
可児市は این قسمت پنجم هست توی قسمت های قبل چیزی نشد اینجا جالبه 🤤
که یهو نامه شروع کردن به تموم خوردن بعد بی حرکت شد تقریبا 20 بار شد اعصبانی شدم و با داد و بی داد گفتم 😠😠😠🤬 ببین نامه ای زنده ای هر چی میخوای باش من از تو لجباز ترم آنقدر صدام بلند بود که ن.خ اومد تو با یه راکت بدمینتون و گفت چیه چیشده کی اومده اینجا با آرامش گفتم می شه لطفا اون کرد رو بهم بدی ؟

و راکت رو از روی جهان هستی محو کردم ( من اعصبانیتم رو اینطورب خالی میکنم خب لباسام رو عوض کردم و نامه رو هم گذاشتم روی کیفتم حوصله لباس عوض کردن رو نداشتم و این لباس رو پوشیدم

رفتیم مدرسه دوباره مثل سابق بود پیت هم با این محل به دخترا نگاه می کرد منم کار پیت رو تقلید کردم فلش بک به عقب 👈👈
توی ماشین پیت گفت: بل 💞 گفتم بله گفت: هری می خوای به من بگو چیز های که لازم داری چون احساس می کنم رابطه مون کم شده با ناراحتی گفتم پس بریم خونه دلم نمی خواد جلوی نورمن ( اسم راننده) چیزی بگم گفت باشه منم گفتم دوستت دارم 💞❤️

کلاس که تموم شد . به پیت گفتم من پیاده میام .گفتم باشه. توی راه همون پسری که جمله ی بدون چشمای سبز .... رو دیدم توی این حالت 👆👆 تا منو دید هول شد ولی کاملا خون سرد با همون گربه توی بغلش اومد جلوم و با خجالت گفت : تو فیزیک بلدی گفتم ها ؟ گفت پرسیدم تو فیزیک بلدی گفتم آره ولی .. پس می شه یه لطف بهم کنی و بهم یاد بدی افتادم این ترم رو گفتم باشه . گفت کجا یادم میدی ؟ گفتم خونه ما چه طوره گفت باشه
گفتم خب کی ؟ گفت هر وقت باشه . گفتم پس فردا ساعت ۱۲ بیا تا ساعت ۶ گفت باشه و خداحافظی کردیم و رفتیم منم رفتم خونمون و شروع کردم مشق هام رو نوشتن مشقام اینقدر زیاد بود که از ساعت ۱ تا ۴ تول کشید
بعد خوابیدم احساس کردم یه چیزی محکم خورد توی شکمم تا حدی که چشمام از حدقه در اومد دیدم دومینو ه شیرجه زده تو شیکمم تا بغلش کنم 🙂 بغلش کردم و دوباره با هم خوابیدم ( الان واقعا خوابم میاد )
بعد با یه صدای بنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ شنیدم بدو بدو رفتم سمت صدا دیدم پیت زده گاز رو منفجر کرده و خودش هم عین کباب شده بود کباب نیم رو
از خنده ترکیدم و بعد رفتم سر نامه این بار عین بچه آدم نشست و خوندمش جالب بود عین یه داستان
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون
راستی من با یه حساب دیگه وارد شدم و الان اسمم نزکو هست
خیلی خیلی عالی بود😍😍