
سلامممممم من برگشتم . همینکه پارت دوم منتشر شد منم پارت سومو نوشتم .اتفاقات خیلییی جذابی تو این پارت رخ میده تا اخر با من باشین تاریخ نوشتن۱۴۰۰/۳/۲۱

انتخاب آلیس کسی نبود جز تهیونگ . آلیس : خاله آریانا ، من استاد تهیونگو خیلی دوست دارم ، اون خیلی جنتلمنه و ادم جذبش میشه. بنظرم با ایشون برین . تو :( درسته حق با توعه اما ... ) . آلیس : (اما چی ؟) تو : (هیچی 🙂. با تهیونگ میرم .) تو منظورت از اما کوک بود ولی خودت نمیدونی که عاشقشی . با خودت میگی : خدای من این دیگه چه حسیه ؟! چرا باید بخوام با کوک برم ؟! چرا بودن با کوک باعث ارامشم میشه ؟! بعدسرتو تکون دادیو و گفتی : نه ! اینا دیگه چه فکرای خنده دارین . من با تهیونگ میرم به جشن بالماسکه . تو به سمت اعضا اومدیو گفتی : من میخوام با تهیونگ برم به جشن ! کوک شوکه شده بود و خیلی ناراحت شد . کوک : چرا ؟ نظر خودته ؟ تو : آره ، نظر خودِخودمه . تهیونگ خیلی شاد بود و این دومین بار بود که تو ناخواسته باعث شدی کوک ناراحت بشه .

روز بعد رسید ، شب قراره تو با تهیونگ بری جشن و اعضای بی تی اس هر کدوم با یکی از کارکنای موسسه قراره بیان ؛ اما انتخاب کوک کس دیگه ای بود . اون سارا رو انتخاب کرده بود .( سارا یه دختررر خوشگللل و پولداره . خیلیییی پولداره . سارا دوست داره خودشو مهربون نشون بده ولی اصلا اینطور نیست . اون چشم دیدن موفقیتو نداره و میخواست موسستو ازت بگیره ولی نتونست به هدفش برسه و الانم عاشق کوک شده . اون میدونه اون هفت تا پسر بی تی اس ان و الان دارن نقش بازی میکنن و این موضوع رو وقتی متوجه شد که اعضا داشتن قایمکی حرف میزدن و سارا این موضوعو شنید و نمیخواد کسی بفهمه و در تلاشه که اعضا رو ازت دور کنه و اونارو به خونه خودش ببره .)سارا ☝🏽 تو وقتی شنیدی کوک سارا رو انتخاب کردی واقعا ناراحت شدی . رفتی پیش کوک . تو : کوک ! تو چرا سارا رو انتخاب کردی ؟! کوک : خوشم اومده ، حالا تو بگو که چرا تهیونگو انتخاب کردی ؟! . تو : چه فرقی میکنه من تو رو انتخاب کنم یا اونو ؟ . کوک : پس برای منم فرقی نمیکنه که تو رو انتخاب کنم یا سارا رو . تو نمیدونی عاشقشی و بهمین خاطر گفتی باشه و رفتی که اماده شی . این جشن یکی از مهمترین جشناست . تو این جشن قراره رئیس جمهورم و مقام های دولتی بیان و تو و کارکنای موسستم دعوتن . ماریا ( صمیمی ترین دوستت) بهت میگه که : آریانا بیا بریم آرایشگاه . حتی پسرا هم میرن آرایشگاه تا در این جشن بدرخشن . تو : نه ماریا من خودم حاضر میشم . ماریا : ولی جشن امسال مثل سالای قبل نیست و افراد بزرگی در این جشن حضور دارن . تو : ماریا خودت میدونی دوست نداشتم بیام ولی بخاطر شماست که دارم میام . ماریا رفت تا حاضر شه و تو هم حاضر شدی .

