12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ꪑꪖꪀꪶꫀꪗ❥ انتشار: 3 سال پیش 1,964 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب سلام ❤ من گوشیمو عوضکردم بخاطر همین اکانتم پاکید 😐 چون چند نفر درخواست کردن پارتای قبل رو تو اکانت جدید بزارم گذاشتم😇 اینا رو همه چون ازشون کپی داشتم گذاشتم🍒🍻
اول بالا رو بخون صوییتی💜
خب یه توضیحاتی بدم 🙂 شما اسمتون ا/ت هست ۲۲ سالتونه💙
از زبان ا/ت ♡ یه روز خسته کننده دیگه تو شرکت مزخرف تموم شد😞 هوووف ♡ا/ت انقدر خسته بودم که بدون اینکه چیزی بخورم یا کاری انجام بدن گرفتم خوابیدم😴 صبح 🌅 ♡اه بازم اون شرکت مزخرف 😝💔 یه چیزی خوردم و سریع لباسام رو پوشیدم و به سمت سر کارم که اون شرکت مزخرف بود رفتم، میدونستم رئیس حتما یه چیزی بهم میگه چون خیلی دیر کره بودم 🤦🏼♀️ وقتی رسیدم به شرکت میدونستم حتما کلی غر غر میکنه و کلی داد میزنه 😭 در اتاقش رو با استرس زدم 🚪 اما ......« ال سی من انتخاب خاص تن »(ببخشید پارازیت انداختم😹)
اما جواب نداد 🤷🏻♀️ دوباره در زدم بازم جواب نداد بخاطر همین در رو بازکردم هیچکی نبود 🥳 حتما امروز دیر میاد 🤩🤩 خانم ژانگ«#»( همکار ا/ت که موقعیت شغلیش از ا/ت بالاتره ) # خانم کیم ا/ت لطفا بیاین اینجا ♡ بله خانم ژانگ # رییس همین چند دقیقه پیش رفتن جلسه و از اونجایی که شما هر روز خیلی دیر میاید رییس به من گفتن که .... ♡ گفتن که چی؟؟ # گفتن که شما متاسفانه اخراجید 😔💔 ♡ نه نه اما من ....💔😢 # متاسفم اما بهتره که زود تر برید تا رییس شما رو ندیده😑 ♡ لطفا یه فرصت دیگه بهم بدین من به این کار احتیاج دارم 🙏🏻 # متاسفم اما من نمیتونم کاری کنم،میتونید برید،خدا نگهدار 👋 ♡وسایلم رو برداشتم و با بغض از شرکت خارج شدم 🥺 از طرفی هم خوشحال بودم چون از دست اون رئیس غرغرو خلاص شدم از طرفی هم ناراحت بودم چون من به این کار احتیاج داشتم 🙁چند روزی بود دنبال کار بودم اما هیچ کار مناسبی پیدا نمیکردم 😞 رفتم اماده شدم که دوباره دنبال کار بگردم همینطور تو خیابون ها میگشتم آگهی ها رو میخوندم و زنگ میزدم هیچکدوم قبول نمیکردن یا میگفتن سنت کمه یا میگفتن مهارت لازم نداری یا .... 😑💔 حدود یه ساعت بود 😐💔همینجوری دنبال اگهی و کار بودم که یه اگهی دیدم« به یک منشی در شرکت .... نیازمنیدم » با خودم گفتم این یه شرکت خیلی معروفه حتما قبول نمیکنه با ناامیدی شماره گرفتم یه خانم جواب داد 😜 مکالمه بین اون خانمه و ا/ت 👇🏻 «♡ ا/ت» «@اون خانمه» @ سلام بفرمایید ♡سلام من برای اگهی که کردین زنگ میزنم @اها خب لطفا شرایطتون رو بگید ♡ من کیم ا/ت هستم و ۲۲ سالمه و قبلا هم سابقه منشی گری داشتم @ خب امروز بیاید شرکت ادرسش رو اگهی هست و فرم استخدام رو پر کنید،خدا نگهدار ♡ حتما،ممنون، خدانگهدار خیلی خوشحال بودم که بالاخره کار پیدا کردم و از همه بهتر این بود که شرکت معروفی بود 🤩
