
خوب پارت دوم دوستان امیدوارم نهایت لذت رو ببرید، ♡♡ذاستی نظرتون رو درباره این داستان بهم بگید باتشکر~~♡♡
خلاصه با کلی استرس رفتم تو اتوبوس کنار ادرین نشستم، ?ذوق مرگ بودم ولی به همین حال فکر بودم چطور از پارییس محافظت کنم، از زبون ادربن:??احساسم این روز ها خیلی عوض شده منظورم مرینت هست نه ادرین تو عاشق لیدی باگ هستی ارع الکی به چیزای اینطوری فکر نکن ، باید یه بحثی رو باز کنم، مرینت هر کسی نمی تونه بابام رو راضی کنم خیلی خوشحالم که تو رو دارم البته اشتباه متوجه نشو تو خیلی خوبی?
از زبون مرینت: تو دلم گفتم نه ادرین دلم می هواد بد برداشت کنم???ولی با این حرف هاش دلم رو برد، سرخ شدم، رسیدیم فرودگاه چمدونم خیلی برگ بود، یه دفع ادرین از جا بلند شد و اومد سمتم گفت تو کجا میشینی مرینت، بیبی بی ۳ بی ارع همون، گفت چه جال پس تو کنار من میشینی??خواستم بگم امم من یک کار مهمی دارم که ادرین گفت خواهش می. کنم. مرینت!! دلم نیمود نه بگم گفتم باشه ?????
بعدض که نشستیم ادرین ابمیوه با کیک خرید گفت بیا مرینت گغتم ممنون ادرین عشقمــ اه یعنی نه ممنونم دوست خوبم هههه???بعد کلی حرف زدیم و بعد رسید به موضوع عاشقی ادرین گفت من یکی رو دوست دارم که دختر خیلی باهوش و خفنیه ولی اون عاشق یکی دیگست گفتم منم درک می کنم منم یک عشق دارم که مثل تو?
گفتم ادرین من من م ن همیشه ( مهمانان محترم رسیدیم لطفا پیاده شید)?نویسنده: این جاش رو مثل تاکسی کردم??) مثل همیشه نتونستم حرفم رو بهش بزنم اه ???بیخی الیا امد سمتم گفت پرواز خوش گذشت
گفتم خوب بود گت بایدم خوب باشه ناسلانتی همش توی این۱۲ ساعتی که تو هواپیما بودسم داشتین حرف می زدین بدون خشتگی ???راست می گه خی لی خیلی حرف زدیم ولی نی دونم کی ۱۲ ساعت گذشت
گفت بیخی بیا بریم همین که از هواپیما پیاده شدیم چمدونم ریخت?ابروم جلو بپچه ها رفت نینو و ادرین و الیا کمکم کردن، بچه ها گفت بیاین بریم کافه، کلی گشتیم بلاخره کافه پیدا مردی همهی بچه ها ها۴ تا۴ تا روی یک صندلی نشتن، من و ادرین و نینو و الیا هم کنا هم
چهار تامون به دعوت نینو نسکافه خوردیم بدک نبود، رفتیم از کافه بیرون، نینو و الیا دست همدیگه رو گرفته بودن و حرف می زنن??منو ادرین هم کنار هم فقط راه می رفتیم، یه فال فروشی بود که ایند اون هایی که دوست داشتن اذدواج کنن رو نشون می داد فال فروش به ننیو و الیا گفت شما دو تا نثل همدیگه هستین نقشه کش هستین ??ولی برای هم ساخته شدین??
به من ادرین هم گفت شما بهترین زوج هستید و اینده خیلی خاص و روشنی داربن خواهستم بگم ما باهم نیستیم که ادرین گفت باز ممنون ادرین گفت تو هواپیما می خواستی چی بگی گفتم هیچی. زیاد مهم نیست
دوستان گلم ببخشید غلط املایی زیاد داره ولی ببخشید
ولی اگه میش لطفا نضر بدید به ین پست??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها چرا تستچی پارت های منو نمی زاره من دروز گاشتم نشد امروزم که می زارم از صبحی تا الان تو بازرسیه، بگید چیکار کنم و این که میتونی به خود تستچی یا پشتیبانیشه پیام بدم اگه می دونید بهم بگید با تشکر نویسنده???
دوستان باید بگم که من پارت سوم این و اون یکی داستان رو اماده کرد م و منتظرم چاپ بشه، تشکر می کنم از همراهیتون لاولی ها??
بعدی رو کی میزاری؟زود باش لطفاااا?
سیلام عزیزم من صبحی ساعت هشت صبح دو تا موضوعوم رو گذاشتم ولی هنوز تو بازرسیه???ممنون از همراه ایت
اره حتما??
عالی هسته ماه هسته لطفا هر چه سریع تر بعدی رو بزار
عالی اما واقعا غلط املایی زیاد داری
خودم هم خوندم این پارت رو واقعا زیاد غلط املایی داره چشم درست می کنم مرسی نظر داری لاولی جون??????
وای عالیه لطفا بیشتر باز از مال من که بهتره ??
مرسی لاولی، فداتم ?ممنون که نظر دادی ??می خوام داستان جدیدی دورست کنم اسمش لوکا و کلویی لطفا اگه مبشه اون داستانم بخون???
بیشتر بزار منظورم بود??
بابا خلاقیت های شما منو ذوق مرگ میکنه خیلی دوست دارم ادامه داستان رو هر چه زود تر بزاری
?????? اینطوری که پیش میری حتما یه چیزی میشی البته اگه ترشی نخوری????(مزاح کردم?)ولی وجدانا خیلی کیف میدن داستانات???????
سلام لاولی مرسی به خاطر تعریفت چشم ادامه اش رو گذاشتم و نوشتم خیلی جذابه ولی دیروز گذاشتمش ولیهنوز برسیه چون خیلی خیلی عاشقونه هست ادیر چاپ میشه، مرسی نظر دادی لاولی جونم??????