
خب دوستان این یکی از تست های جدیدمه در مورد اتفاق هایی که توی دنیا میوفته و ما ازشون خبر دقیقی نداریم ویدیو هاش دقیقا با همین اسم توی آپارات و .... پیدا میشه اگه خواستین میتونید ببینید. عنوان دقیق این تست اینه: 4 داستان ترسناک از گرگینه های واقعی در تاریخ.
از دوران باستان مردمان سرزمین های مختلف به وجود گرگینه ها اعتقاد داشتن. دانشمندان معتقدن که این افسانه ترسناک مربوط به ماقبل تاریخه. داستان از جایی شروع شد که در دوران ماقبل تاریخ انسان های اولیه برای شکار سعی میکردن از گرگ ها تقلید کنن و با پوشیدن لباس هایی از پوست گرگ و رنگ کردن صورت هاشون خودشون رو شبیه گرگ ها میکردن ، ولی باور اینکه یک انسان میتونه از لحاظ روحی هم مثل یک گرگ باشه کار سختیه. بعضی از نوشته های باستان اینطور توصیف کردن که در طول تاریخ انسان هایی بودن که از قدرت ماورائی برخوردار بودن ، اون ها میتونستن تبدیل به یک گرگ بشن.
اولین گرگینه واقعی (پترونیوس و سرباز) پترونیوس اولین نویسنده ای بود که اظهارات یک انسان که شاهد تبدیل شدن یک انسان به گرگ بود رو نوشت. پترونیوس جوری این اظهارات رو توصیف کرده که روزی با یک سرباز در سطح شهر شروع به قدم زدن کردن تا اینکه شب فرا رسید ، قرص ماه کامل بود و اون سرباز شروع به حرف زدن با ستاره ها کرد. پترونیوس به حرف های اون سرباز توجهی نکرد و به قدم زدن ادامه داد اما وقتی فهمید که سرباز کنارش نیست برگشت تا ببینه اون کجاست اما وقتی برگشت صورت وحشت زده اون سرباز رو دید. پترونیوس در ادامه نوشت که اون سرباز شروع کرد به پاره کردن لباس هاش و رو به ماه زوزه کشید. اون سرباز تبدیل به یک گرگ شد. اون گرگ فرار کرد و پترونیوس در ادامه نوشت که به دنبال اون رفته و به مزرعه یکی از دوستانش رسید وقتی پترونیوس به اونجا رسید دید که پرچین های مزرعه شکسته. پترونیوس از دوستش پرسید که چه اتفاقی افتاده و دوستش گفت که یه گرگ به مزرعش حمله کرد و اون باهاش درگیر شده و زخمیش کرده. فردای اون روز وقتی پترونیوس پیش اون سرباز رفت دید که اون روی تختش خوابیده و یک زخم عمیق رو گردنش ایجاد شده. پترونیوس فهمید که اون سرباز واقعا یک گرگینه هست.
شماره دو(مردمی که تبدیل به گرگ میشدن) یک نویسنده ایتالیایی و اهل علم بهترین کتابش رو با این عنوان چاپ کرد: شرح حال مردم شمال. این نویسنده در مورد حمله گرگ هایی که سالانه به انسان های شمالی حمله میکردن نوشت ولی بزرگترین ترس مردم اون روستا گرگ ها نبودن بلکه انسان هایی بودن که تبدیل به گرگ میشدن. این نویسنده ایتالیایی اینطور نوشت که مردمان شمالی به راحتی میتونستن فرق گرگ های واقعی و گرگینه هارو باهم تشخیص بدن گرگینه ها با رفتار هایی انسان مانند مردمان روستا رو به جنگل میبردن و اون هارو میخوردن. نویسنده اینطور نوشت که این گرگینه ها در یک قصر دور هم جمع میشدن و در یک زمان مشخص از زمستان به مردم حمله میکردن. با اینکه این نویسنده ایتالیایی تمامی این شواهد رو خیلی سفت و محکم ارائه داده همچنان منتقدانش کتاب او رو اینطور توصیف میکنن(کتابی کاملا مستند با چاشنی تخیل)