رفتم خونه مدارک و برداشتمو یه لباس دیگه پوشیدم و یه تاکسی گرفتم و به سمت شرکت رفتم راننده: خانم رسیدید ♡ ممنون چقدر میشه؟ راننده: .... وون 💴 ♡ بفرمایید از زبان ♡ وقتی پیاده شدم از بزرگی شرکت دهنم باز مونده بود 😵 رفتم داخل شرکت و به طبقه ۱۳ اتاق ۴ که تو آگهی بود رفتم 😑 در زدم 🚪 @ بفرمایید ♡ سلام کیم ا/ت هستم @ اووو سلام بشینید ♡ ممنون @ خب این فرم و قوانین شرکت رو بخونید و امضا کنید 🙂 ♡ البته، ممنون یکی از قوانین این بود که به ریس شرکت به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نزدیک نشید😑 حالا انگار میخوام قرار بزارم 😒 قوانین و خوندم و امضا کردم ♡ بفرمایید @ ممنون، راستی من جانگ هستم ♡ خوشبختم @ همچنین ♡ از کی میتونم کارم رو شروع کنم؟ @ از همین امروز ♡ خانم جانگ میشه یه توضیحاتی راجب کارم بگید؟؟ @بله حتما،خب شما منشی رییس اصلی شرکت آقای پارک جیمین هستید و خب باید کاراشون رو انجام بدید مثل آماده کردن متن و سخنرانی جلسه، رزرو هتل برای سفر های کاریشون ووو... ♡ ممنون @ خب لطفا با من بیاید تا با رییس آشناتون کنم ♡ حتما و دنبال خانم جانگ رفتم خانم جانگ در زد🚪 ☆ بیا داخل @ سلام رییس ایشون خانم کیم ا/ت هستن و منشی جدید شما ☆ ممنون خانم جانگ میتونید برید از زبان ♡ وقتی رفتم تو اتاق و رییس رو دیدم دهنم باز مونده بود تو ذهنم: واو عجب رییس جذاب و خوشتیپی حق داشتن گفتن به رییس نزدیک نشید خیلی جذابه 🤤 ♡ س... سلا.. ام رییس یه نگاهی به سر تا پام کرد و گفت ☆ سلام تا چند ساعت دیگه یه جلسه خیلی مهم دارم لطفا زود سخنرانیم رو آماده کن ♡ چشم و از اتاق رفتم بیرون و رومیزم که دقیقا چسبیده بود به اتاق رریس نشستم و شروع کردم به تایپ کردن متن سخنرانی بیست دقیقه بعد🕑 هنوزم از زبان ♡ متن سخنرانی تموم شد یکم خودمو مرتب کردم و در زدم 🚪(گیر دادم به این دره🚪🤣)
☆ بیا داخل ♡رییس متن سخنرانیتون رو آوردم ☆ اوو چه سرعت عمل بالایی ممنون ♡بفرمایید رفتم جلو تر و برگه ها رو گذاشتم رو میزش یه نگاهی بهشون کرد و گفت ☆خوشم اومد کارتو خوب بلدی ♡ ممنون ☆ میتونی بری ♡یه تعظیم کوچولو کردم و از اتاق خارج شدم ♡هوووف گفت کارم خوبه 😌 از زبان جیمین☆ کارشو خیلی خوب بلده سرعت عمل بالایی ام داره از منشی قبلی خیلی بهتره ۱۰ دقیقه بعد 🕑 از زبان ا/ت ♡ نشسته بودم داشتم به لیست جلسه هایی که این هفته رییس باید میرفت نگاه میکردم که دیدم جیمین از اتاق اومد بیرون تو ذهنم: عررررر چه جذابه 🤤 تو همین فکر و خیالا بودم که چه خوشگل و جذابه که با صداش به خودم اومدم ☆ خانم کیم ا/ت چند بار صداتون کردم ♡ ب .. بخشید ☆دنبالم بیاین ♡ چشم ♡ ببخشید رییس کجا میریم ☆ جلسه، تو هم با من میای ♡ چشم
از زبان ♡ وقتی توی جلسه بودیم جیمین ( اقای جیمین😑) همش به من نگاه میکردم دیگه کم کم داشتم معذب میشدم ( نه تو رو خدا نشو 😐💔) ولی از شانس خوبم جلسه تموم شد هوووووف 🙂 بعد جلسه رفتم کافه کنار شرکت که یه چیزی بخورم☕ بعد از ۳۰دقیقه برگشتم و شروع کردم به انجام کارام که جیمین صدام کرد (چند بار بگم آقای جیمین😑😹) ♡ کاری داشتید؟؟ ☆ اره قراره چند روزه دیگه به یه سفر کاری توی آمریکا برم میخوام تو ام بیای ♡ آااا چشم ☆ دوتا بلیط برای پس فردا تو قسمت VIP هواپیما بگیر✈️ ♡ چشم ☆ میتونید برید از زبان ♡ وااای چرا میخواد منم باهاش برم 🤔 اینا مهم نیست بهتره برم تو سایت و ۲ بلیط بگیرم به اخلاقش نمیخوره انقدر مهربون باشه چون خیلی سرد رفتار میکنه ولی گفت ۲ بلیط VIP بگیرم 😍 بلیط ها رو خریدم و وسایلم رو آماده کردم که برم خونه یکدفعه....
