10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Off انتشار: 3 سال پیش 40 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام قشنگا ببخشید یه مدت نبودم درگیر امتحانام بودم اما از الان ب بعد هستم فقط یکم سرم شلوغه واسه همون این پارتو یکم طولانی تر میکنم
از زبون جیمین : تهیونگا این نشونه چی میتونه باشه ته:خب گفتش دیگه یه چیز خونوادگیه ... جیمین :خب چرا باید یه نشون خونوادگی اینقد یه تبهکارو بترسونه...ته:چمدونم لابد باباش رییس پلیسی چیزیه...جیمین:نمیدونم از نامجونا میپرسم...ته:حتما بپرسی...رسیدیم به کمپانی از پنجره وارداتاق استراحت شدیم که دیدیم شوگا و کوک دارن باهم دعوا میکنن......شوگا:این خیلی کار مضخرفیه ک چشمت ب یه دختر میووفته حس رییس بودن برت میداره ک میخوای چی بگی میخوای بگی آره من خیلی بارمه از اول تا اخرش فقط منو ضایع کردی....کوک :من قصدم این نبود ک تورو ضایه کنم ولی دیدم خیلی داری خودتو شیرین ....شوگا: ب من میاد آدم خودشیرینی باشم اخه دیوونه...کوک:باشه باشه تو راس میگی الانم ولم کن...کوک:ولت کردم دیگه اینجوری شدی جونگ کوک من دارم این کارارو میکنم ک اون طفلی بین اینهمه پسر مؤذب نباشه تو ذهنت ایراد داره ب من و ربطی داره...کوک:من ولش کردم ببینم تو ولش میکنی اصن من خود رییس پندار و خود شاخ پندار ولش کن دیگه تموم کن این بحثو ..... براییکه متوجه حضور من و تهیونک بشن سلام کردیم .... کوک:عه اومدین ؟....ته :اره ...جیهوپ:مشکلی که پیش نیومد...جیمین:راستش چرا یه تبهکار از جلومون در اومد ولی سلنا زد داغونش کرد ولی یه چیزی توجه منو تهیونگو خیلی جلب کرد... کوک:چی باز چیشد....تهیونگ :بعد از اینکه خوب دزده رو شل و پل کرد این نشونو از جیبش در آورد و به دزده نشون داد اونم تند و تند جلو ی پاش
دولا راست میشد وقتیم ما داشتیم بر میگشتیم اینو داد به ما و گفت این نشون خونوادگیمونه هردزدی جلوتون سبز شد اینو نشونش بدین میترسه و میره حالا ب نظرتون این نشونه چیه ....نامجون:بدش به من بیینم...جین :شاید باباش یه رییس پلیس کله گندس ...نامجون: نه اگه ولیس میبود باید روی این نشان علامت ستاره وجود میداشت (علامت ستاره نشونه ی پلیسا ی نیویورکه) ولی یه شیره ک یه تاج بالا سرش داره بابا ی سلنا هرچی هست پلیس نیست....کوک:پس چرا اینقد ترسیده دزده ازشون ... نامجون:خبب شما ورا احتمال برعکسشو نمیدین اینکه بابا ی سلنا یه تبهکار کله گنده باشه ک کل تبهکارا ی دنیا ازش میترسن اگه دقت کنین همه چی جور در میاد سلنایی که خوب بلد بزن بزن راه بندازه تتو ی خونوادگی داره .... کوک یهو وسط حرفش پرید و گفت:نه امکان نداره اگه اون دختر یه تبهکار بزرگ بود الان راس راس میتونست توی شهر راه بره من همچین فکری نمیکنم کاملا غلطه این احتمالت...نامجون:من چیز دیگه ای ب ذهنم نمیرسه....تهیونک:خب بده اونو که فردا باید بهش بدم درضمن شماها هم نباید ضایع کنید من راجب این نشون چیزی بهتون گفتم همه گفتن :باشه...روی زمین نشستیم و کارا ی مربوط به کنسرت و بچه های پذیرفته شده رو نگاه میکردیم که دیدم کوک سرش توی گوشیشه ... جیمین:کوکی چیکار میکنی...