من اگر روزی جانگ کوک را بینم چ گویم؟

هیچی ندرم بگویم

جانگکوک: سلام اسمتون چیه؟ من : ام ام ام ام مممممم ن ن ن نیایش جانگکوک:خب ؟ من : (غش میکنم) جانگکوک:(یزره اب میریزه رو صورتم و بیدار میشوم)

جانگکوک : حالت خوبه؟ من: م م منو میگی؟ جانگکوک : اره دیگه من: ام اره جانگکوک : مریضی چیزی نداری؟ من: ن ن نه

جانگکوک : چرا انقد هول کردی مگه گودزیلا دیدی؟ من: ن ن نه بابا ت فرشته ای جانگکوک:عه مرسی(خجالت زده میشه و سرخ میشه) جانگ کوک لپ منو میکشه میگه ت عم فرشته ای من : 😳😳😨😨 جانگکوک: تو دیگه چت شد من: هیچ (بچها بگما این ی رمان تک پارتیه)

من : عم خب جانگ کوک فک کنم من دیگ باید برم از دیدنت خوشحال شدم جانگکوک : عم باش فقط ی ساعت بعد جلو در همینجا باش باهات کار دارم من:سرخ شدم)برا چی؟ جانگکوک : خب کارت دارم

یک ساعت بعد جلو در منتظر کوکی ام جانگکوک اومد و گفت: تو میخای مال من باشی؟ من:چیبیییییییییییییییییی؟ جانگکوک : اره یا نه؟ من : ا ا اره😨 جانگکوک: ایولللللللل بالاخره ستاره درخشان زندگیمو پیداییدم😀 من : خوشحالم☺

پا یا ن😀😀😀😀😀