♡ بلیط ها رو خریدم و وسایلم رو آماده کردم که برم خونه یکدفعه گوشیم زنگ خورد مین هو بود،پسره احمق با خودش چه فکری کرده به من زنگ زده😑 جواب ندادم اما همش زنگ زد به خاطر همین جواب دادم 😐 ($ مین هو) (♡ ا/ت) $ الو ا/ت ♡ چیه چی میخوای ؟؟ $ کجایی؟ ♡ به تو چه اخه پررو $ ا/ت میدونی من هنوزم دوست دارم لطفا این کاروباهام نکن ترکم نکن💔 ♡هه ترکت نکنم تو بهم خیانت کردی در حالی که بهم قول داده بودی هیچ وقت بهم خیانت نمیکنی، برات متاسفم مین هو💔 $ ا/ت من کار اشتباهی کردم منو ببخش لطفا💔 ♡ مین هو هیچوقت نمیتونم ببخشمت هیچوقت،چون...😢چون تو تنها کسی بودی که داشتم مثلا عاشقم بودی مثلا پسر عموم بودی تو به مامان و بابام قول دادی ازم مراقبت میکنی،مامان و بابام نیستن که😢😢 ببینن با تک دخترشون چیکار کردی 😭 $ ا/ت💔 ♡ دیگه هیچوقت بهم زنگ نزن $ ا/ت من دست بردار نیستم حالا میبینی🙄 تو آخرش مال من میشی😏 ♡ هه به همین خیال باش و قطع کردم💔 (چقدر مکالمشون طولانی شد😹) دلم واسه مامان و بابا تنگ شده 😢 اخه چرا منو ول کردین 😢 چرا تنهام گذاشتین 😢 چرا😢 کم کم گریه هام داشت بلند و بلند تر میشد سعی میکردم جلوی اشکامو بگیرم ولی نمیشد 😢 از زبان جیمین(☆) داشتم کت مو میپوشیدم که برم خونه که صدای گریه میومد خیلی نازک و ظریف بود از اتاق رفتم بیرون تا ببینم اون کیه؟ اون اون ا/ت بود یعنی چی شده؟؟ ☆ خانم کیم حالتون خوبه؟؟؟ از زبان ا/ت (♡) سرمو رو میز گذاشته بودم که
انگار رو هوا معلق بودم و یکی منو محکم گرفته بود چشمامو آروم باز کردم و یه نگاه به بازو هام انداختم که توسط دستای کوچیک جیمین گرفته شده بود ناخوداگاه سرم رو برگردوندم و با صورت زیبا و پر اظطراب جیمین مواجه شدم خیلی حس خوبی داشتم یه چند ثانیه ایی چش تو چش بودیم که سریع از بغلش اومدم بیرون 😣 ♡ خ..ی..لی ب..بخشید😥 از زبان☆ ا/ت داشت میافتاد سریع رفتمو گرفتمش افتاد تو بغلم چه احساس خوبی داشتم یکدفعه ا/ت روشو برگردوند طرفم و چند ثانیه ایی چش تو چش شدیم😖 محو صورت کوچولو زیباش شده بودم 😍 ♡ اقای پارک ♡ اقای پارک ☆ چی ؟؟ بله؟؟😅 ♡ خیلی عذر میخوام 😣 ☆ ا..شکالی ندا..ره ♡ با اجازتون من دیگه برم ☆ اما درست نیست شما با این حالتون برید من شما رو میرسونم ☺♡ نه ممنون ☆ اخه حالتون زیاد خوب نیست لطفا ♡ آاا ب..اشه م...منون از شرکت خارج شدیم و به سمت پارکینک رفتیم 《 تو پارکینک》 (# نگهبان) (☆جیمین) (♡ا/ت) # بفرمایید اقا سوییچ ماشینتون ☆ ممنون از زبان ♡ جیمین در و واسم باز کرد مونده بود چرا انقدر نگرانم و بهم توجه میکنه😕 ☆ خب آدرس رو بده ♡ آاا یکم دوره ☆ اشکالی نداره میرسونمت ♡ _____________( ادرس) چند دقیقه ایی سکوت تو ماشین حکم فرما بود تا اینکه جیمین گفت ☆خب میتونم بپرسم چرا ناراحت بودین ♡ چیز خواصی نیست ☆ اوو راستی میتونم ا/ت صدات کنم؟؟؟ ♡ا/ت؟؟ ☆ اره ایرادی داره؟ ♡ نه ☆خب ا/ت بهم بگو شاید کمکی از دستم بر بیاد ♡ راستش اقای پار نذاشت کامل حرفمو بزنم و گفت ☆حالا که من تو رو ا/ت صدا میزنم تو هم منو جیمین صدا بزن ♡ آاا چشم
