12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❤SY❤ انتشار: 3 سال پیش 18 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلووووم آقا منم رد دادم خب خب شروع کنیم با گوشی غراضه ( به اشتباه بودنش کاری نداشته باشید😁😁) دعا کنید گوشی مامانم درست شه الان گوشی من دست مامانمه گوشی قدیمی بابام که عین گوشی کوک از هر تیکه با چسب نواری پوشانده شده دست منه عرررر گوشی کوک😁😁😁😁
آنچه گذشت_________________________ آرام معمور مخفیه البته یه جورایی_______ آرام دو تا داداش داره _________________ برای یه ماموریت سخت انتخاب شده و خر ذوقه ______^_^_____٪_٪_____$_$__ خب برییییم براااای شرووووع
آرام ____________ یه آرایش خیلی ریزه میزه که یکم سنم رو ببره بالا . کلاه گیس قرمز که تا گردنم بود . کفش پاشنه سه سانت و دو تا وزنه کوچولو اما سنگین . یه اسلحه برای نیاز . خب مانتو و شال و شلوار گشادم که کفشم رو می پوشوند پوشیدم شاید تابلو باشه اما ریسکه دیگه ریسک . اوه لنز یادم رفت یه لنز آبی هم گذاشتم خب دیگه باید برم.( میدونم اصلا تو کره نیستیم . ته ته نیست اما صبور باشید به موقع میاد ) عین همیشه سوار ماشین شدم رفتم بیرون از تهران داخل یه خرابه هییی اینجا خیلی بزرگه . قلبم داره از جا کنده میشه نه من میتونم آره من میتونم.
آرتا ____________ امید وارم همه چی خوب پیش بره. لنز سبزم رو گذاشتم . کلاه گیس بلوندم رو که یکم نو هاش بلند بود رو گذاشتم سرم . ریش که از صدقه سریه آرام چه عرض کنم جای ریشم ندارم . آرمان هم همین . یه لباس اسپرت پوشیدم و از خونه زدم بیرون آرام به سمت جاده تهران و کرج رفت و من هم دقیقا بر عکس به سمت جاده تهران شمال رفتم . برعکس همیشه یه خونه لوکس و تمیز که قطعا کسی بهش شک نمی کرد . مطمئنن هرکی میومده بش میگفتن هتل پره . آه خدایا ریسک زیادیه این دوتا موز مار خیلی زرنگن خودت به من و آرام و آرمان کمک کن.
آرمان_____________ خب خب آرام به سمت کرج و آرتا به سمت شمال رفت از اتاق امنیت یا بهتره بگم اتاق کامپیوتر های مختلف که آرام و من روش گذاشتیم اومدم بیرون هی وضعیت بچه هارو چک میکردم خب خوبه آرام رسید . پنج دقیقه بعد آرتا هم رسید نوبت منه حالا باید دست به کار شم .سوار ماشین شدم و راه افتادم از تهران که خارج شدم ( بچه ها اگه شمال بودن من خیلی زیاد در موردش میدونستم اما تهران نه اگه بد شد خودتون ببخشید) پیچیدم تو یه جاده خاکی یکم که گذشت وارد یه جنگل شدم یکم که رفتم به بالا یه تپه بلند رسیدم این جا خیلی خوشگله اما قراره سبزه های سبز این جا قرمز بشه ا
آرام ____________ یکی اومد من رو به داخل برد قلبم داشت میومد تو دهنم هان چیه ما مامور مخفی ها حق ترسیدن نداریم؟تا دم در رفتیم که _________ قربان اوردمشون __________ بعدشم رفت . من موندم و این در که باز شد . اَاَاَاَاَ اینجا چه خفنه . حالا من موندم و این قربان که اسمش کاوه هست._کاوه: ببینم تو از طرف کی اومدی؟ _ من : از طرف بانو ستاره تشریف اوردم _______________ حسام حسام اگه فقط یه بار به دردم خورده باشی اینجا هست بانووو ستارههه چی گفتم خدایی 😁😁😁😆😆 _ کاوه: اوه ستاره ! اون وقت چرا بهم زنگ نزد ؟ _ من: خب راستش میترسیده که پلیس ردش رو بگیره_ کاوه: ستاره و ترس؟ اگه کامران بود یه چیزی. اما ستاره نه ستاره همیشه زنگ میزده. چطور میخوای حرفت رو باور کنم .
