
درود و صد درود خدمت همه ی شما عزیزان. در قسمت قبل خون کت نوار توسط دی ان ای خور دو خشک شد.مرینت یه میراکلس جدید با یه کتاب با جلد چوب پیداکرد و همین.
زیپ کیفم رو باز کردم.دیدم یه کتاب با جلد چوب و یه میراکلس اون تو بود📙.درش رو باز کردم و یه کوامی از داخلش اومد بیرون که شبیه شیر بود🦁.گفت:«آخیش.یه پنج هزار سالی میشه که از اونجا نیومدم بیرون.اَ اَ اَ اَ ه😮!چقدر دنیا عوض شده!» سرش رو برگردوند به سمتم و پرسید:«ببینم؟تو نگهبان جعبه ی میراکلس مادری🤨؟» گفتم:«آره.ولی تو کی هستی 🧐؟» گفت:«من اسپاند هستم.»من:«خب اسپاند!قدرت تو چیه؟»اسپاند:«قدرت من رویین تن کردن صاحبم و کسایی که اون می خواد هست🛡️. برای تبدیل شدن باید میراکلس و به خودت وصل کنی و بگی -اسپاند! اَرمرز آپ-»(Armurs up،زره ها بالا)
تیکی:«مرینت!ما وقت نداریم ⏳.» گفتم:«باشه دیگه.تازه فهمیدم باید چی کار کنم🙂. تیکی!خال ها روشن.»تبدیل شدم و به اسپاند گفتم:«باید برات یه صاحب پیدا کنم.»رفتم بیرون و دنبال یه نفر گشتم؛ولی باید به کی میدادم🤷🏻♀️. خون همه که خشک شده.تو این فکرا بودم که دیدم دنیل داره یواشکی فرار می کنه، جوری که دی ان ای خور دو نبینتش.با خودم گفتم:«درسته.کی بهتر از دنیل🧑.» یواشکی رفتم پیشش و گفتم:«دنیل!به کمکت نیاز دارم.»دنیل:«کمک؟کی؟من؟چه کمکی 😕؟»من میراکلس شیر رو از توی یویو در آوردم و گفتم:«دنیل ویلسون! این میراکلس شیره که قدرت رویین تن شدن و رویین تن کردن رو بهت میده🦁. باید قول بدی که فقط در راه خیر ازش استفاده کنی.وقتی کارمون تموم شد باید اون رو بهم پس بدی.باشه؟»گفت:«با کمال میل🙃.»دنیل میراکلس رو از من گرفت و درش رو باز کرد و اسپاند اومد بیرون. اسپاند گفت:«سلام.اسم من اسپانده و کوامی تو هستم.برای تبدیل باید میراکلس رو به بازوت وصل کنی و بگی-اسپاند اَرمرز آپ-.» دنیل:«اسپاند!اَرمرز آپ.»
گفتم:«وای تو این لباس قهرمانی خیلی خوش تیپ شدی☺️.» گفت:«ممنونم.با این پتکی که من دارم دیگه هیچکس جلودار ما نیست.(سلاح دنیل پتک هست. چکش بزرگ🔨) حالا باید چی کار کنیم🤷🏻♂️؟»من:«باید بفهمیم آموک دی ان ای خور دو کجاست. ولی اول باید جلوی خراب کاری های دی ان ای خور دو رو بگیریم.بزن بریم🏃♀️🏃♂️.» توی راه به دنیل گفتم که می تونه از طریق پتکش هم در مورد توانایی هاش بفهمه، هم با من در ارتباط باشه📱. دی ان ای خور دو روی سقف یه خونه ای بود. ماهم رفتیم اون بالا⏫.دنیل صداش رو صاف کرد و داد زد:«آهای یارو! واسه ما شاخ میشی؟من و لیدی باگ شاخت رو میشکنیم» چه شجاعتی.
دی ان ای خور دو:«تو دیگه چه🐮هستی لیدی باگ؟من می خوام جون تو رو بگیرم اونوقت تو یه قربانی دیگه هم برام آوردی😈؟»/ دنیل:«درست حرف بزن.به من می گن برازن بادید🛡️.» (Brazen bodied) دی ان ای خور دو:«هرکی می خوای باشی باش. دیگه آخر عمرته👿.با بدنت خداحافظی کن.»یه دندون نیش( شبیه دندون مار🐍) از دستش درآورد و سمت برازن پرتاب کرد؛ولی تیر تو بدن برازن بادید فرو نرفت و کمونه کرد به یه طرف دیگه.(اینجا هارو بد نوشتم 😐.شرمنده😔)دی ان ای خور دو:«یعنی چی؟چرا نمیشه👿؟»دوباره چندتا دندون دیگه هم پرتاب کرد. ولی هیچکدوم به برازن بادید اثر نکرد.
