10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Lida انتشار: 3 سال پیش 391 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های گاییز ببخشید دیر شد چون گوشیم خراب شده بود نتونستم زود بزارم اما از این به بعد زود تر میزارم
کار یک ابر شرور باشه برای همین رفتم توی یک کوچه که برای اطمینان مطمئن بشم که کار یک ابر شرور نیست پس اول یک بار دیگه از تیکی پرسیدم که باید چیکار کنم و اونم همه چیز رو از سیر تاپیاز برام تعریف کرد یعنی دوباره تعریف کرد و بعد از تعریف کردن ها گفتم تیکی اسپاتس آن خیلی لباسم خوشکل شده بود واییی دارم ذوق مرگ میشممممم🤩😍😍😍 رفتم روی یک پشت بام که یک دفعه....
یک نفر که به نظر خیلی جذاب و جنتلمن می اومد روی بکی از پشتبام ها ایستاه بود و فکر میکنم داشت به اتفاق وحشت ناکی که رخ داده بود فکر میکرد از زبان ادرین : بعد از اینکه مرینت از خونه عمو مارک رفت بیرون رفتم توی اتاق مارسل که یک صدای بلند و بعد از اون یک زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد فکر کردم کار یک ابر شرور باشه پس به پلک پنیر دادم، تبدیل شدم و رفتم روی پشت بام و داشتم به اینکه ممکنه این اتفاق وحشتناک که کاره چه کسی باشه فکر می کردم که... از زبان مرینت : رفتم پشت سر اون پسر جذاب و دستم رو گذاشتم روی شونه اش و بهش گفتم تو هم به این فکر میکنی که ممکنه کار چه کسی باشه نه؟ گفت:اره اما شما کی هستید؟ گفتم :مگه کوامیت بهت درباره همکاریمون نگفته بود؟ گفت :نمیدونم شاید گفته بود یادم نمیاد خب اسمت چیه گفتم:من لیدی باگ هستم اسم تو چیه؟ گفت من :اوممممم من کت نوار هستم گفتم :خوش بختم خب فکر کنم صحبت کردن دیگه بس باشه و باید بریم دنبال مقصر این اتفاق بگردیم تا کل شهر رو نابود نکرده نظرت چیه؟ گفت : وای ببخشید😅😅اصلا حواسم نبود بهتره بریم گفتم :بریم از زبان مرینت:رفتیم و دنبال عامل اصلی این اتفاق نحص میگشتیم که یک ادم عجیب غریب با قدرت کنترل زمین جلومون سبز شد فکر کنم بابا درست میگفت اون باید یک شرور باشه پس باهاش جنگیدیم اما نتونستم شکستش بدم برای همین از لاکی چارم استفاده کردم و یک چیز عجیب غریب افتاد تو دستم پس به توصیه بابا عمل کردم و گشتم تا بتونم راه حلی براش پیدا کنم تونستیم وسیله ای که توش اکوما بود رو پیدا کنیم اما قبل از اینکه از لاکی چارم استفاده کنم و وسیله رو بشکونم کلی پروانه از دهن اون مرد اومد بیرون و صورت یک نفر که فکر کنم دختر بود رو تشکیل داد خیلی برام اشنا بود فکر کنم اون لایلا بود🤨🤨 که اون پروانه ها داشتن میگفتن یعنی درست بخوام بگم اون دختر داشت میگفت حرف دختر :سلام به همه ی مردم پاریس امیدوارم از نمایشم لذت برده باشید من حاک ماثم. لیدی باگ و کت نوار هرچه زود تر میراکلس هاتون رو بدید تا...