کوک:دارم درباره ی اوکانرا تحقیق میکنم....به چیزیم رسیدی ... کوک:خبب سلنا توی پروندش شغل باباشو نوشته بود که رییس سه تا هتل بزرگ توی نیویرکه و اسم هتلاشمlioner (لایونر) هستش که ینی ترکیب اسم شیر(lion) و اوکانره .... خب پش اون نشونی ک روش عکس شیر داره همین معنیو میده ...کوک:اره اما ورا باید یه دزدو بترسونه...این سوال ذهن منم درگیر کرده فردا به روش نیاری این نشونو نمیخوام بفهمه بهتون گفتیم ...کوک : خوب اینجوری که ضایع میشه معلومه که شما در این فکر میکنید این شان شاید متعلق به یک تبهکار باشه به نظر من اینکه شما بیاید این قضیه رو پنهان کنید خیلی ضایع میشه و میفهمه که ما داریم راجع به این نشون تحقیق می کنیم البته تحقیق که نه همین که دنبال هویت پدر سِلِنا هستیم براش شک برانگیزه.... راس میگی میشه پرونده ی سلنا رو بهم بدی ....پروندشو گرفتم و خوندم هیچ چیز مشکوکی توش به چشم نمیخورد شاید به این دلیل از باباش میترسن که خیلی پول داره و اگه بلایی سر دخترش بیارن باعث میشه که اون عصبانی بشه و یک مزدور خبر کنه تا اونارو پیدا کنن و دخلشونو بیارن هوففف واقعا نمیدونم اینهمه فک کردن خستم کرده بلند گفتم:بچه ها نمیریم خوابگاه من خوابم میاددددد....جیهوپ:اره ساعت دو ی نصفه شبه به نظرم بریم
___سلنا___ ازخواب بیدار شدم واییی ساعت ۸ بود من ۹ باید بیرون باشمممم با این قیافم چیکار کنم یه دوش سریع گرفتم عجله داشتم نمیتونستم صبحونه بخورم برای همین نوتلا رو از توی یخچال برداشتم و یه قاشق بزرگ ازش برداشتم و خوردم موهامو وقت نداشتم تا اتو بکشم برای همین فقط برس کشیدمشون و ریختم پشتم یه تیشرت سفید پوشیدم و چون هوا یکم سرد بود یه کت جین آبی کمرنگ پوشیدم شلوارمم رنگش مثه کتم بود ساعت یه ربع نه بود گوشیمو برداشتم تا ببینم مسیجی چیزی ندارم فقط زین بود پیام داده بود اونم برای رفتم به ی بند بوی تست داده واسش ارزو ی موفقیت کردم کیفمو برداشتم و وسایلی ک لازم بود توش گذاشتم یه رژ و خط چشم کشید و اومدم از خونه بیرون دودقه ای منتظر بودم که دیدم یه پورشه ی خفن جلو ی خونه وایساد و یه پسر که ماسک زده بود توش نشسته بود ماسکو داد پایین و گف کویین بپر بالا خندم گرفت و سریع رفتم تا سوار ماشین جیمین بشم ...سلام جیمینا...&سلام کویین چطوری...😂😂خوبم فک کردم قضیه کویین یه شچخیه فقط...&نه دیگه وقتی برا یکی لقب میذاریم دیگه روش میمونه ...چه جذاب 😂...&بعله راستی متن آهنگتو آوردی... آره مگه میشه نیارم...&خوبه پنج دقیقه تا خوابگاه پسرا فاصله بود وقتی رسیدیم جیمین کلید انداخت و وارد خونه شد و همزمان داد زد آوردمشششش همه ی بچه ها از جاهای مختلف خونه خودشونو رسوندن جلو ی در ....سلنا:سلام پسرا...همه سلام کردن بهش و اونو بردن به قسمت تمرین ...کوکی:صداتو گرم کردی سلنا...س:اره... ته:خب بشین روی اون صندلی قرمزه ...نامجون:این آهنگی که قراره خودت بخونیو ما دیشب تونستیم بی کلامشو در بیاریم ...س:اعع چرا بهم نگفتین من بیکلامشو داشتم...