برازن:«تموم شد🙄؟کاراتو کردی؟ حالا نوبت منه 😏.»پتکش رو به سمت بالا پرتاب کرد و گفت:« کریستال مارتو»(Cristal marteau, پتک بلورین💎.)از دید لیدی باگ 👀/پتک برازن توی هوا مثل بلور درخشی و صاف اومد توی دستاش🖐🏻🖐🏻. ولی پتکش رو بجای دی ان ای خور دو به سمت من نشونه گرفت😰.نور پتک به سمتم پرتاب شد.(بزن لیدی باگ رو بکش☠️) از ترس چشمام رو بستم.وقتی باز کردم،دیدم هاله ای از نور دور و برم رو پوشونده.برازن بادید لبخندی زد و گفت 😁:«لیدی باگ!از الان تا پنج دقیقه ی دیگه تو هم مثل من رویین تن هستی🛡️.حالا با خیال راحت بگو چی کار کنیم😉.» بعد حمله کرد به دی ان ای خور دو و شروع به جنگیدن کردن.
من:«باید بفهمیم آموک اون دقیقاً کجاست.ولی من نمی دونم🤷🏻♀️.» برازن بادید:«اینو که قبلاً گفتی.خونه ی اون یارو که با این سنتی مانستر بود رو گشتی🏠؟»(آکوما تیز رو میگه.)گفتم:«راست میگیا. خیلی باهوشی🧠.تو همین جا بمون،من الان میام.»رفتم به خونه ی مگان کیت. (توی اتاق) احتمالا آموک باید تو یه چیز چوبی باشه🏏🧹🚪(به خاطر اون تبر.اگه حافظه ی خوبی داشته باشید یادتون میاد😁.)منم تمام وسایل چوبی داخل اتاق رو خراب کردم.به میز که رسیدم،خرابش کردم و آموک ازش اومد بیرون.بلاخره پیداش کردم 🤩.شرارتش رو خنثی کردم و با میراکلس لیدی باگ همه چیز رو به حالت اول برگردوندم. همه زنده شدن☠️.

رفتم پیش برازن بادید و گفتم:«خب،حالا که مشکل حل شد میراکلس شیر رو به من پس بده🦁»(انگار طلبکاره) برازن:«خیلی خب. باشه.»همون لحظه کت نوار هم سر و کلش پیدا شد. گفتم:«وای کت نوار!خوش حالم که سالمی 🥰.»گفت:«اِه! خوش حالی؟تو که تا به حال داشتی یه چیز دیگه می گفتی 😒.»من:«راست میگی.یادم رفته بود😡. اصلاً برو به جهنم.»برازن بادید:«آقایون! خانم ها!چه خبر تونه؟چرا دعوا می کنید سر شبی🌃؟» کت نوار:«شما کی باشین🧐؟» برازن بادید مثل همیشه یه نگاه جدی به کت نوار کرد و گفت:«من همونیم که همیشه بودم و اگه نبودم تو هم الان نبودی😤.(چه حرف سنگینی زد 🤔!) اصلاً به خاطر اولین روز ابر قهرمان شدن من آشتی کنین بره پی کارش😊.بزار با خیال راحت امشب بگیریم بخوابیم 😴.قبوله؟هان؟ من و کت نوار گفتیم:«باشه. قبوله.»برازن:«آفرین.حالا لیدی باگ!بیا بریم میراکلسم رو بهت بدم.» (بچه ها!قسمت دوم هم تمام شد.از این به بعد عکس داستانم همینی میشه که اون بالا هست. حالا برو برای چالش.)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام شما که داستان میراکلس بهار(B.H.R) رو خونده بودید این داستان رو دو تا دوست باهام مینوشتن که یکیش بهار و نویسنده دوم درنیکا بودند. این داستان داره دوباره نوشته میشه و پارت ۳۳ منتشر شده که بهار نمیخواد این داستان رو نویسندگی کنه و درنیکا داره تنها این داستان رو مینویسه و خیلی عالی بود از نظر من لطفا دوباره میراکلس رو ادامه بده و بخونش ممنون💜داستان داره خیلی عالی پیش میره و درنیکا داره با ی انرژی کامل انجامش میده😇💕
این هم پروفایل درنیکا (D.N.A) لطفا بیا ممنون♥
سلام.پس آکوماتیز پسر میشه و کاگامی هم زنده میمونه.
پرونده بسته شد.
چالش 1 : پسر
چالش 2 : زندح باشح
ولی بازم هرجور خودت میخای
خعلی خوب بود💜💙💜💙
واییی لطفاً بعدی رو بزار 🥺❤️
چالش اول: پسر
دوم: بکشش 🙂🔪
عالی بید
جواب چالش اول:پسر
جواب چالش دوم:من خیلی از کاگامی خوشم نمیاد ولی جون من نکشش بزار زنده بمونه اون طوری داستان هم باحال میشه البته به خودت ربط داره دیگه فقط نظر خودم رو گفتم
به تستای منم لطفا سر بزن
برو بابا.
با این داستانا ی زشتت🤮.
کاگامی گناه داره
آکوماتایزد پسر باشه
آخه این چه رمزیه:۵۵۵۶😶
رمز به این خوبی.
رمز بشار اسد رئیس جمهور۱۲۳۴هست.
😂😂😂😂