مردم شهر و خود شهر بیشتر از این صدمه ندیده گفتم :حاک ماث، پاک ماث هرچی که هستی گوش کن اولا برو اسم مزخرفت رو درست کن که ادم هیچی نمیفهمه ازش دوما ما داریم باعث نابودی شهر میشیم برو بابا فعلا خدا حافظ و همه پر وانه ها رو گرفتم بعد به کمک کت نوار و پنجه برندش اون شیئی که داخلش اکوما بود رو شکستیم و اکوما رو گرفتم و رفتم توی همون کوچه تغیر شکل دادم که یهو.... از زبان ادرین :داشتم با لیدی باگ با اون شرور می جنگیدیم که یهو اکوما ها اومدن و به یک شکبی در اومدن که فکر کنم صورت بود بعدش لیدی باگ با اون کسی که داشت اکوما هارو کنترل میکرد حرف زد و ما شرور رو شکست دادیم رفتم توی اتاق مارسل چون هیچ کس نبود تغیر شکل دادم و رفتم نشستم روی تخت و با گوشی بازی کردم از زبان مرینت:که یهو گوشی زنگ زد بابا بود تا برداشتم بابا گفت سریع بیا خونه کارت دارم تا خواستم بگم برای چی گوشی رو روم قطع کرد😐 بیشعور (LK:کسی به باباش میگه بیشعور؟ 🙂 SA(دوستم) :راست میگه کسی به باباش میگه بیشعور؟ مرینت :به شما ها چه؟ والا برین داستانتون رو بنویسید) خوب داشتم میگفتم که این دوتا فضول اومدن وسط حرف زدن من ایشش😒😒برای همین رفتم سمت خونه وقتی رسیدم در زدم که یهو....
از زبان ادرین : داشتم با گوشی بازی میکردم که صدای در اومد دیدم کسی در رو باز نمیکنه برای همین رفتم در رو باز کردم با دیدن اون صحنه خشکم زد او اون اون مرینت بودددد😳😳 که با صدای مرینت به خودم اومدم داشت میگفت :سلام ادرین ادرین اهای حواست کجاست ادرین ادریننننن که گفتم:سلام ببخشبد اخه خیلی شکه شدم فکر کردم رفتی خونه گفت اره داشتم میرفتم که باب اا یعنی چیزه عمو مارک برام زنگ زد و گفت بیام اینجا الان اونا کجان گفتم نمیدونم شاید توب اتاقشون باشن گفت :ممنون بعدا میبینمت 😇😊👋 از زبان مرینت :رفتم روبه روی در اتاق مامان و بابام در زدم و دیدم کسی جواب نمیدن برای همین رفتم داخل دیدم کسی نبود پس به یخمکی پیام دادم که ببینم کجان گفت با عمو و زن عمو و فیبیکس داخل باغ پشتی هستیم بیا اونجا گفتم باشه و رفتم به سوی باغ پشتی وقتی رفتم اونجا از بابا پرسیدم ادرین اینجادچیکار میکنه گفت اول سلام دوم اون پسر خالهی فیلیکس هست گفتم ایی ببخشید سلام واقعا؟ واقعا فیلیکس پسر خالهی ادرینهههه؟ ای خدا فیلیکس خدا بگم چی کارت نکنه زودتر بهم میگفتی دیونه اوففف حالا بابا واسه چی گفتی بیام اینجا؟ گفت :بعدا بهت میگم فعلا زنگ بزن بگو شاید دیر بری گفتم باشه🙄 و رفتم تا برای خاله سابین زنگ بزن زنگ زدمو بعش گفتم ممکنه دیر بیام نگران نباشید خونه خودمونم وقتی قطع کردم با دیدن کسی که جلوم بود خشکم زد....
از زبان امیلیا : داشتن در میزدن اما کسی در رو باز نمیکرد داشتم میرفتم در رو باز کنم که دیدم ادرین داره باز میکنه در رو و وقای در رو باز کرد از دیدن کسی که پشت در بود خیلی تعجب کردم ادرین هم تعجب کرده بود بعد ادرین و مرینت با هام حرف زدن مرینت داشت میرفت سمت باغ پشتی پس من و ادرین دنبالش رفتیم رفت پیش عمو مارک و چون ما نمیتونستیم بریم نزدیک تر پس یه گوشه وایسادیم دیدیم مرینت داره میاد این سمت ولی فکر کنم مارو ندید داشت با تلفن حرف میزد داشت میگفت نگارن نباشید شاید دیر بیام خونه خودمونم که من و ادرین با این حرفش رفتیم