پارت اخر داستانم لذت ببرید 😍😘.
من لیا رو به شهربازی رسوندم و به بهانه خوراکی رفتم تا به جونکوک و بقیه اعضا رو خبر کنم تا برای غافلگیر کردن لیا اماده بشن .
لیا:چرا امشب انقدر شهر بازی خالیه ؟؟!!
چرا اونی نمیاد نکنه اتفاقی افتاده
داشتم میرفتم دنبال اونی که یهو ....
اهنگthe truth Untoldبخش شد
و جیمین و اعضا با خوندن این اهنگ عاشقانه بهم نزدیک شدن و بعد از اتمام اهنگ منو اعضا جیمین و لیا رو تنها گذاشتیم .
جیمین:لیا من اینجا رو اجاره کردم تا عشقی که نسبت بهت دارم رو با تمام وجود بهت بگم با اینکه خیلی دیر اینکارو کردم و باید زود تر اینا باهات صحبت میکردم ولی ازت میخام که منو ببخشی 😊(واییییی فرض کن اینارو جیمین بهت بگه😍😭) ....
منم بدون هیچ درنگی پریدم بغلشو گفتم جواب من مثبته
جیمین که خنده اش گرفته بود گفت ما که حتی با هم قرار نذاشتیمو با هم تنهایی نرفتیم بیرون 😂😁
منم گفتم خوب الان منو اووردی شهر بازی میتونی هر کاری دوس داشتی کنی🤤😈
جیمین که خیلی خوشحال بود چشمکی زدو بهم گفت پس منتظر باش '__'😂
با هم به طرف وسایل بازی راه افتادیم(:
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (3)