10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜BTS💜 انتشار: 4 سال پیش 270 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من برگشتم و همون طور که خواسته بودین استلا رو با لوکا و مرینت رو با ادرین گذاشتم و امیدوارم که خیلی از اون بابت دلخور نشده باشین. نظر یادتون نره
از زبان مرینت: من توی بیمارستان بهوش اومدم و موقعی که ادرین داشت باهام صحبت می کرد یکهو در باز شد و...من و ادرین همزمان گفتیم..ناتالی؟؟؟!!! ناتالی گفت ادرین بیا بریم اقای اگراست خیلی ناراحت شدن راننده دم در منتظرن ولی ادرین دستشو پس زد و گفت نه تا موقعی مرینت مرخص نشه من پیشش می مونم و منم به شدت سرخ شدم و ناتالی یکم واستاد و گفت درست نیست از دستور پدرتون سرپیچی کنید ولی ادرین گفت خداحافظ ناتالی و ناتالی رفت و من بهش گفتم مطمئنم با پدرت با می گرده ادرینم گفت اونا مهم نیستن فعلا تنها کسی که مهمه تویی و منم یکهو همچین قرمز شدم که ادرین ترسید و گفت حالت خوبه و منم قایم شدم و رفتم زیر ملافه و با صرای خفه ای گفتم ا ا اااره!! یکهو یه پرستار اومد داخل و گفت الان بهترین؟؟ و من گفتم بله ممنون و گفت پس می تونید مرخص شید ولی دوستتون باید کمکتون کنه که برید خونه و منم گفتم پاشه .... اااا یعنی باشه
ادرین گفت من لباساتو میارم و من هم گفتم ممنون و اون رفت و اوردشون و گفت بیا بگیر و من رفتم پشت پرده ی نزدیک تختم و عوض شون کردم و بعد اومدم بیرون و تیکی و پلگ هم رفتن توی کیف هامون و ادرین رفت طرف در که دوباره سرم گیج رفت... گرفتمت!! حالت خوبه ؟؟ من که از ترس ضربه مغزی شدن چشامو بسته بودم یهو دیدم ادرین منو گرفته ولی از اونجایی که سرگیجه داشتم خودمو ازش جدا نکردم و در عوض سرمو گذاشتم رو شونش و ما رفتیم بیرون و من کم کم با هوای تازه حالم خوب شد و گفتم نه بریم مدرسه گفت مطمئنی گفتم اره خیالت راحت و ما راهمون رو به طرف مدرسه کج کردیم و همون طور که داشتیم می رفتیم ادرین گفت امم ببخشید که اینو می گم ولی موقعی که بیهوش بودی تیکی بهم گفت که تو ...عاشقمی این راسته ؟؟ پریدم و هوا و سرخ شدم و با من من گفتم خوب نه اره نه شاید ممکنه و بعد هم هیچی نگفتم که ادرین اومد طرفمو بغلم کرد و گفت پس تمام این مدت تو عاشقم بودی بانوی من!!! و منم در حدی سرخ شدم که صورتم به سیاهی می زد دیگه ولی یکم احساس ارامش کردم و ...بیشتر ...و بیشتر .....و به خودم اومدم دیدم که منم ادرینو بغل کردم... از زبان...امیدوارم کدورتاتون از استلا برطرف شده باشه... از زبان استلا: و لوکا داشتیم می رفتیم مدرسه که یهو جلومون یه صحنه ی رمانتیک دیدیم من به لوکا گفتم نگا کن مرینت بالاخره به ارزوش رسید خیلی براش خوشحالم و لوکا هم با لبخند گفت اره منم همینطور هر چند که خودمم دوستش داشتم و من یهو گفتم چی چی چی گفتی ؟؟ دوباره تکرارش کن و اونم یهو قرمز شد(که از لوکا بعیده) و گفت ببخشید منظور بدی نداشتم تازه اگه به جملم توجه کرده بودی گفتم که دوستش داشتم و من گفتم ...اهان ولی دیگه تکرار نشه و بعد هم دیدم لوکا حواسش نیست شروع کردم قلقلک دادنش و اونم پهش زمین شد و شروع کرد به خندیدن....
