سلام بچه ها
خب تو مهمونی بودن از زبان مرینت ادرینا و ماریا گفتن میرن مادر پدر را هم رادارند حرف میزنن منم نشستم همینجا چند نفر دارن می رقصن دیدم ادرین اومد گفت افتخار میدین گفتم باشه یه آهنگ ملایم پخش شد رقصیدنمون تموم شد دیدم سلینا و کاگامی اومدن بچه ها کلویی دیگه خوب شده رفتن تو دستشویی منم الکی پام رو گذاشتم رو پا ادرین گفتم ببخشید رقصیدن بلد نیستم برم دستشویی الان برمیگردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ادامه بده واقعا خوبه
قسمت های بعدی رو زود بزار
واقعاً عالی بود
خیلی خوب مینویسی
بچه های عزیز من برای این داستانم مشکل داشتم به خاطر همین نمیتونستم زیاد بنویسم داستان بعدی م که یک پارتش تو بررسی است رو زیاد ،ینویسم
عجیب بود هیچشکی دقت نکرد مرینت رفت حرفاشون رو شنید نویسنده جان واقعا برام سواله عزیز دل حالت خوبه؟ حواستون هست چی مینویسید از این موردا زیاد بوده جون من یخورده دقت کنید قصد توهین نداشتما ولی واقعا عجیب بود
بعدی زود بگذار کیوتم😍
خیلی کم نوشتی
بابا یعنی یکم زیادتر بنویس