راستش رو بگو از طرف چه کسی ااااومدی؟
آرتا _____________ اوه اوه اینجا رو باش چه با کلاسم هست . الان پشت درم که در باز شد . بَه بانو ستاره چه زیبا هست لاکردار . ستاره: سلام ببینم، از طرف کاوه اومدی درسته؟ _ من : بله درسته خب خودتون آه میدونید کاوه رئیس ما یکم ترسو هست _ ستاره : هه اره راست میگی خب بگو کاوه چیکارم داره؟ _ من : یه همکاری یه همکاری ساده اما مهم _ ستاره : ساده اما مهم داره با حال میشه یکم برام بگو _ من : میخوایم برای آخرین و اولین بار اون پلیسا رو نابود کنیم _ ستاره: از کاوه بعید بود اما خب بگو .__________ اینقدر براش توضیح دادم باز راضی نشد. آخر گفتم_ میخواسته کسی متوجه نشه اخش راضی شد
آرمان: رو چمن های سبز دراز کشیدم فکر این که چه قدر آدم جلوم کشته شدن عذاب اوره اما فکر این که اونا چند صد نفر آدم جلوشون مرده و اونا بی گناه بودن بیشتر عذابم میده. بعد باران آرام عوض شد همش میگفت موجودات ماورایی موجودات ماورایی. شاید واقعی باشه همینایی که جلوشون هزاران آدم رو میکشن و اخ نمیگن اینا ماورایی ان اینا درد حالیشون نمیشه . تو همین فکر ها بودم که نگران به ساعتم نگاه کردم هنوز کار دارن . بعد چند دقیقه یه پیام اومد از آرتا بود نوشته بود ( به قول حسام بانو رو راضی کردم ) خب خوبه الان باید منتظر پیام از نمکدون باشم اون تا یکم با اون کاهو خوش بگذرونه من دراز بکشم( اشتباه تایپی نیست آرمان به کاوه میگه کاهو)
آرام _________ آییی موز مار چه دادی زد نره الاق کد خدا یوتمه میره تو کوچه ها هان چیه دارم شعر میخونم حالا چیییی بگم ؟ اخه یکی نیست بگه خره چرا انقدر خنگی؟ اهان فهمیدم چی بگم ...T_T یه مدت پیش ستاره بودم برا رد گم کنی حرف معروفش این بود ( چرا موقعی که خطر ولم میکنه من ولش نکنم) پس سریع گفتم: چرا موقعی که خطر ولم میکنه من ولش نکنم _ کاوه : خب خوبه مطمئن شدم حالا ستتاره بانو چیکار داره؟ _ من : میخواد سر پلیسا روببره زیر خاک _ کاوه: چرا انقدر یه دفه ای _ من : تا کسی متوجه نشه_____ مثل این که راضی شد ای جان فقط بد بخت نمیدونست کامران مرده😁😁😁
آرمان _________ دارم نگران میشم نکنه اتفاقی برای خواهر عزیزم افتاده باشه همون لحضه آرام بم پیام داد ( میگم آرمان واقعا کاهو هست، چقدر خنگه،) هه خب حالا نوبتی هم باشه نوبت ما هست خب خب خب حالا باید عملیات رو شروع کنیم _______$___$ _____!_!___________ آرتا______ خوبه فعلا این ستاره بانو گول خرده و داره میاد _______$____$____#_# آرام ____ بد بخت چقدر راحت گول خرد حالا هم داره همراهم میاد
آرمان_________ اوه رسیدن حالا چه کنم؟ هی هی هیچی نیست آرمان _ آرتا: خب بانو ستاره اینم از اینجا _ آرام: خب رئیس اینم از اینجا ____ ستاره و کاوه هر دو هم زمان گفتن : اینجا که ج ج جز این یکی کسی نیست . _ ستاره : تو امانه چرا بهم دروغ گفتی؟_ کاوه: من؟ یا تو ؟تو گفتی که . ____ آرتا و آرام هر دو هم زمان خندیدن و بهم نگاه کردن و گفتن : خب شاید دروغ گفتیم! ______ منم که این مجسمه داشتم بهشون نگاه میکردم. ستاره و کاوه هم با بهت عصبانیت به ما نگاه میکردن . که گفتم: بببرینشون . ___ کاوه که دید همون زیر دستاش دارن میان سمتش تفنگش رو در اورد زد به پای زیر دستش _ آرام در حالی که داشت میرفت سمت کاوه گفت : هی هی اروم باش مثل من ____ دست ستاره رو گرفت و آرتا هم زود کاوه رو گرفت . خلاصه که همه این دو تا رو دست گیر کردیم .
آرام________ ۳ روز مرخصی بودیم چون چند ماه درگیر این ستاره بانو که الان زندانه با اون قربان کاوه بودیم . اقا اون صحنه که ستاره و کاوه داد میزنن شما زیر دستا مگه کرین که نمیاین اینا رو نمیکشین باحال بود ( یاد دنگی افتادم 😁😁) این دو نفر هر چند ماه کسایی که باهاشون در رفت و امد هستن رو عوض میکنن و ماهم برادران و خواهران گرامی نیرو انتضامی رو بهشون جوری معرفی کردیم که انگار این پلیسا خلافکاران
اصلا مغز ما رو سگ داشت الان بر روی زمین حکومت میکرد . والا به خدا
انقدر که کار ما خوبه بله دیگه عین همیشه در حال پوشیدن لباس بودم که گوشیم زنگ خورد . جواب دادم . من: هان؟ چی شده ؟ باشه باشه اومدم اومدم.
انچه خواهید خواند( هان چیه فیک رو که نمیبینین میخونین ) _________ تو کی هستی؟____ اصلا امکان نداره ______ هووی مردیکه از خواهرم دور شو______ هی هی ما زبون کره ای یاد گرفتیم________ شما گوشت خام میخورین؟ _______ الو سلام مامان اره خوبم ____________________ خب ممنون که خوندین لایک و نظر فراموش نشه . چطوره خوبه؟ تو پارت ۳ ته ته میاد.( بچه ها من الان دارم میخونم همین جوری خودم هیجان گرفتم که چی میخواد بشه🤣🤣🤣)
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود اجی
کلا زدی تو بند خلافکارا یا ابالفضل 🤣🤣🤣
خب الان یکی دیگه هم داره میاد به ایم ( فرار )