تو☝🏽 اماده شدی . تهیونگ اومد دنبالت . درو زد . درو که باز کردی . ، تهیونگ اوللللل سکوت کرد . تو : سلام تهیونگ. تهیونگ : س..سلاام . آریانا خودتی ؟ تو : 😊معلومه که اره . تهیونگ : آآ..رریا..نا ، توووو... زیباترین دختر دنیا هستی . تهیونگ محوت شده بود و راه افتادین . رسیدین به سالن . وارد که شدینننن ... واووو 🤩💖 همه به تو و تهیونگ خیرع شده بودن . سارا و کوک هم پیش هم بودن . کوک مثل همیشه با حسرت نگاهت میکرد . وقت رقص رسید . تهیونگ : بانوی زیبا افتخار میدین با من برقصین ؟ تو : بله . چرا که نه 😇. شما رفتین برقصین . تهیونگ کمرتو گرفت و تو هم دستتو گذاشتی رو شونه هاش . اولین بار بود که اینقدر از رقصیدن لذت میبردی . ناگهان حواست رو کوک جمع شد که داشت با سارا میرقصید . تو اصلا ازون وضعیت خوشت نمیومد . اولین بار بود به سارا حسودی میکردی . تو فکر کوک بودی که یهد تهیونگ گفت : خسته نیستی آریانا؟ میخوای بشینیم ؟ تو : نه! منکه لذت میبرم . داشتین میرقصیدین که تو یهو سرتو گذاشتی رو سینه تهیونگ . تهیونگ یهو نگات کرد و تعجب کرد . هر دوتاتون حس خیلی خوبی داشتین . نمیخواستی سرتو از رو سینش برداری . تهیونگ : آریا.. تو : هیچی نگو . میدونم که تو هم حس خوبی داری. وقتیکه سرتو گذاشته بودی رو سینه تهیونگ ، کوک نتونست تحمل کنه و از سالن رفت . بعد از یه رقص طولانی و لذت بخش شما نشستین و تهیونگ بهت گفت که میخواد بهت یه چیزی بگه و خواست که برین یه جای خلوتی

شما به یه جای خلوتی رفتین . تهیونگ بهت نزدیک و نزدیک تر شد و تکیه ت داد به دیوار . نزدیکت شد . فقط چند میلی متر باهم فاصله داشتین . تهیونگ : آریانا ، من اولش اصلا ازت خوشم نمیومد ولی به مرور زمان وابستت شدم . تو مهربون ترین دختری هستی که دیدم . تو نایابی ، لطفا مال من شو . اون شبی که روی کاناپه پیش من خوابیده بودی جزء زیباترین شب های زندگیم بود و نمیخواستم صبح شه . اون روز اولین باری بود که از بودن باهات لذت میبردم . وقتی دستامو میگرفتی و بهم غذا میدادی ، من زود سیر شدم ولی نمیخواستم دستاتو ول کنم . امشب وقتی دیدمت زبونم بند اومده بود و هنوزم دوست دارم تماشات کنم . وقتی سرتو گذاشتی رو شونه هام حس کردم بغلم میتونه برات جای امنی باشه . آریانا من بهت قول میدم همیشه پیشت باشم . در تمامی ناراحتی ها و شادی هات پیشت باشم . آغوشم امن ترین مکان دنیا باشه برات . قول میدم جز تو هیچ دختری وارد قلبم نشه . آریانا من عاشقتم 🥺 خیلییی عاشقتم 🥺. لطفا باهام باش . تو نمیدونستی چی بگی . حس خوبی داشتی .چون تو هم از تهیونگ انرژی مثبت میگرفتی . سرتو پایین انداختی و زیر لب گفتی : من.. منن ... نمیدونم چی بگم ... بعد تهیونگ آروم لبا*اشو گذاشت رو لبا*ت و بوسیدت . شاید چن دقیقه طول کشید . یهو به خودت اومدیو و گفتی اگه میشه منو ببر خونه تا فکر کنم .