♡خب پسر عموم که دوست پسر سابقمم میشد بهم زنگ زد و.. یکم سکوت کردم ☆ خب ادامش ♡اووم ازم خواست ببخشمش ☆چرا ؟؟ ♡ چون بهم خیانت کرده بود😔 ☆ بخاطر این حالت بد شد؟؟ ♡ نه یاد پدر و مادرم افتادم 😢💔 ☆ چرا ؟ مگه فوت شدن؟؟ ♡ اره😢 و بازم داشت گریم میگرفت😢 ☆ تسلیت میگم ، اووو ببخشید ا/ت نمیخواستم ناراحتت کنم😔 ♡ نه جیمین تو ببخشید که باعث زحمتت شدم😖 ☆هرگز این حرفو نزن نمیتونستم همنجوری با اون حال بد ولت کنم🙁 ♡ ممنون خونم همینجاس ☆ خواهش میکنم ♡ خداحافظ ☆ خداحافظ از زبان ☆ اخی بیچاره دلم براش سوخت باید بیشتر حواسم بهش باشه🙂( پسرم چه مهربونه😇😹)
از زبان ا/ت♡ وااای خدا بهم گفت میتونم جیمین صداش کنم🤤 امیدوارم کسی ندیده باشه بغلم کرد😟 نکنه عاشقم شده🤣😶 ا/ت با خودش:نبابا ا/ت اون که عاشق تو نمیشه دختر خودتو کنترل کن 😂 وااای چقدر گشنمه 😹🙃 چون حوصله درست کردن غذا نداشتم😝 یه بسته نودل برداشتمو نودلو اماده کردم😋 از زبان جیمین☆ احساس میکنم عاشقش شدم اخه چطور میتونه هم کیوت باشه هم جذاب😇🤤 (نویسنده: همونطور که تو میتونی جیمینا😹💙)
صبح ساعت 8🌅 دینننننگ (مثلا صدای زنگ ساعت🤣) از زبان ا/ت ♡ ♡ اهه بزار بخوام 😴😪(😂) بعد از ۲۰ دقیقه ⏰ یکدفه یادم اومد باید برم شرکت😨 مثل جت از رو تخت اومدم سریع آماده شدم و یه لیوان هاتچاکلت خوردم و به سمت شرکت رفتم🚕 از زبان جیمین☆ چرا ا/ت نمیاد😳🙁 نکنه مثل دیروز حالش بد شده باشه😰 جیمین با خودش:هی خودتو کنترل کن تو نباید نگرانش بشی تو نباید عاشقش بشی😖😣 از زبان ♡ رسیدم به شرکت سریع سوار آسانسور شدموقتی پیاده شدم تند تند رفتم و در زدم 😥 از زبان ☆ ☆ بیا داخل امیدوارم ا/ت باشه از زبان♡ درحالی که نفس نفس میزدم گفتم ♡ س...سلا..م عذ..ر میخو..ام دیر ش..د ☆ سلام اووو عیبی نداره میتونی بری🙂 ♡ ممنون و از اتاق رفتم بیرون وااای چه رییس مهربونی😍 چند ساعت بعد⏰ هنوزم از زبان♡ داشتم کارامو انجام میدادم که جیمین از اتاق اومد بیرون تو ذهن ا/ت :واااو خدای من چرا انقدر کیوته و خوشتیپه🤤(😹😹) ☆ ا/ت لطفا شمارتو بده ♡ ا/ت؟؟ ☆انگار یادت رفته دیروز ازت اجازه گرفتم😑 ♡ میدونم اما اخه تو شرکت ؟ ☆اره مشکلش چیه حالا شمارتو میدی؟؟ ♡واسه چی؟ ☆ببینم واقعا تو یادت رفته فردا میریم آمریکا؟ ♡ اووو نه اما خب شماره من و واسه چی میخواین؟؟ ☆اولن رسمی حرف نزن دوما خب باید شمارتو داشته باشم واسه هماهنگ بلیط و اینجور چیزا😒 ♡ اها خب ☆وااای ا/ت تو خیلی لجبازی😐