نامجون:عااا خب میدونم ولی ما یه سری جاهاشو یه تغیرات کوچولو دادیم ب نظرت ایرادی داره...س:نه بابا چه ایرادی...نامحون:خوبه حالا این متن جدیدت ... تغیری به اون صورت نداده بودن ...نامجون:اول باید روی صدا ی دوستت کار کنیم میتونی ب دوستت بگی الان بخونه واسمون ...س:الان؟اخه فک کنم اونجا الان ساعت ۲ شب باشه تضمین نمیکنم خواب نباشه ولی بش زنگ میزنم ...زنگ زدم به زین جواب نمیده احتمالا خوابه...س:خوابه جواب نمیده...خب پس اهنگو پلی میکنیم دیگه چاره ای نداریم .....ساعت ۱۴... خب تونستیم یه جورایی باید با دوتا فرکانس صدا بخونم یکی بم تر که باید تیکه هایی ک زین میخونن رو بخونم یکی هم صدا ی خودم بدک نشد پسرا هم خوششون اومد
یه هفته به همین روال گذشته اما هفته ی دوم چون پسرا سرشون شلوغ بود دیگه لازم نبود که من برم تمرین توی این یه هفته خیلی بهم خوش کذشت خود دچیتا رو با شوگا تمرین میکردم و اهنگ خودم و زینو با همشون توی این یه هفته نه زین ب من زنگ زده نه من چون واقعا وقت نکردم اما جالبه که زین بهم زنگ نزده بهش زنگ زدم رد داد و پیام داد الان جاییم یعدا بهت زنگ میزنم هوف باشه رفتم روی میل نشستم که دیدم یخ پیام دیگه اومد واسم فک کردم زینه ولی دیدم نه از یه شماره ی ناشناسه....یه نفعته خودت از مسابقه کنار بکشی اوکانر....خندم گرفت از دیدن این پیام قطعا پسر پی دی نیم بود منم براش نوشتم به نفعته دهنتپ ببندی و بلاکش کردم بهم زنگ زد و گفت اوکانر تو شانسی در مقابل من نداری پس خودت بکش عقب تا ابروت نره...تو پسر پی دی نیم حق اینکه با من اینجوری حرف بزنیو نداری و تو شانسی در مقابل من نداری چون خودت داری سعی میکنی رغیبا ی قدرتو از میدون بدر میکنی من تا تهش هستم تا دماغت بسوزه...دختره ی احمق و قط کرد 😂😂😂خیلی خندم گرفت به یه ورم نبود که ته این تحدیداش چی میشه به کوک پیام دادم و گفتم سرت خلوته سریع سین زد و گفت اره الان تایم استراحتیم مکالمه ی ضبط شده ی خودم و پسر پی دی نیمو براش فرستادم و بعد از صفحه ی چتش اسکرین گرفتم و براش کوک فرستادم خندید و گفت تنها شانسی که این پسر داره پدر خوندشه و بعدش بهم کفت نگران نباش اگه اون پی دی نیم پشتشه توعم پستت بی تی اسو داری نگران نباش ما همه ازت حمایت میکنیم گفتم مرسی کوکی و بعد خدافزی کردیم این خرفا ی کوکی یه جورایی بهم امید میداد چن روز گذشت و ما باید میرفتیم آمریکا تا بقیه برای مقدمات کنسرت آماده بشن و ما هم برای اجرامون کنسرت توی نیویورک پس منم وقت داشتم یه سر برم پیش خونواده مثل اینکه آتش بس اعلام شده بود بین دوتا گروه و دست از جنگ برداشته بودن منطقه ی بی هدف خیلی وسیع تر از سایر منطقه ها بود ولی کلا برای امنیت بیشتر چنتا ماشین آورده بپدن تا پسرارو اسکورت کنه
