
اینم از پارت هشت ♥
منم دوست دارم تهیونگ : چرا این همه مدت قایم میکردی خب...... نمیدونم جین: میدونستید ما اینجاییم؟ اوپا؟ جیمین؟ جیمین زد زیر خنده جین به طور جدی گفت : بریم خوابگاه جشن بگیریم بعد بهم گفت: اونی بپر رو کولم اوپا کمرت! جین: بپر جین منو کول کردو چهارتایی رفتیم سمط خوابگاه شاید اونشب بهترین شب زندگیم میبود اونشب با بچه ها رفتیم دوک بوکی خوردیم لممممم بعد رفتیم خرت و پرت فروشی بعد رفتیم شهر بازی البته برای بار دوم وبعد رفتیم خوابگاه
در رو که باز میکنم و میرم تو اتاقمون جانگکوک و خواهرش و دوتا کلویی داد میزنن تولدت مباااارکک و یه عالمه ربان میریزن سرم به پشتم که نگاه میکنم جیمین میاد بغلم میکنه تولدت مبارک وای من اصلا یادم نبود جین : تولدت مبارک اونی جونم میپرم و بوسش میکنم :مرسی اوپا اما همه بهم نگاه میکنن از کجا میدونستین تولدمه؟ تهیونگ آروم از اتاق خارج میشه که داد میزنم تهیوووونگ تهیونگ : ها؟ جانم ؟ بله ؟ همینطور سرجات بمون میرم کشوی پاتختیمو میبینم روبه تهیونگ : یاااا دفتر خاطراتم کو؟ تهیونگ : از من میپرسی
بعد میرم اتاقشونو چک میکنمو دفتر خاطراتمو تو کیف لعنتیش میبینم شروع میکنم داد زدن : تهیونگ ، میدونی من بدم میاااد میدونی چه چیزایی تو این دفتر نوشتم بگو ببینم از کی این دفتر لعنتی رو برداشتی بگو ببینم اونروز تو بودی یه عالمه دسبند جلو پام گذاشته بودی چرا با آب پاشیدن تلافی کردی ؟ یادته یادته امروزو که آب و پاشیدی تو صورتم آرههههههههه؟ تهیونگ : عزیزم آروم باش تهیونگ فقط ساکت شو ... معلوم نیس بجز علایقمو تولدم از تو دفتر خاطاتم چه ها که نخوندی! تهیونگ : عشقم به خدا من چیزی...... سااااکت ساکت ..... و میرم بیرون من تو اون دفتر خاطرات همه چیزمو نوشتم : مامانم چندبار کتکم زده بابام کی مرده « اینا داستانه هااا» خواهرم کی منو اذیت کرده و کلیییییی چیزای دخترونه شخصی .....
اون ...... همشو خونده ....................................................... فردا از خوابگاه بدون جئون جانگکوک و تهیونگ و جین و هررررر کسی زدم بیرون وقتی رسیدم دانشگاه : بقییم پشت سرم اومدن تهیونگ تا منو دید بغض کرد جین ناراحت بود جیمین مثل همیشه عین خیالش نبود کلویی ها جرعت نزدیک شدن بهمو نداشتن خواهر جانگکوک نبود جانگکوک هم تا منو دید لبخند زد تهیونگ نشست کنارم که خودمو عقب کشیدم تهیونگ : سونگ؟ پا میشمو میرم پیش یه دختر که اسمش شاوی میشینم تا آخر دانشگاه حتی به تهیونگ نگاهم نمیکنم
آخر دانشگاه میرم حیاط پشتی تا به گلای اونجا سر بزنم که پامیشم وقتی بر میگردم با چشای تهیونگ مواجه میشم تهیونگ : منو ببخش برو اونور تهیونگ : سونگ برو برو تهیونگ : اگه ادامه بدی گریم میگیره اع جدی؟ چطور من نباید.... تهیونگ واقعا داری ...... گریه میکنی اشکاشو پاک میکنم تهیونگ تهیونگ به من نگاه کن تهیونگ
تهیوووونگ حوصله ناز کشیدن ندارم نگام بکن تهیونگ : ببخشید چی ازم خوندی؟ تهیونگ : همه چی خوبه تهیونگ : چی؟ حالا تو شدی مرحم رازهام تهیونگ : چی؟ یعنی الان ناراحت نیسی چرا ولی ! کاریت نمیشه کرد بغلش میکنم و میگم دیگه گریه نکنیااااا
وگرنه میکشمت تهیونگ : باشه مثل همیشه رفتیم خوابگاه جین تا مارو دید داد زد : وات؟ فازتون چیه؟ تهیونگ با چشای قرمزش : جین باهم آشتی کردیم جین : واو چه زود ....
بقییه کجان اوپا؟ جین : بیرون.... اها من خیلی خوابم میاد شما میخواید برید برید تهیونگ : نه جین : نه چیه داداش من تا الان منتظر تو بودم تهیونگ : لباسام مناسب نیست برمیگردم روبرو دکمه اول لباسشو میبندم و میگم الان منا سبه تهیونگ : اما چش غره میرم براش
تهیونگ : جین بیا بریم بعد اینکه رفتن رفتم تو اتاق درم بستم دفتر خاطراتمو برداشتمو مو به مو خوندم تهیونگ بهش چیزایی اضافه کرده بود که ....: سونگ : امروز مامانم پنج بار کتکم زد سونگ: امروز مامان یک بار کتکم زد تهیونگ : روز شماری نکن به دردات اضافه میشه سونگ : امروز متوجه شدم تنها ترین آدم روزمینم تهیونگ : حالا منو داری🥺 و .... همینجور رو دفتر خاطراتم خوابم برد
پایان امید وارم که خشتون اومده باشه♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هم لایک کردم و هم کامنت دادم
چه خوبم من 😂😂
عالی هستی عالی
عالی شده آجی جونم
ممنون اجی جون