7 اسلاید صحیح/غلط توسط: o.m انتشار: 3 سال پیش 871 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب ببخشید زیاد منتظر موندید حالا برید حالشو ببرید. راستی ناراحتم حس میکنم حمایت نمیکنید😐🙁
بچه ها اول بگم که من تصمیم گرفتم قیافه ایسول رو تغییر بدم(این عکس ایسول در محل کارشه)
بچه ها این تیپ تهیونگ تو شرکت هست
که حرفشو قط کردمو گفتم: نمیخواد دیگه ادامه بدی. تهیونگ تو ذهنش:(نمیدونم چرا ناراحت شدم به خاطر همین سعی کردم بحثو عوض کنم) تهیونگ: خب یکم از خودت بگو مثلا رنگ مورد علاقه ت چیه یا غذای مورد علاقه تو بگو. بازم تهیونگ تو ذهنش:( یااااا این دیگه چی بود گفتم اصن اینا به من چه؟ چرا اصن همش اینجوری میشه؟؟) حالا داستان از زبون ایسول تو ذهنش: ( چرا اینو گفت؟ اصن براچی باید براش مهم باشه؟؟؟) بعد گفتم: خب..... اوممم غذای مورد علاقه م کیمچی و چاپچائه[یه غذای کره ای هست بهش نودل سرخ شده مخلوط هم میگن] هست. بعدش دیدم تهیونگ باهام یکم بهتر رفتار میکنه دلیلشو نمیدونستم و راستش برام مهم نبود{ بدبختی دیگه اسکل😂😐} بعد تهیونگ گفت: چه جالب منم چاپچائه رو خیلی دوست دارم. بعد گفتم: آها چ باحال. رنگ مورد علاقم هم صورتی و نیلی هست. تهیونگ گفت: آها خب. راستی تو چرا این شرکتو انتخاب کردی؟ و البته آیا طراحی لباس رو دوست داری؟ { شغل ایسول که براش اومده شرکت طراحی لباسه}
بعدش گفتم: خب من طراحی لباس رو خیلی دوست دارم ولی مشکل مالی دارم و از موقعی که پدرو مادرم رو از دست دادم خودم خرج خودم رو میدم. تهیونگ گفت: پس این یعنی قبلا کار داشتی.حالا کار قبلیت چی بوده؟ گفتم: خب من تو دانشگاه رشته طراحی لباس رو خوندم اما کار قبلیم تو رستوران گارسون بودم و فکر کردم که یه کار پیدا کنم که رشتم توش باشه و البته پیشرفت کنم. ایسول تو ذهنش: ( فک کنم از حرفام خوشش اومد آخ جووووووووون) تهیونگ گفت: میتونی بری از همین الان سرکارت. گفتم: باشه ممنون. بعدش یه تعظیم کوچیکی کردمو رفتم. وااااای خدا بالاخره استخدام شدم. خلاصه خیلی خوشحال شدم.
از زبون تهیونگ: وااای چرا اینجوری حرف زدم؟ منکه اینجوری نبودم؟ همش تو فکر ایسول بودم. تو ذهنش :( اه بکش بیرون دیگه از فکرش. اصن ایسول به تو چه؟ اونم مثل همه کارمندای دیگه ست)
بعدش ایسول درحال کار کردن بود که تهیونگ میخواد بیاد از دفتر کارش بیرون، ایسولم کلی پرونده دستش بود و به سمت دفتر تهیونگ میره که محکم به هم میخورن(😂😂 خدااااا) ذهن ایسول:( ای وایی چه غلطی کردم؟؟) بعد گفت: ای وای رئیس کیم ببخشید واااای من واقعا شرمندم. از زبون تهیونگ: داشتم میومدم از دفتر کارم بیرون که برم حسابداری کارها رو درست کنم بعد خوردم به یه نفر بعد تموم پرونده ها برگه هاشون ریخت بیرون.تهیونگ: ( با حالت بی احساس و کمی عصبانی) نه اشکال نداره ولی بایداز این به بعد حواستو جمع کنی. بعدش تهیونگ میره. ایسول تو ذهنش: ( خاک تو سرت دختر. اه اصن اول کاری باید گند بزنی؟ حواسمو دیگه جمع میکنم. این تهیونگه هم { درست حرف بزن تهیونگه چیه؟} رفت بدون اینکه کمکم کنه. اینم شد رئیس؟؟؟؟)
ایسول: واااای چقدر کارم زیاده. و بالاخره کارت تموم شد. اومدی بری توی همون کافه ای همیشه با چان میرفتی چون دلت براش تنگ شده بود؛ میخواستی در مورد روز اول کاریت باهاش حرف بزنی که بعد دیدی..........
دفعه بعد بیشتر مینویسم.
خیلی زحمت کشیدم باور کنید هم برا داستان هم عکسا پس لطفا لطفا لایک کنید ❤
فالو =فالو 🎠
حالا برو چالش
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
خیلی باحاله😍
عالی بود 👌
ممنون کیوتی 😉 😃 🌈