شماره 3 پرونده عجیب ژان گرنیر. چند قرن پیش یک نویسنده آلمانی یک کتاب درمورد فرشته های سقوط کرده نوشت و در این کتاب به یه پسر بچه 13 ساله به اسم ژان گرنیر اشاره کرد. گرنیر در قرن هفدهم فردی بود که به جرم گرگینه بودن محکوم شد. اولین کسی که از این موضوع با خبر بود مارگاریت پوریا بود. مارگاریت شهادت داد که ژان و چند تا دختر دیگه رو تهدید کرده که اونارو میخوره. ژان در دادگاه اعترف کرد که روحش رو به شیطان فروخته و در عضاش این قابلیت رو گرفته که هرموقع که خواست تبدیل به گرگ بشه ، این پسر اعتراف کرد که به حیوانات ، انسان ها و مخصوصا دختران جوان حمله میکرده و اون هارو میخورده. (پسره ه.ی.ز😐) مارگاریت هرچی به خانوادش در مورد تهدید ژان گرنیر گفت اون ها به حرفش گوش ندادن تا اینکه یک روز مارگاریت با لباس های خونی و بدنی ضعیف به خونه اومد. پدر و مادرش این قزیه رو به دادگاه اطلاع دادن و ژان دستگیر شد. ژان گرنیر به زندانی در شهر برودوکس فرانسه منتقل شد. بعد از اینکه پرونده مارگاریت بسته شد و ژان اعتراف کرد که اون رو تهدید کرده و میخواسته که اون رو بخوره ، ژان گفت که یه پیرمرد رو توی جنگل دیده که با ناخونش یک علامت رو روی بدنش کشیده و بهش یه پوست گرگ داده و بهش گفته که اون رو بپوشه و اینطور بوده که ژان این قدرت رو پیدا کرده که تبدیل به گرگ بشه. جزئیات جرائم ژان گرنیر خیلی وحشتناکه. اون میگفته که تمامیه این کار هارو به دستور اربابش که به عنوان خدای جنگل ازش یاد میشه انجام داده. مارگاریت حتی اظهار داشت که قبل از اینکه ژان بهش حمله کنه تبدیل به یک گرگ شده ولی در اون زمان دادگاه های فرانسه و کشور های دیگه جرائمی که مربوط به جادوگری و حتی گرگینگی باشه رو به مرگ محکوم نمیکردن بلکه اون هارو به حبس ابد میفرستادن. 7 سال بعد همون قاضی که ژان رو محکوم کرد به ملاقاتش رفت و توی گزارشاتش نوشت که ژان تبدیل به یک آدم خجالتی شده و به اون قاضی گفته که توی اون زمان ارباب جنگل دو بار به دیدنش توی اون زندان اومده و بهش قول داده که اون رو دوباره آزاد کنه تا بتونه دوباره دست به شکار و ترسوندن مردم فرانسه بزنه اما هیچوقت این اتفاق نیوفتاد و چند سال بعد ژان مرد.
شماره 4(هیولای جاده بری) در حوالی قرن هجدهم یک گزارشگر تصمیم به ساختن یک گزارش در مورد اتفاقات عجیبی که در جاده بری افتاده گرفت. چند تن از مردمی که از اون جاده گذشتن اظهار داشتن که یک گرگ رو با پوست قهوه ای دیدن ولی مردمی که این حرف هارو زدن در ادامه گفتن که این موجود نه گرگه نه انسان بلکه یه موجودیه بین این دو. لیندا گاتفی(همون گزارشگره) با شک و تردید اقادم به نوشتن این گزارش کرد با این حال وقتی دید که تمامیه این اظهارات با هم تشابه دارن تصمیم گرفت که حتما اون گزارش رو بنویسه. توی یه گزارش که توی سال 1991 منتشر شد اون بیانیه رسمی یکی از همین شاهد هارو توی روزنامه منتشر کرد ، فردی به نام باربارا. باربارا یک شب در حال رانندگی توی جاده بری بوده که یه چیزی کنار جاده توجهش رو جلب کرد. بر اساس شهادت باربارا اون این موجود رو اینطور توصیف کرده: اونجا تاریک بود ولی به وضوح تونستم یک موجود گرگ مانند رو ببینم که مثل یک انسان روی زمین زانو زده ، آرنجاش بالا بود و داشت یه چیزی رو روی زمین میخورد ، همینطور که داشتم سرعتم رو کم میکردم و از اونجا رد میشمد اون موجود سرش رو بالا اورد و به من نگاه کرد ، صورتی شبیه گرگ داشت گوش های تیز رو به بالایی داشت و چشماش توی تاریکی برق میزد.قدش به اندازه یک مرد بود شاید بین 170 تا 180 سانتی متر. بعد از متتشر شدن کتاب لیندا گاتفی خیلی ها سعی داشتن به طوری وجود این گرگینه رو انکار کنن. اونا مفگتن که موجودی که باربارا و بقیه انسان ها دیدن میتونه یک خرس باشه که از سوء تغزیه شدید رنج میبره اما یکی از عوارض سوء تغزیه اینه که مو های بدنشون میریزه ولی موجودی که باربارا و بقیه ساهدین توصیف کردن موجودی شبیه خرسی بده که بدنش پر از مو بوده. یک گرگ؟ یا یک خرس عجیب؟ یا یک انسان در موست گرگ و یا حتی یک گرگینه که راه زندگی در دنیای مدرن رو پیدا کرده.
