❄❄❄❄❄ببخشید اگر این پارت یه خورده کم شد . چون باید یه جای خوب تمومش میکردم این پارت رو . حمایت کنید پارت بعد هم پشت سرش آپمیشه ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
• روی تختم پهلو به پهلو شدم . خوابم نمیبرد . نگاه به ساعت کردم . ۴ صبح بود . سرمو توی بالشت فرو کردم . 《 آخخخخ خدااا چرا نمیتونم بخوابم 😣😣😤😤😤》 ● همش تو ذهنم دیدار های منو جونگ کوک بود . من چم شده . این قد حس کنارش بودن خوبه که من اینطور شدم ؟ خب اره خنگول مگر نه الان خوابِ خواب بودی و هزار پادشاه رو تو خواب میدیدی .... نه اینطور نمیشه . حداقل پاشم برم به کارام برسم . هی زندگی کنار اون همه چیزایی که بهم بدهکاری یه خواب امشب هم بزار ● از جام بلند شدم رفتم سمت آشپز حونه که یه لیوان اب بردارم . وقتی داشتم اب میخوردم به در و دیوار خونه نگاه کردم . 《 چرا هیچ وقت دقت نکرده بودم که خونه این قد خالیه . اینجور موقعها ترسناک میشه .》 خندم گرفت از حرفم و دوباره یاد موقع تیر اندازی افتادم . حس عجیبی داشت . نه از اینکه برای بار اولم بود برای اینکه کنارش بودم . دوبارههه🤦🏻♀️
برای اینکه یکم از فکرش بیرون برم رفتم سراغ برگه هایی که گفتم به تایلر بزارشون خونه . دوباره لیستو برسی کردم . دوباره سن ها وارثان همچی . عااا. چرا؟ چرا اسم جونگ کوک نیست . نکنه ؟ نکنه اون اصلا از خاندانی نباشه؟ . اصلا این چقدر مکه مهمه خب نباشه بهتر . ولی خب باید ازش بپرسم .باید سریع تر اون دوتا بازی بعد هم ببرم 😂 》
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
61 لایک
عالی بود راستی آجیم میشی
ملیکا ۱۳
پارت اخر رسید نفسا. نظراتتون رو بگید توی نظرات پارت اخر . حتما جواب میدم🦋💜💜💜
پارت بعدی اومد لاولیا❤❣❣❣
عالیییی بود
مرسیی😍❣🦋