♡ من لجباز نیستم 😒 ☆پس شمارتو بده 😥 ♡آاا خب باشه________(مثلا شماره ا/ت😹) ☆😏😄 من دیگه میرم کارامو انجام بدم ♡😒😑باشه همون لحظه که جیمین رفت تو اتاق از طرف یه ناشناس واسم پیام اومد😲 ☆ سلام منم جیمین😂 ♡😑شما که گفتین میرین کارتونو انجام بدید ☆ ا/ت انقدر سخت نگیر چه مشکلی داری رسمی حرف میزنی؟ ♡خب معلومه شما رییسم هستین از زبان ☆ خب راست میگفت اما من باید یه کاری کنم بهم نزدیک بشه پس بهش میگم ....
پس بهش میگم ☆ خب از این به بعد دوستیم😄 ♡ دوست😲؟ ☆منظورمو بد متوجه شدی دوست معمولی😂 ♡ اوکی🤷♀️ ☆ پس از این به بعد من رییست نیستم دوستتم دیگه رسمی حرف نزن باشه؟؟ از زبان♡ ♡ واسه اینکه حرصش بدم گفتم ♡ اما شما رییسم هستین ☆ااااا/تـــ😾 ♡ اوکی اوکی حالا چرا عصبی میشی😂 ♡فقط میخواستم حرصت بدم ☆😑 ♡ خب با اینکه دوستمی من فقط میدونم اسمت پارک جیمینه نمیخوای حداقل سنتو بگی؟؟😂 ☆۲۵ و تو؟ ♡۲۲ ♡ خب دیگه وقت کارم کم کم داره تموم میشه من میرم ☆ وایسا من هنوز نمیدونم بلیط هایی که گرفتی واسه کیه ساعت چنده؟؟ ♡ فردا ساعت ۶ بعد از ظهر سئول-نیویورک😒 ☆ اوکی
هنوزم از زبان ♡ داشتم میرفتم که صدایی اومد و اون جیمین بود 😲 ☆میخوای برسونمت؟ ♡ نه ممنون ☆هوا داره تاریک میشه خوب نیست تنها بری پس من میرسونمت ♡ نه کارمندای شرکت میبینن دردسر درست میشه🤐 ☆ چه دردسری؟؟ ♡ فک میکن ما باهمیم😣 ☆ خب فک کن🙄 ♡وااا یعنی چی که فک کنن😶 ☆ یعنی همینی که شنیدی بیا بریم ا/ت سخت نگیر ♡ اوکی بابا رفتیم پایین و میخواستم در ماشینو باز کنم که یکی گفت .....😲رفتیم پایین و میخواستم در ماشینو باز کنم که یکی گفت& به به دختر عموی عزیزم میبینم هنوز نرفتم یکی دیگه رو انتخاب کردی😏 ♡ می...ن...هو تو ...ا..ین...جا چیک..ار می..کنی😶 ☆ ا/ت این کیه ؟ همون دوست پسر سابقته؟؟😲 $ پس میشناسیم😎 بهتره که دوره ا/ت و خط بکشی و گرنه زنده بودنتو تضمین نمیکنم🙄 ♡ چی داری میگی؟ اون دوست پسرم نیست $ خیلی بهم میاین ولی خب متاسفانه دیگه نمیتونین با هم باشین😏 و مین هو داشت میومد طرفم😲 ☆ اگه دستت بهش بخوره زنده نمیمونی😤 از حرف جیمین تعجب کردم 😶 که مین هو گفت: $ پس غیرتی ام هستی ولی دیگه به درد نمیخوره و دستمو گرفت 😖 جیمین یه سیلی خوابوند تو گوش مین هو😎 بعد کل نگهبانی شرکت اومدن و مین هو رو بردن😐 دستم خیلی درد میکرد چون مین هو خیلی محکم دستمو کشیده بود😣 یکدفعه بغضم ترکید😢
