شدم گفتم من هم همین طور گوشیم زنگ خورد آلیا بود گفت کجایی امروز میخوایم بریم بستنی بخوریم من گفتم باشه آدرین گفت بیا باهم بریم وباهم بستنی ?? بخوریم گفتم باشه ??،وقتی رفتیم آلیا گفت کجا بودین گفتم هیچی به آدرین گفتم تو مگه کاگامی را دوست نداری گفت چرا ولی فقط به عنوان دوست که یهو
از دید آدرین دیدم لوکا با کاگامی آمدن کاگامی گفت من من معذرت می خواهم گفتم من تورو دوست ندارم گفت جدی میگی من هم همین طور یهو
به زمان ۲۰۲۵ بر میگردیم در اتاق تدی سوزان و تدی باهم نشسته بودن
از دید سوزان داستان را قطع کرد م وگفتن خوشم نمیاد که یکی یک ساعت تمام به من نگاه کنه تدی گفت چی ببخشید من معذرت می خواهم که یهو
خوب گذاشتم تون در شوک خوب سن فراموش نشه بگید در نظر ات
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منم 11 سالمه☺️❤️🐞❤️🐞❤️🐞❤️🐞❤️🐞
سلام عالی بود یکی بیاد داستان منم بخونه قشنگه پارت 2 توراهه اسمش عشق خون آشام هست🍭❤️🐞🍭❤️🐞🍭❤️🐞🍭❤️🐞🍭❤️🐞🍭❤️🐞
ممنون