
اینم پارت ششم💗☁️🌼 مهربونی تا کجا؟! ببینید پارتا چه زود منتشر میشه... حالا شما باز ناشکری کنید💔:|
"توی اتاق شورای دانش آموزی" هی سان: تصور کنید یه قفس حیوانات جلوتونه، بنظرتون توی اون قفس چندتا گربه میتونه قرار بگیره؟ جونگ کوک: این دیگه چه سوالیه؟ هی سان: یه سوال روانشناسیه! توی این کتاب کلی تست روانشناسی هست، مثلا جوابی که الان میدی یه ربطی به زندگیت داره. جونگ کوک: بیشتر احمقانست! هی سان: رئیس یالا جواب سوالمو بدید دیگه!! چندتا گربه؟؟ جونگ کوک: فکر کنم... تقریبا 9تا گربه. هی سان: این جواب نشون میده در آینده چندتا بچه میخواید!! (جونگ کوک تو دلش: این که کاملا درسته!!) (هیون می تو دلش: 9تا بچه؟! این همه؟ چه خبره؟؟) هی سان: 9تا بچه، این که به اندازه یه تیم بیسباله!
هی سان: خیلی خب یکی دیگه این یکی خیلی جالبه! همه باید جواب بدید!! هیون می: ماهم جواب بدیم؟ هی سان"در حال کشیدن دست یونگی و از زیر میز بیرون آوردن اون": آره😄، خیلی خب بزارید بگم، فرض کنید دارید تو یه مسیر تاریک قدم میزنید ناگهان یه نفر از پشت دست میزاره روی یکی از شونه هاتون، اون شخص کیه؟ جونگ کوک: یه راهنمایی بکن. هی سان: نمیشه این یه امتحان نیست یه تست روانشناسیه. جونگ کوک: باشه. هیون می: منظور این سوال چی میتونه باشه؟ هی سان آروم میخنده. (هیون می تو دلش: اینم از این! سوال دوم صفحه 47! جوابش میشه... اون شخص کسی هست که شما عاشقشید!! من خیلی خوب میشناسمت هی سان، احتمال میدادم بری این کتاب روانشناسی رو از تو کتابخونه بخونی!
برای همین از قبل این کتاب و خوندم جواب های سوالاتو حفظم! منتظر جوابت هستم رئیس!! میدونم اسم منو میگی!!!) هیون می: بزار ببینم، اون شخص تو خواهی بود هی سان😄 هی سان"خجالت میکشه": من؟! واقعا!! آها! (یونگی تو دلش: تو یه مسیر تاریک... احتمالا دارم فرار میکنم!! و بعد... بعد... هیون می با صورت خونی دستش رو میزاره روی شونم و میگه: چرا داری فرار میکنی، یونگی؟) یونگی: جواب من، هیون می هست. هیون می: من؟!! (هیون می تو دلش: یعنی واقعا یونگی عاشق منه؟! یونگی پسر خوبیه من ازش بدم نمیاد! ولی من اونو به چشم یه همکار، دوست یا یه همکلاسی میبینم!) هی سان: آها خب اممم رئیس فقط جواب شما مونده!
جونگ کوک: خب بزار یکم فکر کنم. (جونگ کوک تو دلش: تو یه مسیر تاریک... احتمالا اون هیون می که دستش و میزاره روی شونم!! بعد هم میگه من از فضای تاریک میترسم بیاین باهم بریم... خب تو تصورات من اینجوریه!) جونگ کوک: خب من... (جونگ کوک تو دلش: چرا هی سان داره اینجوری بهم پوزخند میزنه؟!!! صبر کن ببینم هی سان گفت جواب این سوال خیلی جالبه! هی سان هم که فکرو ذکرش عشقه!! در نتیجه جوابش یه ربطی به عشق داره!! اگه جوابش این باشه که اون شخص کسی هست که عاشقشی!! خیلی خب پس بهترین جواب ممکن باید کسی باشه که تو اتاق شورا نیست، پس...) جونگ کوک: فکر کنم خواهر کوچکترم باشه! *حالا شما تصور کنید جونگ کوک خواهر کوچکتر داره:|*
هیون می و هی سان با ناامیدی به جونگ کوک نگاه میکنن😑💔، هی سان: شخصی که دستشو روی شونه شما گذاشت، کسی که عاشقش هستین. بطور خلاصه رئیس خواهرشو خیلی دوست داره😐. جونگ کوک: بله همینطوره من خواهرم خیلی دوست دارم! (یونگی تو دلش: یعنی من عاشق هیون میام؟!! حس من نسبت به اون بیشتر وحشتهههه!!!) یونگی: رئیس، فکر کنم دچار سندرم ترس شدم با اجازتون من میرم خونه. جونگ کوک: سندرم ترس؟ ب..باشه امیدوارم زود خوب بشی. هی سان: حالا تست های کتاب بسه بزارید چندتا از اینترنت بیارم! (هیون می تو دلش: چی؟ اینترنت؟! ولی من جوابای کتاب رو حفظ بودم!!) هی سان: این خیلی نازه! تصور کنید تو یه باغ پر از گل هستید!