دلم واسه بابام و زین تنگ شده بود میخواستم برم ببینمشون از در فرودگاه که خارح شدیم چون کنار پسرا راه میرفتیم کلی بادیگارد دورمونو کرفته بودن اما از بین اون حمعیت زینو دیدم دس ب سینه وایساده بود و بهم خیره شده بود +زیننننننننن ... زین:چه هحب دیدیم بیا بغل داداش.... پریدم بغبش وای خیلی دلم واسش تنگ شده بود خیلی زیاد سرمو به شونش چسبوندم و گفتم این یه هفته خیلی سخ کذش مخصوصا وقتی ک تو تلفناتو حواب نمیدادی ....زین:اما الان که توی بغلمی پس دیگه مشکلی نیس هس؟....نه نیس و لبخند زدم بهش.... زین:جوجه اوکانر برگشته خونه حالا یه ماچ بده ک میخوای بری ...ماچیدمش اونم هم من و زین بیشترین حداییمون بر میگرده به ۱۸ سالکیش که رفت سربازی و دیکه بیشتر از اون موقه از هم حدا نبودیم چون از بچگی باهم رفیقیم یه مثلث قدرتمند توی خاندان اوکانر بود مثلث زین سلنا برایان و حالا ک برایانم نبود پس مثلثمون خراب شد عد از اینکه دوباره زینو بغل کردم رفتم سمت بچه ها و متوجه نکاها ی زوم شوکا شدم ....شوگا:سلنا اون کی بود ....زین بود ...شوگا:اها خب بهتره جاهای شلوغ خیلی ازمون دور نشی در ضمن اگه دوباره پسر پی دی تهدیدت کرد ب کوک نمیگی ب خودم میگی تا مستقیم باهاش برخورد کنم ... واو نه تهدیدم نکرد یکم چرت و پرت گف منم جوابشو دادم ....شوگا:ب هرحال تو دیگه کویین آرمیی و فقط مطعلق به خودت نیستی مطعلق به بنگتنم هستی ...ینی اینقدر مطمئنی که پذیرفته میشم....شوکا:اکه پی دی نیم لج نکنه صد در صد ستاره ی هشتم تویی.... یه لبخند روی صورتم شست و شوگاهم دستشو دور شونم حلقه کرد ماتم برد چرا ایحوری میکنن شوگا....شوگا: مراقب خودت باش سلنا تو با اون ماشین دیگه میری .... باشه مواظبم مرسی شوگا
پسرا معمولا بعد از ظهرا برای تمرین به سالنی که توش کنسرت برگزار میشد میرفتم و مهم بعد از ظهرا اونم توی چند زمان مختلف که هچکدوممون احرا ی یکی دیگه از رقیبامونو نبینیم به هر حال گذشت این س چار روز و ببخره روز کنسرت رسید پسرا چنتا احرا نیکردن و بعدش ما میوومدیم روی صحنه من تخرین احرا بودم پسرا داشتن گریم میشدن ک دیدم زین بهم پیام داد و کفت بیا بیرون چار روزه امریکایی یه روز نباید ببینمت رفتم بیرون اتاق استراحت زین پشت در وایساده بود و بابامم پشت سرش بود خیلی دلتنگش بودم پریدم بغلش اونم هیچوقت ب روی خودش نمیاورد ولی معلوم بود دل لونم تنگه نباید خیلی توی دید میبود برای همین یکم ک ابراز احساسات کردیم رف من موندم و زین زین مثل اینکه توی ی بند بوی امریکایی پذیرفته شده بود و اسمش وان دایرکشن بود خیلی واسش خوشحال بودم مشغوب خوش و بش بودیم پیشونیمو ب پیشونی زین چسبوندم و گفتم زیننن تو خیلی خر شانسیا ... خندید و دستاشو روی گوشام کذاش گفت سلنا تو اکه توی این گروه پذیرفته نشی تنبیه میشی توسط اینحانب .... عه راس میگی ... اره ... مغول حرف زدن بودیم که...... از زبون کوکی.....نگرانش بودم بهش ایمان داشتم اما بیشتر نگران بودم پی دی نیم لج کنه دوتا شیرموز کرفت تا بهش بدم واسه صداش خوب بود از وقتی که فهمیدم بهش علاقه من شدم بیشتر هواشو دارم مسئول تدارکات کفت رفته بیرون اتاق استراحت شیرموزا رو برداشتم و رفتم دنبالش چیزیو ک دیدم باور نمیکرد اون پسر کی بود چرا اینقد سرش به سرش سلنا نزدیکه نکنه ... نکنه دوس پسرش باشه
