
سلام دوستان به خاطر مدرسه که خودتون می دونین معلم ها نمی ذارن من هم سعی میکنم جبران کنم ممنون اگه ۵ تا نظر بدین تست رو ادامه میدم وگرنه همین قسمت اخره
از زبان مرینت دنبالش میرفتیم که یهو گمش کردیم گفتم باید معجزه گرشو بگیریم و به کس دیگه بدیم تا از این شهر مراقبت کنه قهرمان کار نجات دادن مردم نه پول گرفتن پس مجبور شدیم فردا هم المان بمونیم
رفتیم هتل شام خوردیم شب بود گفتم تیکی یادت نره صبح منو بیدار کنی بعد یادم افتاد تیکی نیست خواستیم بخوابیم که پلگ دلش درد گرفت گفت کمکم کنید
ادرین از تو جیبش یه پنیر کممبر در اورد ولی پلگ نخورد از زبان ادرین پلگ نمی تونه پنیر بخوره یعنی واقعا حاش بده شب بود بالا سر پلگ بیدار بودیم که یهو خوابمون برد صبح شد و با صدای پلگ بیدار شدیم منو ادرین تو بغله هم خوابیده بودیم که پلگ رو دیدیم دست هاش زرد شده بودن گفتم پلگ تو مریضی گفت نه قدرته جدید گرفتم منم گفتم تیکی هم میگیره گفت تیکی فردا میگیره ادرین تغییر شکل داد لباسش عوض شده بود گوشاش و دستاش زرد شده بودن و بعد چوب دستی رو در اورد دید یه قدرت جدید می تونست صدا های خیلی دور رو بشنوه که یهو گفت صدار یوزی رو شنیدم مرینت تند تغییر شکل بده چون این قدرت ۱ دقیقه یه منم تغییر شکل دادم و تند دنبالش رفتم
رسیدیم به یه خونه ی لوکس و شیک ادرین گفت معلوم شد این پولارو خرج میکنه داخل شدیم یه پسر بود اسمش بالیو بود ولی به مرینت گفتم معجزه گرش کجاست
گفت تو گردنش اون یه گردنبند زرد و سیاه خال خالی بود به سرعت کوچیک شدم و اروم اروم بهش نزدیک شدم و گردنبند رو گرفتم و به حالت قبلی برگشتم منظورم دوباره بزرگ شدم نه تغییر شکل دادم بزرگ شدم و گفتم کت نوار بگیریش که ادرین گفت کت نوار من نیستم من کت خالی ام گفتم اوه اوه اسمت خیلی قشنگ شده
خلاصه گذشت منو ادرین برد بالای برج ایفل و گفت مرینت چرا از همون اول نگفتی عاشق ادرینی منم گفتم تو هم چرا به من توجه نمیکردی دستم رو دور گردنش حلقه کردم و یه بوس خیلی خوب که از یاد نمیرفت رو تجربه کردیم نشستیم بالای برج ایفل گفتم ادرین من قبلا دوست داشتم ولی نمی تونستم بهت بگم و هر موقع می خواستم بگم تو یا میرفتی یا یه شرور میومد یا بابات بهت میگف بیا به ادرین گفت منم هرچی گل به تو یعنی لیدی باگ میدادم قبول نمیکردی که خلاصه یهو یه چیز سفید اومد جولومون یه کوامی بود که گفت سلام مرینت دوپنگ چنگ و ادرین اگراست رو میشناسین گفتین خودمونیم گفت با ما بیاین رفتیم داخل اون چیز سفیده و به دنیای دیگه رفتیم پر بود از کوامی های مختلف منو ادرین هم به حالت عادی برگشتیم که پلگ و تیکی گفت یادش بخیر دانشگاه گفتیم چی مگه شما هم دانشگاه میرین تیکی گفت ارع
خیلی کوامی اونجا بود گفت شما میتوانید دو کوامی بردارید ما به داخل یه اتاق رفتیم ۲۰ کوامی انجا بود با رنگ و طرح های مختلف و کوامی ارباب نه ارباب شرارت اسمش ارباب بود صاحب همه ی کوامی ها بعد کوامی ارباب گفت خوش امدید شما اولین انسان هایی هستید که به اینجا می یایید گفتم یعنی استاد فو اینجا نیومده گفت استاد فو نیماده ما با تیکی و پلگ میتوانیم کوامی بفرستیم ادرین پرید وسط حرفمون و گفت خبخبخب من میخوام کوامی بردارم که بتونه افسون خوش شانسی بزنه که ارباب گفت از ما فقط تیکی میتونه هر کوامی هی یه قدرت داره و دیگه مثلش نیست ادرین گفت اها
از زبان مرینت گفتم چرا بهمون نمیگن چه قدرتی دارن ارباب گفت نمی تونن حرف بزن تا زمانی که بروند گفت خوب من اینو که صورتیی ور میدارم ادرین هم یه کوامی سفید بر داشت
بر گشتیم که یهو
دوستان ببخشید جای هیجانی کات کردم دیرم نوشتم ببخشید خواستم ساعت شیش بنویسم که بازی پرسپولیس بود و برد و خوشحالمون کرد امید وارم لذت برده باشبد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوشبختانه پرسپولیسی هستی دیگه؟??
ارع
اسمم مریمه
عالی هسته لطفا هر چه زود تر بعدی رو بزار
خوب
ممنون دوس داشتم