☆ ا/ت خوبی؟؟ ♡هق هق نه😢 جیمین اومد نزدیکم و آروم دستمو گرفت ♡ هق هق یکدفعه بدون اینکه بخوام رفتم تو بغل جیمین و گریه کردم 😭 (واااو😲) جیمینم منو محکم تر بغل کرد و موهامو نوازش میکرد(او مای گاد🤣) بعد چند دقیقه که به خودم اومدم دیدم تو بغل جیمین سریع اومدم بیرون🤧😖 و دیدم همه ی کارمندا دارن بهمون نگاه میکنن😱 ♡ آااا خب از زبان☆ وقتی دیدم همه دارن بهمون نگاه میکنن نمیدونستم چیکار کنم و بدون فکر گفتم ☆ اره ا/ت دوست دخترمه از این به بعد کسی حق نداره بهش نگاه کنه😬 ♡ چی داری میگی😳 من دوس.... رفتم و انگشت اشارمو گذاشتم رو ل*ب*ا*ی ا/ت و گفتم شیـــش😑 (دقت کنید انگشت اشاره😂) و دستشو گرفتم گذاشتم تو ماشین و سریع سوار شدمو در رو قفل کردم 😎(😱😱) ♡ چیکار میکنی در رو باز کن دیونه😦😖😳 از زبان ♡ بدون اینکه حرفی بزنه ماشین و روشن کرد 🚘♡چرا به کارمندای تو شرکت گفتی دوست دخترتم چرا؟؟؟😠😠 ☆...... ♡ هوی با تو ام اصلا در رو باز کن میخوام برم 😖 میگم باز کننننننن😤 ☆ بشین ♡ نمیخوام دارم بهت میگم این درو باز کن 😡 ☆ صبر کن دیگه ♡ اَه اَه😣 و داشت به یه جای نامعلوم میرفت😲 ♡ داری کجا منو میبری؟؟😖😦 ☆....... ♡میگم داری منو کجا میبری؟؟؟ ☆ خونه ♡خونه من این طرف نیست
☆ میریم خونه من ♡چیییییییی؟؟؟؟؟؟؟😨 ☆ خونه من ♡من با تو هیچ جا نمیام حالا ام منو پیاده کن😢 ☆دیگه دیر شده و جلو یه خونه خیلی باشکوه وایساد🏛 یاد خونه خودمون(خونه خودشو مامانو باباش) افتادم😔 خیلی شبیه خونمون بود😢 و درا رو باز کرد و پیاده شد و سویچشو داد به نگهبان دم در یکی از نگهبان در و واسم باز کرد و پیاده شدمو یه گوشه وایسادم (نگهبان^)^ خانم ب.... ♡ به اون احمق بگو بیاد اینجا ☆ چیزی میخوای بگی؟ ♡ به این نگهبانا بگو بزارن من برم ☆ همچین کاری نمیکنم ♡پس منم همینجا میمونم ☆لجباز ♡ من لجباز نیستم😠 ☆هستی ♡نیستم ☆هستی ♡ نیستم ☆هستی ♡ اَه بسه دیگه😤جیمینیکم خندید و گفت☆ اگه نمیای خب باشه پس همینجا بمون😑 ♡من میخوام برم ☆ تازه اومدی حالا حالا ام باید اینجا بمونی😎 ♡چیییی؟؟؟ و رفت تو خونه😐 رفتم و روی یکی از صندلی هایی که اونجا بود نشستم هوا داشت تاریک میشد و خیلی سرد بود🤒 ☆هوا سرده هنوزم میخوای بیرون بمونی ؟؟ ♡...... رمو برگردوندم اون ور ☆ با تو ام ♡..... ☆الان مثلا قهری؟؟ ♡....... ☆خودت خواستی و دستمو محم گرفت و برد تو خونه 🏛 خونه بزرگ و قشنگی داشت که یه خدمتکار اومد جلو ☆ببرش تو اتاق یه لباسم گرمم بهش بده (خدمتکار#)#چشم#بفرمایید اتاقتون اینجاست و اینم لباساتون👗 ♡ مرسی میتونی بری لباسامو عوض کردم و رو تخت نشستم که یکی اومد تو.....
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
اخه لعنتی چیکار کردی با من عاشق این داستانت شدم
اخه لعنتی چیکار کردی با من معتاد این داستانا شدمممممممممممممم 🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭
😁🤭