نکنه تمام این مدت که میگفت زین دوستمه درواقع دوس پسرش بود چشمش بهم خورد اومد نزدیک و گفت کوکیییی این دوستم زینه همون ک راجبش باهات حرف زدن یه لبخند مصنوعی زدم و باهاش دست دادم اگه یه درصد فکر میکردم زین دوس پسرشه الان کاملا مطمئن شدم چون همونجور که سلنا گفت فامیل زین مالیکه اما چرا باید روی کردنش تتو ی اوکانر داشته باشه قلبم شکست سلنا:کوک چیزی شده چیزی اوندی بگی ....بغض کرده بودم ...ن..نه من فقط اومدم بگم ک بیا توی اتاق کم کم باید اماده بشی.... سلنا:اها باشه ... از اون پسره خدافزی کرد و رفتیم سمت اتاق استراحت شیر موزو بهش دادم و گفتم بخور کم کم باید توی جایگاه داورا حاضر میشدیم اما ذهنم همش درگیر سلنا بود نمیتونستم فکرمو ازش بردارم از سلنا از اون پسره چرا هرچیز ک میخوام بدستش بیارم میفهمم قبلا مال یکی دیگه بوده تف ب این زندگی .... نوبت پسر پی دی نیم رسید یه اجرا ی نسبتا خوب داشت اما مسبت ب احرا ی سلنا خیلی سطح پایین بود منتظر شدیم تا سلنا بیاد روی صحنه وقتی دیدمش از خودم بی خود شدم کوهاشو باز کرده بود تاحالا ندیده بودمش با موهای باز همیشه موهاشو میبافت یا میبست خیلی موهاش قشنک بود موهاش صورتش لباسشو وقتی طراح لباس بهم نشون داد یه چیز خیلی هادی ب نظر میوومد اما الان ک سلنا پوشیدش میبینم این سلناس که همه چیو خاص میکنه یه مفس عمیق کشید قرار بود اول اهنگ خودشو بخپنه بعد دچیتا رو شروع کرد از اول تا اخر محو صورتش بودم صورتی که مطمئن نبودم متعلق به منه صورتی ک حاضر بودم واسه رسیدن بهش همه چیمو بدم محو صدا و صورتش شده بودم
از زبون شوگا: اون دختره یدجور قشنک شده بود از لباسش بکیر تا طرز ارایشش و موهاش موهاش ادمو دیوونه میکرد پس برای همین بود ک همیشه موهاشو میبست خیلی مسلط بود نوبت دچیتا رسید یه نکاه بهم انداخت منم واسه اینکه از استرسش کم کنم بهش تشتره کردم ک یه نفس عمیق بکشه دچیتارو خیلی خوب میخوند میتونستیم باهو فیتش کنیم جذاب میشد لون دختر معرکه بود اجراش ک تموم شد رفت ب پشت صحنه و آرمیایی که اونحا بودن خیلی تشویقش کردن فک کنم ارمیا هم از اجراش کیف کرده بودن رفتیم پشت صحنه تا برسیارو انجام بدیم برسیی ک نبود چون قطعا انتخاب هممون سلنا بود فقط باید پی دی نیمو شیر فهم میکردیم وقتی ی پشت صحنه رسیدم سلنا رو دیدم که داره موهاشو میبافه رفتم کنارش و دستشو گرفتم....شوگا:باز خیلی قشنک تره... راستی....شوگا:اره تاحالا ویزی ب این قشنگی ندیده بودم ... روشو به سمتم برگردوند و با نگاهی پر از استرس بهم گفت شوگا چحوری احرا کردم....عاشق وقتایی بودم ک اسممو از زبونش میشنیدم ...شوگا:هنوز کلمه ای برای بیانش درست نشد تو خیلی خوب بودی ....یه نفس از روی راحت کشید و سرشو به سینم تکیه داد منم دستمپ کذاشتم پشتش و در کوشش زمزمه کردم اماده ای برای ستاره ی هشتم شدن ...سلنا:راستش هنوزم نمیدونم للیقش هستم یا نه...شوگا:کسی شایسته تر از تو وحود نداره مطمئن باش ...پیشونیشو بوسیدم و رفتم اونم باید میرفت توی سالن تا منتظر نتایج باشه
