بفرمایید پارت 3 🤗🤗 .
مرینت تنها توی اتاق نشسته بود، با خودش گفت : آدرین میاد دنبالم؟؟ 💘💘💘 و بعد گریه سر داد 🥺😫 . روز ها گذشت و گذشت اما خبری از آدرین نبود، این قضیه باعث شد که مرینت نگران آدرین بشه 😶 . یکی از همین روز ها، کرلین در اتاق مرینت رو باز کرد و اومد داخل. مرینت گفت : مادر، نمیتونم آزاد بشم؟؟؟؟ 😣 . کرلین گفت : از کارت پشیمونی؟؟ . مرینت گفت : آره خیلی، لطفا بزار بیام بیرون 😢 . کرلین گفت : فکر کنم به اندازه ی کافی تنبیه شدی، میتونی از اتاقت بیای بیرون 🤗😌 . مرینت گفت : خیلی ممنونم مامان 😘😘😘😘 . مرینت از اتاق بیرون اومد و مقداری خون خرد و بعد آروم به اپریل گفت : بیا اتاق، کارت دارم. اپریل گفت : باشه. اپریل به اتاق اومد و پرسید : چی شده؟. مرینت گفت : تو این چند روزه از آدرین خبری نشد؟؟ 😕 . اپریل گفت : نه ، چطور؟؟؟ . مرینت کفت : راستشو بگو! . اپریل گفت : راستش، دو روز پیش برامون یک نامه اومد که توش نوشته بود : فردی بنام آدرین قراره یک هفته دیگه اعدام بشه. مرینت گفت : چی؟؟؟! ، چرا؟؟؟ . اپریل گفت : نمیدونم، اما فقط میدونم که آدرین توی قلعه ی پادشاه هنری، اعدام بشه 😔 . مرینت گفت : باید برم و کمکش کنم! . اپریل گفت : نباید خودتو به خطر بیاندازی! . مرینت گفت : آدرین، قبلا جون منو نجات داده، من میخوام برم کمکش کنم 💞 . اپریل گفت : پس مامان و بابا چی؟؟ . مرینت گفت : من عاشقشم! . اپریل گفت : واقعا؟؟ . مرینت گفت : آره واقعا. اپریل گفت : اما اون یک انسانه، تو نباید عاشق اون باشی! . مرینت گفت : تا دیر نشده باید برم! ، خدانگهدار دار 💔👋👋 . اپریل گفت : نرووووووووووو! . مرینت با سرعت ، سوار یک اژدها شد و به سمت قلعه ی پادشاه هنری حرکت کرد ⚡⚡⚡ .
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
عالیییییی حتما زود پارت بعد رو بنویس😉🖤🍫
نوشتم تو صفه 😍😍
فوقالعاده بود 😊❤
خیلی ممنون 😊😊
عالی بود پارت بعدی هم زود بذار 💐💐💐
ممنون، چشم حتما
عالی بود
ممنونم 😙😙😙😙