خب من بتون قول دادم و الانم برگشتم با دو تا پارت خفن.. پسفردا باز پارت 13 رو میزارم تا براتون ثبت شه.
*پارت یازدهم چرخ گردون* از زبون *پری* دستمو رو صورتم کشیدم و با خمیازه رفتم سمت دسشویی تا صورتمو بشورم ک یهو خوردم ب دیوار.. ــ اخ این چیه دیگ یه چشممو باز کردم دیدم درو اصن باز نکردم.. رفتم تو و یه ابی ب صورتم زدم و از اتاق زدم بیرون.. ولی عجب خوابی بوداااا خیلی کیف داد نزدیک پله ها بودم ک یهو هلنا اومد بالا و با چشا گرد سر تا پامو اسکن کرد... یهو دستمو گرفت و کشید برد تو اتاقم جلو اینه گذاشتم و در حالی ک از خنده نفسش بند اومده بود گف ــ این... این چیه پوش.. پوشیدی؟ وااای به خودم نگاه کردم و با تعجب داد زدم.. من اینطور میخواستم برم بیرون؟ نگو ک ارسین خونه ست هلنا با خنده ــ ارسین خونست، مهراب و ارشام خونن،، کاتیا و هانا هم خونن..
با قیافه بهت زدم به شورتک کوتاهم ک اگ نمیپوشیدمش بهتر بود و تاپ بالانافی بندیم نگا کردم... موهامم ک رو هوا بود اصلا.. هلنا با لبخندی ک ته مونده خندش بود اومد سمتم و گف من برم بقیه رو بیدار کنم تو هم بیا.. قبل رفتن دستشو گرفتم گفتم ــ واسا بینم چرا وقتی اومدی قیافت حرصی بود؟ هلنا با کلافگی دستی به صورتش کشید و همونطور ک میرفت بیرون گفت ــ بیا تا بگم چی شد ک ابروم رفت.. و از اتاق زد بیرون با کنجکاوی تند کارامو انجام دادم و رفتم پایین ک دیدم بعله.. اون 4 تا قبل من رفتن پایین.. یه دختر موشکلاتی با چشای بین عسلی و قهوه ای داشت تو گوشی ارشام سرک میکشید یه دختر هم با چشای ابی خیلی قشنگ هم داشت با خنده و شیطنت ب بچها چیزی میگف و هلنا هی ب ارسین چش قره میرف یه پسر با چشای مشکی ک هیچ حسی توشون نبود هم خنثی ب حرفای ارسین گوش میداد.. هیچکسم حواسش بم نبود..
سرفه ای کردم و با لبخن و نیش باز گفتم ــ سلام یهو دختر مو شکلاتیه پا شد گف تو پریای؟؟؟ منم رو مبل نشستم و گفتم اره دختر چش ابیه دستمو گرف کشید پیششون و گف ــ بیا اینجا بشین با هم حرف بزنیم ببینین وقتی خواب بودین ارسی.. هلنا قبل اتمام جملش دستشو گذاش رو دهنش و گف هانا خفشو دیگ گفتم ک اونطور نیس
دختر موشکلاتیه گف... اره اره ما هم عرعر.. راستی من کاتیام هانا هم گف ــ منم هانام بقیه رو هم میشناسی اون پسره چش مشکی جذابه هم مهرابه پسرعموی منو هلی خواستم بگم خوشبختم ولی تا خوش رو گفتم مهی پرید وسط و گف... یالا بگید بینم ما نبودیم چی گذشته؟
هانا هم موذیانه خواست حرفی بزنه ک هلنا قبلش به حرف اومد.. این داستان ادامه دارد..
فالو و کامنت یادتون نره ها🤗😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)