از زبان مرینت: یکهو یه صدایی اومد منو ادرین برگشتیم و لوکا رو دیدیم که داره از شدت خنده رو زمین تکون می خوره و استلا هم دست بردار نیست و بازم قلقلکش می ده و ادرین گفت اوه سلام بچه ها و منم گفتم استلا کمک می خوای که منم لوکا رو قلقلک بدم ؟ و ادرینم در حالی که لوکا رو بلند می کرد گفت فکر کنم من زودتر کمک رسونده باشه و همه خندیدیم و رفتیم مدرسه
موقعی که در کلاس بودیم و منتظر خانم بوستیه بودیم و لایلا شروع کرد به سخن پراکنی ودورغگویی و لی هیچ کس طرفش نرفت و اون هیلی ناراحت شد و ... هاک ماث اکوماییش کرد...
هاک ماث گفت لایلا دوباره سلام من ایندفعه به تو همون قدرت هایی که دلتا گرل داره رو می دم ولی نباید ناامیدم کنی و لایلا گفت با کمال میل هاک ماث من معجزه گراشونو برات میارم و تغییر شکل داد و درست مثل دلتا گرل شد و پرید که از یک پنجره وارد کلاس دوستاش بشه و استلا تمام اینارو دید و رفت یه گوشه و تغییر شکل داد و به طرف در کلاسشون دوید و در و باز کرد.. خوشبختانه هنوز لایلا نیومده بود و همه ی بچه گفتن دلتا گرل ؟؟ تو اینجا چی کار می کنی و قبل از اینکه استلا حرفی بزنه لایلا از پنجره اومد تو و گفت فرار کنید اون یک فرد اکوماییه و من گفتم نه من نیستم و دیدم مرینت و ادرین هنگ کردن و به لوکا نگاه کردم ولی اونم گیج شده بود و منو لایلا مشغول دعوا بودیم که یکهو لوکا داد زد استلا استلا و من برگشتم طرفش و دیدم که این نقشش بود که بفهمه کی واقعیه و ادرین و مرینت هم فهمیدن و ادرین بلند شد و گفت من میرم دنبال استلا بگردم و مرینت و لوکا هم گفتن ما هم باهات میاییم و نینو هم که درحال فیلم گرفتن بود و بقیه هم تغییر شکل دادن رو جایز ندونستن?? درست زمانی که لایلا یکی از گوشواره های من رو در اورد و می خواست اون یکی رو برداره چوب کت نوار اومد و خورد تو شکمش و کت اونو بیرون از مدرسه انداخت و من سریع گوشوارمو پوشیدم و گفتم ممنون ا.... ببخشید ممنون پیشی اونم گفت قابلی نداشت و من هم به بچه ها ی کلاس که به ما زل زده بودن نگا کردم و گفتم منتظر چی هستین؟ نمی خواین تغییر شکل بدین و سابرینا گفت همه مون و من گفتم بله ما به همه نیاز داریم ویکهو کت حالت وحشت زده ای گرف و به لیدی باگ گفت کاگامی ! اون با معجزه گرش شهرو ترک کرد و لیدی باگ هم گفت نخیر نکرد من ازش گرفتم و همون موقع لوکا درحالت ابر قهرمانیش اومد و بقیه هم تغییر شکل دادن و (امیدوارم از اینکارم ناراحت نشین) فقط کلوئی موند...
