
سلام قسمت۲ فصل۲ ببخشید دیر شد و من بیشتر رو اون داستانم بودم مرینت آدرین زندگی جدید2 هم به تعویق مییفته و زمان دقیق نمی تونم بگم
من تسلیم نشدم و رفتم خونه جیم دیدم هیچ کاری نیمشه کرد و ویز گفت باید ببریدش پیش اساتید کوامی ها من گفتم کجاست اون گفت منظورم ۴ کوامی هستش که کوامی زنبور و طاووس و پروانه و خودم و روباه هست یعنی پنج تا معجزه گر پیش کفشدوزک
......راستی دوستان ما تا فصل۱ ادامه فصل ۲ رو داشتم می نوشتم و الان ادامه فصل۳ هست....... من گفتم حالا کجا پیداشون کنیم اون گفت باید بریم پاریس آدرین گفت به همین خیال باش فکر کردی من جعبه رو تنها می زارم و از کیفش معجزه گر ها رو در اورد ولی اونا گفتن نه پلگ و میلو لازم هستن پلگ و میلو هم رفتن پلگ همین جوری گریه می کرد ناراحت شدم و اونا گفتن اژدها و مار و اسب هم می خوایم آدرین رفت اونا هم اورداونا تونستن و تیکی رو زنده کردن من دیدم تیکی هنوز زخمی هست ولی بچش به دنیا اومد و معجزه گر مگس بود تیکی گفت نه الان درست میشه و دیدم شد گنجشک شانس اوردن
و معجزه گرش هم یک دستکش بود ما پرسیدیم چیه اون گفت پسر و دیدم تیکی دیگه واقعی مرد?????? اونا گفتن ما همین قدر زور داشتیم من گفتم نه نه چرا
تا اینجا دوست داشتین
من گفتم چجوری تبدیل به کفشدوزک بشم گفت نگران نباش تیکی یک انسان که از انسانیتش خسته شد رو کرد کوامی تو دیدم کوامی کفشدوزک اومد و اون
کلر بود هی داد میزد گفتم نگران نباش من و تو تا آخر زندگی پیش هم هستیم اون گفت چی نه نه نه نه نه نه نه نه جیم چی من گفتم همینه دیگه اون ناراحت بود و گفت یکی بهم گفت باید بگی کفشدوزک بال بزن و تبدیل میشی و من گفتم و خیلی قوی تر شدم همه چیز داشتم
می تونستم هر چی می خوام بشم گفتم موش معجزه گر ها تغیر کرد گفت پروانه باز تغیر کرد و دوباره شدم کفشدوزک
من رفتم تو اتاق کلر هم ناراحت بود یکم خندش اوردم اون گفت نه من می خوام با جیم باشم گفتم نمی دونم چیکار کنم تا درست شی ولی توکوامی منی ........۲سال بعد..... از زبان آدرین دیگه بسه تو روز به روز داری چاق تر میشی اون گفت نمی دونم چی هست امروز می رم پیش دکتر رفتم پیش دکتر و گفت این وزن تو نیست گفتم پس چی اون گفت تو یه بچه داری گفتم چی وای خدا داشتم میرفتم خونه که به آدرین زنگ زدم و گفتم اون گفت ها ها ها خدای شکرت آها آها آها دیشدیدن پرسیدم چند ماهست اون گفت ۲ ماه گفتم وای های
۷ ماه بعد
از زبان من...... بچه مرینت امروز بدنیا می یاد ولی یک مشکلی پیش میاد....... از زبان آدرین الان ۱ ساعت شده و مرینت تو اتاق عمل هست دکتر اومد و گفت بچتون سالمه ولی خانوم مرینت به هوش نمی یاد من گفتم ها چیکار باید کنیم اون گفت باید یکی بیاد که بدنش قوی باشه و کل اعضای بدنش بجز جاهایی که نباید کاری باهاش کنیم مثل قلب یا سینه یا شکم رو نه من گفتم من که دیدم یکی دیگه اومد گفت بهوش اومدن از خوشحالی بال در اوردم رفتم تو با مرینت حرف زدم و ......۱۰ سال بعد ....... الان بچشون ۱۰ سالشه و خودشون هم ۲۷ ساله هستن و اسم بچشون هست ایلای و اونا یک معجزه گر به انتخاب خودش رو دادیم بهش اون ۷ تا معجزه گر انتخاب کرد پلنگ..زنبور..لاکپشت...پروانه... مار...موش...و اژدها و هر روز داریم دنیا رو از دست ملکه معجزه گر ها نجات میدیم اون یک انسان هست که معجزه گری که رو داخل درش تنش چسبیده رو پیدا کرده و اون معجزه گر ها رو کپی میکنه الان انگار همه معجزه گر ها رو داره فقط باید اونا رو ببینه معجزه گر آفتاب پرست از زبان مرینت من و آدرین تو خونه بودیم و داشتیم با ایلای معجزه گر بازی می کردیم که دیدم کل خونه عکس صاحب معجزه گر آفتاب پرست هست ما فهمیدیم اون کیه اون برادر مادره آدرین هست که خیلی قوی هست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت جالب نبود و در ضمن کوامی ها هیچوقت نمیمیرن