از زبون سلنا ......گاهی معنی اینهمه محبت شوکا رو بد برداشت میکردم اما وقتی با خودم فکر میکردم میگفتم نه بابا ورا باید شوکا ب من نظر پاشته باشه منتظر بودم ک پی دی نیم بیاد و نتیجه رو اعلام کنه از اون کنا جونگکوکو دیدم ک با سرعت از پشت صحنه خارج شد و همزمان پیدینیم ب روی صحنه اومد. ...... پی دی نیم : خب کسی ک بی تی اس ب عنوان ستاره ی هشتم اعلام کرده مسی نیست جز هالیپوتار(لقب پسر پی دی نیم) اینو کفت ک دنیا روی سرم خراب شد جونگ کوکو دیدم ک داره بدو بدو ب سمت استیج میره و شوگایی ک از پشت صحنه داشن روی استیج میوومد بقیه ی پسرا هم مات و مبهوت مپنده بودن از این انتخاب پی دی نیم وقتی به پی دی نیم رسیدن کوک با داد و هوار گفت تو اگه از اول میخواستی پسر کودنتو انتخاب کنی پس چرا مسابقه گذاشتی شوگا میکروفنو از دست پی دی نیم کشید و کفت: آرمیا اینقد هو هو نکنین مام متعجب شدیم از اینکه اقا ی مدیر اسم پسر خودشو کفت و.... پی دی نیم نذاش بقیه ی حرفشو بزنه و گفت اگه با وجود پسرم موافقت نکنین باید از کروه برین ...کوک: هههه اکخ مشکلت اینه من خمین الان میرم ...شوگا : بهتره حقوقمو زودتر واریر کنی چون منم میرم .... اشکم در اومد رفتم جلو .... چرا دترین اینحوری میکنین ب درک ک قبول نشدم وای شما چرا باید از کروه برین .... کوک دستمو گرفت و عقب برم و در کوشم گفت سلنا بیا بریم وقتی بیرون سالن رسیدیم دستمپاز توی دستش کشیدم و گفتم چیکار میکنی کوک تو نباید از گروه بری
بعضی وقتا باید دس ب تصمیما ی احمقانه بزنی تا احمقا سر عقل بیان نه کوک این کارو نکن کوک این اولین باره ک من دارم با اشک از ی نفر خواهش میکنم نه تو نه شوگا نباید برین از گروه حتی اگه پسر پفتل وی دی نیم توی گروه باشه .... با دستش اشکامو پاک کرد پیشونیشو ب پیشونیم چسبوند ....سلنا هر چیز دیگه ای ازم میخواستی انگا میدادم بحز این من بر نمیگردم تا وقتی پسر پی دی نیم بره .... توی چشمام اشت نکاه میکرد تاحالا اینقدر تمیق نکاهش نکرده بودم قیافش حوری بود ک دل هر دختریو میلرزون منم از قائله مستثنا نبودم بهش گفتم : پس یه کار دیگه بکن اگه میخوای بری با همه ی بچه نا برو فوثش باهم میرین و با ی کمپانی دیگه قرار داد میبندین شناها ک توی هر کمپانیی برین موفقین .... فکر خوبیه سلنا نمینحا وایسا برم بچه هارو بیارم وقتس کوک ازونجا رفت من تنها موندم شب بود و نمه حا تاریک بود یهو حس مرد ک یه سایه پشتمه رومو برگردوندم عقب و یه دفه یه چیز محکم به سرم خورد...................... ببخشید این پارتو یکم دیر کذاشتم چون مشغول امتحانل بودم الان امتخانام تموم شده البته یکمم از تستچی دلگیر یودم چون تستامو خیلی دیر منتشر میکرد
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی بود ادامه بده👌
پارت بعد رو زودتر بزار🥺
💋💋💋🥺❤️
چرا پارت جدید نمیاد🥺😡
واقعن لیاقت داستانش ۱۰ تا لایک و ۶ تا کامنته😒
۶ تا کامنتا البته اگ کامنتای خودش ک جواب داده رو حساب نکنیم میشع ۳ تا کامنت💔
لایک کردن ک صدم ثانیه طول نمی کشه...کامنت گذاشتنم فقط باید تایپ کنیم ک ما همیشه در حال تایپ کردنیم😐🤦💔
پس زیاد وقتمونو نمی گیره
دورت بگردم مرسی ازت❤️💋🥺
عالی اجی میشی؟
مرسی عزیزم 😍😍
اره چرا نشم
زی هستم ۱۴ سالمه😍💋
عالللییی
مرسی عزیزم
عالیییییییییییی بود
مرسیییی عزیزم💜