اون با حسرت به ارور که کویین بی شده بود نگاه کرد و گفت خوشبحالت و ن دیدم که مرینت رفت سمت کلوئی و گفت من به تو یه فرصت دیگه می دم ولی به شرطی که هویتتو هیچ کس به غیر از هم کلاسیات که این ها هستن ندونن اون گفت یعنی دوباره زنبور ملکه می شم؟ و گفت نه من به تو معجزه گر اژدها رو می دم که به مراتب قدرتمند تر از زنبوره ولی باید ازش خوب استفاده کنی و هویتتو فاش نکنی و اگه ببینم که این کارو رو درست انجام بدی می ذارم معجزه اسا پیش خودت بمونه ولی هیچ کس نباید چیزی بفهمه و تو هم نباید هیچ وقت معجزه اسا تو در بیاری درست مثل بقیه اونا هم همیشه معجزه اساشون یا به گوششونه یا تو انگشته شونه و هیچ وقت درش نمی ارن و تو هم باید مراقب کوامیت باشی چون اون همیشه پیشته کلوئی گفت حتما لیدی باگ پشیمون نمیشی از این کارت و گردنبند رو پوشید و گفت قشنگه گردنبندش میشه درش نیاورد???و لانگ اومد بیرون و گفت سلام کا... سلام کلوئی بوژوا من تعریفت رو از پولن شنیدم و زیر لبی خندید و کلوئی گفت بس کن و گفت لانگ طوفان رو اماده کن و تغییر شکل داد و گفت لباسش خوبه حتا از کویین بی بودنم بهتره و من گفتم چه عجب که از یه چیزی راضی شدی؟؟ و همه خندیدن و لیدی باگ هم به کلوئی گفت خوب ریکور بریم و اون گفت نه ریکور مال کاگامی بود اسم من کویین دراگون هست و کت نوار چشاشو چرخوند و گفت تو هر چیزی باید ملکه باشی؟؟؟و منم گفت بسه بریم...
ما رفتیم اونجا و دیدیم که لایلا بالای برج ایفل منتظره که ما بریم شل و پلش کنیم??? من گفتم بهتره مراقب باشیم و لیدی باگ گفت موافقم و گفت لاکی چارم و منم گفتم لاکی رین بو(رین بو یعنی رنگین کمون و از اونجایی که استلا قدرت لیدی باگ رو هم داره این طوریه گردونه ی خوشانسی و کفشدوزک معجزه اسا مال لیدی باگ و رنگین کمون خوشانسی و رنگین کمون معجزه اسا مال استلا و از اوناجایی که موهاش رنگین کمونیه و کوامیش هم پونیه و پونی ها و رنگین کمون ها به هم مربوطن این جوری شده) مال لیدی باگ کاغذی بود که روش علامت خطر نوشته بود و زیرش هم عدد ۸ رو نوشته بود و مال من هم یک عکس از فلوت رینا روژ بود و من یکم دور و بر و نگا کردم و فهمیدم که باید چی کار بکنم ولی مرینت نفهمید و من گفتم اونو بذار برای بعد شاید لازممون بشه و من گفتم رینا فلوتتو اماده کن باید یه توهم درست کنی و کویین بی گفت مگه تو خودت این قدرتو نداری و من گفتم چرا ولی توی این تله ای که برای لایلا می ذاریم من و میلن هر دو باید از قدرت تکثیر مون استفاده کنیم و گفتم ببینید رینا روژ یه توهم درست می کنه که توی اون من تسلیم شدم و می خوام معجزه گر هامون رو تسلیمش کنم و موقعی که لایلا می ره طرفش همه ی شما به جز من و میلن باید برین دورشو احاطه کنین که یکهو کلوئی گفت اگه اونم تکثیر بشه چی و من گفتم تکثیر میشه و اون همون چیزیه که من می خوام .. تو هر تکثیر ۸ نفر تولید نیشن و ۸ تا لایلا بوجود نیاد و من و میلن هم که تکثیر بشیم ۸ تا از من و ۸ تا از اون بوجود میاد...