تو شک 😳 پس رفتیم جلوش و گفتم :حدسم درست بوددددددد تو خواهر مارسل و ماریا هستییی هووووررراااااا گفت :ام امیلیا لطفا به کسی نگو باشه 😅 امیلیا :چرا نگم🤨 مرینت:چون اه بزار بریم بابام همه چیز رو میگه دنبالم بیاین از زبان مرینت :وای یعنی چی اینا الان چرا فهمیدنننننن(Lk:چون من خواستم بفهمنSA:خوب کردی عزیزم باید میفهمیدن مرینت جون چون ما خواستیم 😏مرینت :کوفت درد حالا نمیشد الان نفهمن قحطی وقت اومده بود LK:ببین عزیزم بهتره بری وگرنه هنه چیز رو بهشون میگم از جمله اینکه تو مرینت :من چی؟ SA:تو لیدی باگ هستی😊 LK:اره پس برو بای بای 👋👋)
(ببخشید بچه ها یادم نمیاد کجا بودیم اگه دو صفحه تکراری شد ببخشید) از زبان ادرین : داشتم با گوشی بازی میکردم که صدای در اومد دیدم کسی در رو باز نمیکنه برای همین رفتم در رو باز کردم با دیدن اون صحنه خشکم زد او اون اون مرینت بودددد😳😳 که با صدای مرینت به خودم اومدم داشت میگفت :یلام ادرین ادرین اهای حوایت کجاست ادرین ادریننننن که گفتم:سلام ببخشبد اخه خیلی شکه شدم فکر کردم رفتی خونه گفت اره داشتم میرفتم که باب اا یعنی چیزه عمو مارک برام زنگ زد و گفت بیام اینجا الان اونا کجان گفتم نمیدونم شاید توب اتاقشون باشن گفت :ممنون بعدا میبینمت 😇😊👋 از زبان مرینت :رفتم روبه روی در اتاق مامان و بابام در زدم و دیدم کسی جواب نمیدن برای همین رفتم داخل دیدم کسی نبود پس به یخمکی پیام دادم که ببینم کجان گفت با عمو و زن عمو و فیبیکس داخل باغ پشتی هستیم بیا اونحا گفتم باشه و رفتم به سوی باغ پشتی وقتی رفتم اونجا از بابا پرسیدم ادرین اینجادچیکار میکنه گفت اول سلام دوم اون پسر خالهی فیلیکس هست گفتم ایی ببخشید سلام واقعا؟ واقعا فیلیکس پسر خالهی ادرینهههه؟ ای خدا فیلیکس خدا بگم چی کارت نکنه زودتر بهم میگفتی دیونه اوففف حالا بابا واسه چی گفتی بیام اینجا؟ گفت :بعدا بهت میگم فعلا زنگ بزن بگو شاید دیر بری گفتم باشه🙄 و رفتم تا برای خاله سابین زنگ بزن زنگ زدمو بعش گفتم ممکنه دیر بیام نگران نباشید خونه خودمونم وقتی قطع کردم با دیدن کسی که جلوم بود خشکم زد....
از زبان امیلیا :داشتن در میزدن اما کسی در رو باز نمیکنه برای همین رفتم تا در رد باز کنم که دیدم ادرین داره باز میکنه در رو و وقتی در رو باز کرد از دیدن کسی که پشت در بود خیلی تعجب کردم ادرین هم تعجب کرده بود اون مرینت بودددد دیدم مرینت داره میره به سمت باغ پشتی پس من و ادرین دنبالش رفتیم رفت پیش عمو مارک و چون ما نمیتونستیم بریم نزدیک تر یک گوشه ایستادیم که مرینت اومد طرف ما و داشت با گوشی حرف میزد فکر کنم مارو ندید داشت به کسی که پشت تلفن بود میگفت امشب شاید دیر بیام نگران نباشید خونه خودمون هستم وقتی گوشی رو قطع کرد مارو دید گفتم :پس حدسممم درست بودددددددد تو خواهر مارسل و ماریا هستییی از زبان مرینت :رفتیم پیش مامان و بابا و اتفاقی که افتاده بود رو براشون توضیح دادم و اونا هم همه چیز رو برای اون دوتا تعریف کردن و گفتن به کسی چیزی نگن بعد چند ساعت بابا بهم پیام داد که برم تو اتاقشون وقتی رفتم بابا به نظر خیلی عصبانی به نظر می رسید که یک دفعه بلند شد و بغلم کرد و گفت کارت عالی بود مرینت عاشق جواب دادنت به حاک ماث شدم راستی صورتش رو نشناختی که صدای کیه یا صورت کیه؟ گفتم :بابا جون به لبم کردی گفتم حالا چی میخوای بگی چرا صورتش و صداش خیلی برام اشنا بود فکر کنم صورت لایلا بود اما صداش رو مطمئن نیستم مارک:ممنون دختر قشنگم به نظرم از این به بعد باید بیشتر به لایلا دقت کنی باشه؟ مرینت :باشه مارتا :اهم اهم نمیخواین بس کنین بیاین بریم نهار بخوریم مارک و مرینت :وای یادمون نبود بریم😂😂😂 از زبان ادرین :چند ساعت بعد از اینکه عمو مارک همه چیز را تعریف کرد مرینت رفت توی اتاق عمو مارک و بعد از 20 دقیقه از اتاق اومدن بیرون و نشستیم نهار خوردیم بعد نهار من رفتمدتوی حیاط و به پلک گفتم:پلک تو گفتی که یک نگهبان برای میراکلس ها هست و الان اون نگهبان کجاست؟ پلک :اولا بهم پنیر بده که خیلی وقتع چیزی نخوردم🙎دوم چند تا بده سوم زود تر🥺🥺ادرین :باشه ولی بعدش باید بهم بگی خب؟ پلک :خب رد کن بیاد (:
از زبان مرینت: رفتم تو اتاقم و به تیکی ماکارون دادم و بعدش هم رفتم طبقه پنجم تا با بچه ها گیم بازی کنیم 12 دست بازی کردیم 4 دست من بردم 3 دست مارسل 2 دست ادرین 1 دست ماریا یک دستم فیلیکس امیلیا و ادلی هم که نشسته بودن نگاه میکردن دیگه شب شده بود و میخواستم برم. که فیلیکس گفت میرسونمت دیر وقتع یه سری هم به عمو تام و زن عمو سابین میزنن منم بهش گفتم اگه میخوای بیای بیا فقط زود اگه معطلم کنی میرم ماشین مازسل و بر میدارم میرم مارسل:هه؟ مرینت :خفه
از زبان فیلیکس (LK:وفتم گناه داره بیارمش) :مرینت نیخواست بره پس گفتم میرسونمت اما مثل همیشه پرو بازیش گل کرده و دوباره زبون درازی کرد پس منم سریع. اماده شدم و بردمش خونه عمو تام اما در مغازه بسته بود میخواستم بگم بیا برگردیم که دیدم ب. ی. ش. ع. و. ر رفته تو و در رو بسته والا همه دختر عمو دارن منم دختر عمو دارم خداا این چه خ. ر. ی بود نصیب من کردی خدا ایو نصیب گرگ بیابونش نکنه والا دختر عموی منم خله این که رفت پس منم برم والا به خدا که یهو یه صدایی اومد اون صدای مرینت بود یه نگاه به بالا کردم دیدم مرینت از توی بالکن داره میگه:خیل خوب بابا بیا برو تا مغزم نخوردی فیلیکس :نکنه داشتم بلند بلند میگفتم؟ 😳 مرینت په نه په داشتی یواش بواش میگفتی بیو برو تا نزدم داغونت نکردم خداحافظ 👋👋
تمام شد اینم از این قسمت یه معرفی هم بکنم ازSA همینطور که در اسلاید اخر قسمت قبل گفتم قراره از این به بعد دوستم بهم کمک کنه و SAمخفف اسم دوستم هست خب پس اگه داستنم مشکلی داشت ایرادی داشت ممنون میشم مشکلش رو بگین ممنون اگه خواستید چیزی رو بهش اضافه کنم بگید نظر و لایک فراموش نشه فالو =فالو
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
سللااممم منم دنبال کن عالی عالی
عالی بود عزیزم
مرسی گلم
عالییییییییییییییییییییی راستی ۱۰۰ تایی شدنت مبارککککککککککک ❤
مرسی گلم😘😘😘😘
عالیــ👌
لطفا پارت 9 رو زودتر بزار 🌹🌈
ممنون عزیزم
پارت 9 رو دارم مینویسم
دختر دایی عالی بود
مرسی دختر عمه جون
وایییی بلاخره اومد 🥳🥳🥳🥳🥳🥳
عالییییی بود 🤩😍🤩😍🤩🤩😍🤩
به تستای من هم اگه خواستی سر بزن
مرسی عشقم چشم به تست های شما هم سر میزنم
خیییلییی عععاااللیی بود بعدی کی میرسه
اگه تونستی ب تستای منم سر بزن
ممنون گلم بعدی رو دارم مینویسن
چشم حتما به تستات سر میزنم
اجی محشر بود دمت گردم
مرسی اجی جون دم خودت گرم😘