وقتی میخواستی برگردی سارا اومد جلوت و گفت : با کوک چیکار کردی؟ کوک کجاستتت ؟؟؟ تو : من نمیدونم ، خبری از کوک ندارم . سارا : اگه بلایی سرش بیاد من میدونم و تو . تو کمی عصبانی شدیو گفتی : سارا حق نداری به من دستور بدی . برو اونور میخوام برم . تهیونگ تو رو به خونه رسوند و تو بهش گفتی : تهیونگ ، تو میتونی بری ، من میخوام کمی فکر کنم . تهیونگ قبول کرد و رفت . وقتی وارد خونه شدی یکی تو تاریکی دستتو کشوند و تو میخواستی جیغ بکشی که با صداش فهمیدی کوکه . کوک : هیسسسسس 🤫🤫🤫 بعد لب*اشو نزدیک لب*ات کرد و بوسیدت . تو شوک شده بودی و نمیدونستی چیکار کنی .امشب هم تهیونگ هم جنگ کوک بوسیدنت 🤭. خودتو عقب کشیدی و گفتی کوک داری چیکار میکنی . چراغارو که روشن کردی . وایییی چشماش از بس گریه کرده بود قرمز شده بود و نای حرف زدن نداشت . تو : جونگ کوکککک ! با خودت چیکار کردیییی ؟؟!!! کوک : من .. مننن بی تو نمیتونم ! نمیتونم تحمل کنم با یکی دیگه باشی . نمیتونم تحمل کنم با یکی دیگه برقصی ! آریانا من عاشقتم . میخواست داد بزنه که عاشقتم ولی خیلی خسته و ضعیف بود . دستتو گذاشتی رو لباش و با بغض گفتی : هیس 🤫 هیچی نگو ! هیچیییی !!! چرا بخاطر من این بلا رو سر خودت آوردی ؟ وایسا برم برات یه چیزی بیارم تا بخوری . بلند شدی ولی کوک دستتو گرفت و گفت : نه ! تنهام نزار ! پیشم ببون . لطفا . تو : کوک چند لحظه وایسا الان میام . رفتی و یکم مربا و نون اوردی و لقمه ها رو میذاشتی تو دهن کوک . کوک همزمان که میخورد گریه هم میکرد و بعد یهو گفت : نمیتونم . دیگه نمیتونم . اشکاشو با دستات پاک کردی و گفتی کوک بیا بریم . امشب تو رو تخت من بخواب ، من رو کاناپه میخوابم . بلندش کردی و بردیش اتاق ، رو تخت درازش کردی و لحافو کشیدی روش . خواستی بری که کوک دستاتو گرفت و گفت : نه ! نرو ! لطفا تنهام نزار . پیشم بمون . کوک اصلا حالش خوب نبود و برای همین تو هم کنارش دراز کشیدی و خوابیدی . (اینجوری خوابده بودین ☝🏽)یهو بیدار شدی .فکرت مشغول بود و دستتو میکشیدی رو موهاش و میگفتی : هیسسسسسس نگران نباش ! من پیشتم . تو هم کوک و هم تهیونگو دوست داشتی ولی نمیدونی کدومو انتخاب کنی ... خوابت نمیبرد . باید تا فردا به یکیشون میگفتی که میخوای با کی باشی .
صبح شد و توو...
خب این پارتم تموم شد . تو پارت بعدی تو یکیشونو انتخاب میکنی . ممکنه کوک باشه یا وی یا حتی یکی دیگه از اعضا .
لایک و کامنت و فالو یادتون نره دوستون دارم خیلیییی خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگه👏🏻👏🏻👏🏻😊
مرسی عزیزم 🥺😍🙏🏽
عالیههههه پارت بعد رو لطفا خیلی زود بزار😃💜
حتمااااا
نوشتمش و الان تو صف بررسیه ، تا یه هفته دیگه مطمينم منتشر میشه
عالی بود.
زود پارت بعدی رو بزار
❤️☘️مرسی نظر لطفته
خیییلللللییییی عالییییییی بود👌👌👌
لطفا پارت بعد رو هم زودتر بذار
حتما 🥺🧿❤️