خب دوستان ای تست تموم شد اگه کمو کسری داشت به بزرگیتون ببخشین چون یه جورایی دارم از روی یک ویدیو مینویسم و این کار خیلی سختیه. پس کپی ممنوع.
امیدوارم خوشتون اومده باشه💗 اگه وست داشتین بگید تا پارت های بعدی رو با موضوعات مختلف بزارم. برو نتیجه چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هاکانی:)
بزن پروفم سوپرایز شو😐😗
پارت بعد اومد😐👌
بچه معروف شدنت مبارک
ملسی داداشی😊
این دیکه اخریشه:/
پیاده شدمو دررفتم رو پل بودم همون پل مرموز ک دیدم ماشینم بدون سر نشیدن طرفم میاد داد زدمو دوئیدم جلوی روم واییاده بود با لباس بلند سفیدش همون لحظه بود ک خورشید طلوع کردو ناپدید شد فکر کردم الکیه ولی دیشبم تو خوابم اومدو پرسید :من خوشگلم؟
احساس میکنم دختره کمبود محبت داشته😐👊
فکر کنم داستانش رو شنیده باشم
ولی یه جور دیته اینکه یه روح هست که از انسان هایی که میبیننش میپرسه من خوشگلم؟ هگه بگن نخ میکشتشون اگرم بگن اره ماسکشو برمیداره و بازم میپرسه اگه بازم بگن اره میکشتشون اگرم بگن نه بازم میکشتشون کلا بکش بکش راه انداخته.
افسانش ژاپنیه😵
ن من اونو نمیگم ولی اینم ی روحه اون برا بچه های وایین 9 سال میاد
داشتم میگفتم:/
هرروزم ی جنازه تو دریای زیر پل پیدا میشه جالب اینجاست همه ی جنغزه ها پسرای 18/19 سالن ی پسر 19 ساله جون سالم ب در میبره ئو توی مصاحبش میگه=شب بود تو جاده ی بری درحال رانندگی بودم تا برسم ب خونمون ک از دوراهی جاده بری تقییر میکنه توی رای ی دختر سفید پوش خوش اندام نظرمو جلب میمنه کنار زدمو شیشه رو پایین اوردم ازش پرسیدم ک اینجا چشکار میکنه و اونم گفت میخاد برگرده خونه چون شب بودو اونم تنها بود بهش گفتم سوار ش تا برسونمش در ماشینو باز کردو سوار شد توی راه فقط ازم میپرسید من خوشگلم؟
سیلام هاکانی😐👊
تو جاده ی بری خیلی چیزا وجود داشته مثلا اون دختره:) بزا بگم برات میگفتن ک خیلی وقت پیشا ی دختر 16 ساله رو مجبور ازدواج با ی مرد 32 ساله کردن دختره چن باری فرار میکنه ولی بی فایدس خلاصه ک مجبور ب ازدواج میشه 3 سال بعد ی شب ک از سر کار ب خونش برمیگرده بچه های 2 سالشو غرق خون رو راپله میبینه و شوهرشو ک انگار خودشو دار زده بعد اون اتفاق از خونه بیرون میزنه تقریبا روانی روانی میشه بعد رو پل خودشو پرت میکنه تو دریائو دیگه جنازش پیدا نمیشه خیلی ساله میگزره هرروزم ی جنازه
😨
ج چ:به نظرم اسلاید ۴ و اخری واقعی تر از بقیه به نظر میرسید
من راستش تا قبل اینکه این تست انجام بدم فکر میکردم گرگینه موجود خیالیه اما حالا دیگ باور کردم😲
تستت عالی بود👌🏻
مرسی
ابته بهتره زود باورتون نشه اینا مدرک دقیقی ارائه ندادن من فقط از روی یک ویدئو برداشت کردم.
من خودمم تا نبینم باورم نمیشه