صاحب اون باغ گفته تا هر چقدر میخواید میتونید گل بردارید! شما به چه اندازه گل بر میدارید؟! اممم خب من فکر کنم دوتا گل بردارم! شماها چی؟ هیون می: منم فکر کنم به اندازه یه دسته گل بردارم! هی سان: که اینطور. (هیون می تو دلش: بدون فکر جواب دادم!!! خدا میدونه منظور این سوال چیه!؟) هی سان: شما چندتا بر میدارید رئیس؟ جونگ کوک تو دلش: خب مثل سوال قبلی دیگه لازم نیست اسم کسی رو بگم پس میتونم صادقانه جواب بدم.) جونگ کوک: میتونم هر چقدر میخوام مجانی بردارم! پس فقط یه جواب میمونه. من تو یه کامیون تا هر چقدر جا شد گل برمیدارم، شاید فقط یه کامیون نباشه! هی سان: عااا این طرز فکر یه آدم بی پوله...
مثلا این همه گل رو چیکار میکنید؟ جونگ کوک: میتونم جاهای دیگه ای بفروشم! (هیون می تو دلش: اونا که داشتن باهم حرف میزدن منم رفتم جواب و نگاه کردم. جوابش میشد... میشد... مقدار گل هایی که برداشتید نشون دهنده عشقتون به یه فرد خاصه! بعد رئیس تو جواب گفت یه کامیون یا شاید بیشتر؟!) هی سان: خب جواب چی میشد؟ هیون می"خجالت زده و با استرس": چ...چیز خاصی نبود، فقط گفته بود مقدار گلی که برداشتیم نشون دهنده اینه که چقدر به گل ها علاقه داریم! هی سان: یعنی چی؟ من که گل ها رو خیلی دوست دارم!! جونگ کوک: پس که اینطور، نمیدونستم انقدر گل هارو دوست دارم! هیون می: آره آره منم بیشتر از یه دست گل به گل ها علاقه دارم!

پارت ششم🌼🌈 چالش: حالا بزارید من براتون یدونه از این سوالا بگم! خب سوال: تصور کن طوفانی داره بهت نزدیک میشه، چیکار میکنی؟ سوار یه اسب میشی و فرار میکنی یا داخل یه خونه پناه میگیری؟ جوابتو کامنت کن:) عکس بالا هی سان هست*
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شایدم با اسب🤧
عالی😍💫فک کنم برم مث کسیایی که انگار دارن بشون حمله میکنن میرم تو خونه و بعد نیست و نابود میشم😹
عالیییییی😆💚
عالییییییی بود😁🧡
جواب چالش : فکر کنم داخل خونه پناه میگرم 🧡
پارت بعد رو زودتر بزار
سلام اجی عالی بود خسته نباشی❤ فقط سندرم ترسس وای مردم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
چ :اجی میرم تو خونه😂😂
عالییییی💛 چالش: فکر کنم تو خونه برم
مرسی💕
ج چالش: من سوار اسب میشم و سعی میکنم از طوفان دور بشم.
💗💗:)
منم🖤
اجی این پارت محشر بود😹💜
مرسی کیوتم💖
خیلی خب ما اومدیم😃💜 من برم بخونم😐
باشه برو بخون😹
عالی بود🌻
چالش: توی خونه پناه میگیرم:)
مرسی عزیزم💕