و همه این کار ها روکردیم و موقعی که همه ی من ها? و همه ی میلن ها ۸ جفت گوشواره رو در اوردیم به حالت عادی برگشتیم و لایلا هم به حالت انسانیش در اومد ولی گوشواره ها هنوز ۸ تا بودن و لیدی باگ یکهو گفت فهمیدم عدد هشتی که نوشته برای اینه که ما مراقب باشیم چون ۸ تا اکوما وجود داره و ما باهم دیگه چهار تا من و چهار تا لیدی باگ اکوما ها رو گرفتیم و من سریع رفتم پون از دو تا قدرتم استفاده کرده بودم و پنج دقیقه وقت داشتم(بقیه موقعی که از قدرتشون استفاده می کنن ۵ دقیقه وقت دارن ولی استلا چون چند تا قدرت داره اگه از یکیشون استفاده کنه که به حالت عادیش بر نمی گرده ولی اگه از دو تا استفاده کنه ۵ دقیقه وقت داره)از زبان مرینت همه به مدرسه برگشتن و فقط منو کلوئی مونده بودیم و من به کلوئی گفتم صبر کن و اون گفت بله؟؟ اهان معجزه گرمو می خوای و من گفتم نه امروز کارت عالی بود و می تونی نگهش داری ولی باید از کوامیت مراقبت کنی و این رو به هیچ کس حتا پدر و مادرتم نگی و اون گفت ممنونم لیدی باگ و بغلم کرد?? و رفت و منم برگشتم به مدرسه وقبلش تغییر شکل دادم و تو مدرسه که بودیم اخرای مدرسه اقای داماکلیز مدیرمون اومد و گفت بچه ها کلاس ما هفته ی بعد به چین میره و همه بشدت خوشحال شدن ولی لایلا دستشو بلند کرد و گفت اقا متاسفم من نمی تونم بیام و اقای داماکلیز گفت اشکالی نداره و همه از مدرسه رفتیم بیرون و داشتیم در اینباره حرف می زدیم که من دیدم ادرین ناراحته و از الیا خداحافظی کردم و رفتم پیشش و گفتم چی شده و ادرین گفت بابا نمی ذاره بیام تو که می شناسیش و منم ناراحت شدم و استلا گفت من به مامانم می گم که با بابات صحبت کنه ادرین و ادرین گفت ممنون شاید به خاطر اینکه مامانت همکار بابامه قبول کنه!! شایدم نکنه و دوباره ناراحت شد ولی من گفتم نگران نباش منو استلا قول می دیم باباتو راضی کنیم....یک هفته بعد
همه ی بچه های کلاس به غیر از لایلا نشستن روی صندلیشون تو هواپیما (صندلی ها دو نفره هستن و اینجوری کنار هم نشستن مثلا میلم و ایون کنار هم الیا و نینو کنار هم لوکا و استلا کنار هم و........ مرینت و ادرین کنار هم????????? من گفتم ادرین من یکم نگرانم و گفت برای چی و من سرمو گذاشتم رو شونش و گفتم اخه همه ی ابر قهرمانای پاریس اومدن چین و بابات و ناتالی می تونن هر کاری دلشون می خواد بکنن... و ادرین گفت نگران نباش اگه مشکلی پیش بیاد مثل اون دفعه که رفتیم نیویورک این دفعه هم با اتاق های زمان استلا می ریم پاریس و من گفتم امیدوارم تو چین ابر شرور نباشن ولی من از استاد فو شنیده بودم که توی هر کشور توی پایتختش یه جعبه ی معجزه اسا وجود داره و اکثر شهر ها معجزه اسا هاشون دست نخورده هستن و به کسی داده نشدن و ظاهرا فرانسه تنها کشوریه که همه معجزه اسا هاش صاحب داره و من ادامه دادم که ادرین استاد فو به من گفت که من وظیفمه که دور دنیا سفر کنم و همه ی معجزه اسا ها رو پیدا کنم و همه رو به معبد معجزه اسا هایی که قبلا توسط اون سنتی مانستری که شکستش دادیم نابود شده بود ببریم پس ما که به چین میریم باید تلاشمونو بکنیم که معجزه اسا های اون شهرو بگیریم و ادرین گفت باشه و من ادامه دادم ممنونم و ما به سفرمون ادامه دادیم و چند ساعت بعد که هواپیما فرود اومد....
تموم شد امیدوارم لذت برده باشین و نظر یادتون نره و بگم تو قسمت بعدی به ایتالیا و نیویورک هم میرن البته با اتاق زمان های استلا.... بای بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالیه???
ای وای چی شده نکنه به خاطر رابطه ی استلا و ادرین دیگه نظر نمینویسین ۵۰ نفر زدن ولی هیچ کس نظر نداده ببخشید اون موقع یه اشتباهی کردم الان که استلا کاملا از ادرین جدا شده و رابطه ی بین ادرین و مرینت رو هم خیلی زیاد کردم معذرت می خوام از همه لطفا دوباره نظراتتون رو بدین
ممنون از نظراتتون اممم نمی خوام داستانو لو بدم ولی اخرش در دو قسمت هست و اول خیلی رمانتیک از هم جدا می شن و چند سال بعد خیلی رمانتیک تر دوباره هم دیگه رو میبیننو........